پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: کاف. میم شنبه، ۵ شهریور ۱۳۹۰ (۱۶:۱۷) | |||
ادامه.. راويان حديث بعد از گزارش مذاكرات امام با وليد و مروان لعين ، چنين گفته اند كه در صبح آن شبى كه حضرت امام حسين عليه السّلام به خانه وليد، تشريف فرما شده بود بار سفر مكه را بست و متوجه خانه خدا گرديد و سه روز از ماه شعبان سال 60 از هجرت گذشته بود كه وارد شهر مكه معظمه شد و باقى شعبان و ماه رمضان و ماه شوال و ماه ذى القعده را در مكه اقامت فرمود. راوى گويد: عبداللّه بن عباس و عبداللّه بن زبير به خدمت آن جناب آمدند و اشاره نمودند كه در مكه بماند. امام عليه السّلام در جواب فرمود: جدّم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مرا امر فرمود به امرى كه ناچار بايد به جا بياورم . پس ابن عباس از خدمت آن جناب مرخص گرديد در حالى كه مى گفت : واحُسَيْناهُ! سپس عبداللّه بن عمر به خدمتش رسيد و اشاره نمود كه با گروه ضلال صلح نمايد و بيم داد او را از آنكه قتال كند. امام فرمود: اى اباعبدالرحمان ! ندانسته اى كه از پستى و خوارى دنيا در نزد خداى تعالى بود كه سر مطهر جناب يحيى بن زكريا عليه السّلام را به هديه و تعارف بردند از براى سركشى از سركشان بنى اسرائيل ؛ آيا ندانسته اى كه بنى اسرائيل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پيغمبر را مى كشتند؟!! سپس در بازارهاى خود مى نشستند و خريد و فروش مى نمودند، كه گويا هيچ كارى نكرده بودند؛ پس خدا متعال تعجيل نفرمود در انتقام كشيدن از ايشان بلكه بعد از مدتى گرفت ايشان را مانند گرفتن شخص صاحب عزّت و انتقام كشنده . اى عبداللّه ! بپرهيز از خشم خداى تعالى و دست از يارى من برمدار. راوى گويد: چون اهل كوفه شنيدند كه حضرت امام حسين عليه السّلام به مكه معظمه رسيده و از بيعت كردن با يزيد پليد امتناع دارد، همه در خانه سُليمان ين صُرَد خُزاعى مجتمع گرديدند و چون جمعيت ايشان كامل گرديد، سليمان بن صرد برخاست و خطبه اى خواند و در آخر خطبه خود گفت : اى گروه شيعيان ! شما دانستيد كه معاويه لعين به دَرَك رفته و به سوى غضب خداى تعالى روى آورده و به نتايج كردار خويش رسيده و فرزند پليد آن ملعون به جاى پدر خبيث خود نشسته و حضرت امام حسين عليه السّلام از بيعت كردن با او رو گردانيده است و از ظلم طاغوتيان آل ابوسفيان - لَعَنَهُمُاللّهُ - به سوى مكه معظمه فرار نموده است و شما، شيعيان او هستيد و از پيش ، شيعه پدر بزرگوار آن حضرت بوده ايد و امروز آن جناب محتاج است كه شما او را يارى نماييد؛ اگر مى دانيد كه او را يارى خواهيد نمود و در ركاب او با دشمنان او، جهاد خواهيد كرد عرايض خود را به آن جناب بنويسيد؛ اگر مى ترسيد كه مبادا سستى در يارى او نماييد و از دور او متفرق گرديد، در اين صورت ، اين مرد را مغرور و فريفته خود نسازيد. راوى گويد: اهل كوفه نامه اى به خدمت آن جناب نوشتند به اين مضمون كه ((بِسْمِ اللّهِ...)) اين نامه ايست به سوى حسين بن على بن ابى طالب عليه السّلام ، از جانب سُليمان بن صُرَد و مُسَيَّب بن نَجَبَه و رِفاعة بن شَدّاد و حبيب بن مُظاهِر و عبداللّه بن وائل و از جانب ساير شيعيان آن حضرت از جماعت مؤ منان كه سلام ما بر تو باد!. امّا بعد؛ حمد و سپاس آن خداوند ى را سزاست كه آن كس را كه دشمن تو و دشمن پدر تو از سابق بود هلاك نمود. آن مرد جبّار و عنيد و ستمكار كه امور اين امّت را به ظلم تصرف كرد و غنيمت ها و اموال ايشان را غصب نمود و بدون آنكه امت راضى باشد آن مرد بر ايشان امير و حكمران گرديد. پس از آن ، اَخْيار و نيكوكاران را كشت و ناپاكان و اشرار را باقى گذارد و مال خدا را سرمايه دولتمندى ظالمان و سركشان قرار داد. پس دور باد از رحمت خدا، چنانكه قوم ثمود از رحمت خدا دور گرديدند. پس ما را امام و پيشوايى جز تو نيست ، بيا به سوى ما كه شايد خدامتعال ما را به واسطه تو بر اطاعت حق مجتمع سازد و اينك نُعمان بن بشير - حاكم كوفه - در قصر دارالاماره مى باشد و با او از براى نماز جمعه و نماز عيد حاضر نمى شويم و اگر خبر به ما برسد كه حركت فرموده اى ، او را از كوفه بيرون خواهيم نمود تا به شام برگردد. اى فرزند رسول خدا، سلام ما بر تو و رحمت و بركات الهى بر پدر بزرگوار تو باد! ((وَلا حَوْلَ...)) بعد از آن ، نامه مزبور را روانه خدمت آن جناب نموده و پس از آن ، دو روز ديگر درنگ كردند. بعد از دو روز جماعتى را به خدمتش فرستادند كه با ايشان يك صد و پنجاه طُغرى عريضه از يك نفر، دو نفر، سه نفر و چهار نفر بود و در آن نامه هاى امضا شده خواهش نموده بودند كه آن حضرت به نزد ايشان تشريف فرما گردد. و با وجود اين همه نوشته ، آن حضرت ابا و امتناع مى فرمود و اجابت خواهش ايشان را نفرمود تا اينكه در يك روز ششصد عريضه و كتابت ايشان به خدمت آن جناب رسيد و همچنان نامه از پس نامه مى رسيد تا آنكه در يك دفعه و به چندين دفعات متفرقه ، دوازده هزار نوشته ايشان در نزد آن جناب مجتمع گرديد. راوى گفت كه بعد از رسيدن آن همه نامه ها، هانى بن هانى سَبيعى و سعيدبن عبداللّه حنفى با نامه اى كه بر اين مضمون بود از كوفه به خدمتش رسيدند و اين ، آخرين نامه بود كه به خدمت آن حضرت رسيده بود. در آن نوشته بود: ((بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ)) عريضه اى است به محضر حسين بن على امير مؤ منان عليه السّلام از جانب شيعيان آن حضرت و شيعيان پدر آن جناب عليه السّلام اما بعد؛ مردم انتظار قدوم تو را دارند و بجز تو كسى را مقتداى خود نمى دانند؛ پس يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! بشتاب و تعجيل فرما، باغها سبز شده و ميوه هارسيده و زمين ها پر از گياه و درختان سبز و خرم و پر از برگ گرديده ؛ پس تشريف بيار و قدم رنجه فرما، چنانچه بخواهى ، پس خواهى رسيد به لشكرى آراسته و مهيا. سلام و رحمت خدا بر تو باد و بر پدر بزرگوار تو كه پيش از تو بود.)) ادامه دارد.. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول