پاسخ به: این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: کاف. میم دوشنبه، ۷ شهریور ۱۳۹۰ (۱۴:۵۱) | |||
ادامه.. چون نامه به خدمت آن جناب رسيد، هانى بن هانى سَبيعى و سعيد بن عبداللّه حنفى را فرمود كه به من خبر دهيد كه اين نامه را چه كسانى نوشته اند و كه به شما داده ؟ عرض نمودند: يَابْنَ رَسُولِ اللّهِ! شَبَث بن رِبْعى ، حَجّار بن اءَبْجَر، يزيد بن حارث ، يزيد بن رُوَيْم ، عُروة بن قيس ، عمرو بن حجّاج و محمد بن عمير بن عطار نوشته اند. پس آن جناب برخاست و دو ركعت نماز در ميان ((ركن )) و ((مقام )) به جاى آورد و در اين باب از خداى متعال طلب خير نمود. سپس جناب مسلم بن عقيل را طلبيد و او را از كيفيت حال مطّلع گردانيد و جواب نامه هاى كوفيان را نوشت و به وسيله جناب مسلم ارسال نمود و در آن وعده فرمود كه در خواست ايشان را اجابت نمايد و مضمون آن نامه اين بود: ((به سوى شما پسر عموى خود مسلم بن عقيل را فرستادم تا آنكه مرا از آنچه كه راءى جميل شما بر آن قرار گرفته ، مطلع سازد.)) پس جناب مسلم با نامه آن حضرت ، روانه كوفه گرديد تا به شهر كوفه رسيد. چون اهل كوفه بر مضمون نامه آن حضرت عليه السّلام اطلاع يافتند خرسندى بسيار به آمدن جناب مُسْلم اظهار داشتند و او را در خانه مختار بن ابى عبيده ثقفى فرود آوردند و گروه شيعيان به خدمتش آمد و شد مى كردند و چون گروهى بر دور آن جناب جمع مى آمدند، نامه امام عليه السّلام را بر ايشان قرائت مى نمود و ايشان از غايت اشتياق به گريه مى افتادند. به همين منوال بود تا آنكه هيجده هزار نفر با آن جناب بيعت نمودند و در اين اثناء، عبداللّه بن مسلم باهلى ملعون ، عمارة بن وليد پليد، عمربن سعد عنيد، نامه اى به سوى يزيد ولدالزنا مرقوم داشتند و آن پليد را از كيفيت حال جناب مسلم بن عقيل ، با خبر نمودند و براى يزيد چنان صلاح دانسته و به او اشاره كردند كه نُعمان بن بشير را از حكومت كوفه منصرف دارد و ديگرى را در جاى او منصوب نمايد. يزيد پليد نامه اى به سوى ابن زياد لعين - كه در بصره حاكم بود - نوشت و منشور ايالت كوفه را به ضميمه حكومت بصره به او بخشيد و او را به كيفيت حال و امر جناب مسلم بن عقيل و حال حضرت امام حسين عليه السّلام آگاه نمود و تاءكيد بسيار كرد كه جناب مسلم را به دست آورده و او را شهيد نمايد. پس عبيداللّه بن زياد پليد مهياى رفتن شهر كوفه گرديد و از آن طرف حضرت ابى عبداللّه الحسين عليه السّلام نامه اى به جانب اهل بصره و به گروهى از اشراف و بزرگان آن شهر، روانه داشت و آن نامه را به دست غلام خود سليمان - كه مُكنّى بود به ((ابورزين )) - سپرده ، روانه بصره فرمود و آن نامه مشتمل بود بر دعوت نمودن ايشان به آنكه آن جناب را يارى نمايند و قيد اطاعت او را به گردن نهند و از جمله آن جماعت يزيد بن مسعود نَهْشلى و مُنْذر بن جارود عَبْدى بود. يزيد بن مسعود، طائفه بنى تميم و بنى حنظله و بنى سعد را طلب كرد و ايشان را جمع نمود؛ چون حاضر گرديدند گفت : اى جماعت بنى تميم ، آيا مرا در حق خويش چگونه به جا آورديد و حسب و موقعيت مرا در ميان خود چگونه يافتيد؟ همگى يك صدا گفتند: بَخٍ بَخٍ؛ بسيار نيكو و به خدا سوگند كه تو را مانند استخوانها و فقرات پشت و كمر خود و سر آمد فخر و نيكنامى و در نقطه وسط شرافت و بزگوارى ، يافتيم . حقّ سابقه بزرگوارى مر توراست و تو را در سختى ها ذخيره خود مى دانيم . گفت : اينك شما را در اينجا جمع نموده ام از براى امرى كه مى خواهم در آن امر با شما هم مشورت كنم و هم از شما اعانت طلبم . همگى يك صدا در جواب گفتند: به خدا قسم كه ما همه شرط نصيحت به جا آوريم و كوشش خود را در راءى و تدبير دريغ نداريم ؛ بگو تا بشنويم . پس يزيدبن مسعود گفت : معاويه به جهنم واصل گرديد و به خدا سوگند، مرده اى است خوار و بى مقدار كه جاى افسوس بر هلاكت او نيست و آگاه باشيد كه با مردن او در خانه جور و ستم شكسته و خراب و اركان ظلم و ستمكارى متزلزل گرديد و آن لعين ، بيعتى را تازه داشته و عقد امارت را به سبب آن بر بسته به گمان آنكه اساس آن را مستحكم ساخته ؛ دور است آنچه را كه اراده كرده ، كوششى سست نموده و يارانش در مشورت ، او را مخذول ساخته اند و به تحقيق كه فرزند حرام زاده خود يزيد پليد شرابخوار و سرآمد فجور را به جاى خود نشانيده ، ادعا مى كند كه خليفه مسلمانان است و خود را بر ايشان امير مى داند بدون آنكه كسى از مسلمانان بر اين امر راضى و خشنود باشد با آنكه سرشته حلم و بردبارى او كوتاه و علم او اندك است به قدرى كه پيش پاى خود را ببيند، معرفت به حق نداد. ((فَأُقْسِمُ بِاللّهِ قَسَماً...)) به خدا سوگند! جهاد كردن با يزيد از براى ترويج دين ، افضل است در نزد خداى تعالى از جهاد نمودن با مشركان . و همانا حسين بن على عليه السّلام فرزند دختر رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، صاحب شرافت اصيل و در راءى و تدبير محكم و بى عديل است . صاحب فضلى است كه به وصف در نمى آيد و صاحب علمى كه منتها ندارد، او سزاورتر است به خلافت از هركسى ، هم از جهت سابقه او در هر فضيلتى و هم از حيث سن و هم از بابت تقدّم و قرابت او از رسول صلّى اللّه عليه و آله ؛ عطوف است بر صغير و مهربان است نسبت به كبير؛ پس گرامى پادشاهى است بر رعيت و نيكو امامى است بر مردم و به واسطه او، حجّت خدا بر خلق تمام و موعظه الهى به منتها و انجام است ؛ پس از ديدن نور حق كور نباشيد و كوشش در ترويج باطل ننمائيد و به تحقيق كه صخربن قيس شما را در روز جَمَل به ورطه خذلان مخالفت با على عليه السّلام در انداخت تا اينكه با حضرتش در آويختيد. پس اينك لوث اين گناه را با شتافتن به يارى فرزند رسول صلّى اللّه عليه و آله از خود بشوييد و ننگ اين كار را از خويشتن برداريد. به خدا سوگند! هيچ كس كوتاهى نكند از يارى آن جناب جز آنكه خد مذلّت رادر اولاد او به ارث گمارد و عشيره و كسان او را اندك نمايد و من خود اكنون مهيّا و در عزم جنگم و لباس جهاد بر تن راست نموده و زره جنگ را در بردارم ، هركس كشته نشد عاقبت بميرد و آنكه فرار كرد از مرگ جان به سلامت نخواهد برد. ادامه دارد.. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول