Re: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: No.1 Lover یکشنبه، ۱۵ مرداد ۱۳۸۵ (۱۳:۰۰) | |||
در ميان تاريكي دلم,چراغي روشن بود,چراغي كه با سوسوي نورش روزنه اي رو به فردا ميگشود,نوري كه اگر آن هم نبود ديگر اميد هم نيود,ديگر شايد.........بگذريم. اين چراغ در ميان تاريكي وجودم هر روز كم سو و كم سوتر ميشد تا جايي كه ديگر تبديل به يك باريكه نور شده بود ولي باز هم آن چراغ پا بر جا بود حتي با آن باريكه نور!! سال ها به دنبال سرچشمه ي آن نور گشتم,به دنبال چيزي كه باعث شد من باز هم نفس بكشم,ميشخواست بدانم كه اين چيست كهمن را از تاريكي و ذلت بيرون كشيده است و امروز به آن رسيدم.بهچيزي كه در طي اين سال ها به دنبالش بودم ,آن چراغ چيزي نبود جز قطره اشكي كه به خاطر من ريختي و فقط همان يك قطره اشك بود كه من را در طي اين مدت حفظ ميكرد,آري حال ميدانم كه تو هم من را دوست داشتي حتي به اندازه ي يك قطره اشك.!!! |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول