پاسخ به: بيداري انديشه....!{فيلم ها و سريال ها} | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Eddard Stark شنبه، ۱۲ شهریور ۱۳۹۰ (۱۸:۳۱) | |||
بحث تخصصی همچنان ادامه دارد ببخشید، ولی به نکات جدیدی رسیدم که حیفه نگم! من تو نت خیلی سرچ کردم درباره نقد ارباب حلقه ها. بیشتر مطالب دری وری بودن و نشان از کم اطلاعی گوینده ش. اما خودم تو بازبینی مجدد فیلم به نکاتی رسیدم که خیلی جالبن. اول به این دقت کنید که گندالف خاکستری در فیلم حضور داره. گندالف خاکستری به زبان الفی Mithrandir صدا میشه، بمعنی زائر خاکستری. منظور از زائر هیبتی چابک و همیشه در حال سفره، نه کسی که زیارت میکنه و... . رنگ خاکستری نماد حد وسط بودن و دوری از افراط و تفریطه. این نکته رو باید بگم که گندالف خودش این رنگ رو انتخاب کرده و این رنگ دستوری نیست. وقتی سارومان خیانت میکنه، گندالف بعد از مقابله با دستپخت این خیانت، میمیره و با هیبتی جدید برمیگرده که بعدا خودش میگه «من کسی هستم که سارومان باید میبود». یک نکته هم مربوط به کتاب هست که میگه: گندالف بعد از سقوطش در معادن موریا، با چسبیدن به قوزک پای بالروگ از پله های بی انتها بالا میاد و به نوعی راه رسیدن به نور رو با تکیه بر تاریکی پیدا میکنه. کاری به اینها ندارم، نکته ای که اینجا هست اینه که وقتی سفیدی تو زرد از آب در میاد، خاکستری جاش رو میگیره. منجی مبحث دیگه ست. این نکته یکم اغراق آمیز و زیاده رویه، ولی جای توجه داره. سپاه خیر در جنگ آخر الزمان، که برای شهر موعود اتفاق میوفته، بازمانده ی شاهان بر حق و وارث ایسیلدور؛ فاتح حلقه رو همراه خودش داره. همه معتقدند که این شاه اگر بر تخت بشینه تمام پلیدی ها یکسره رخت بر میبنده. قابلیت شفابخشی آراگورن هم نماد دیگه ست. آراگورن اگر بیاد، چون دارای عمری بیشتر از عمر انسان های معمولیه، حکومتی طولانی خواهد داشت. این ها همه ش ذهن رو به سمت منجی لید میده. ما منجی رو حضرت مهدی میدونیم، اما فقط نشون دادن یک منجی تمام ماجرا نیست. دروازه قدرت سائرون، حلقه عنوان شده. انگشتری سلیمان رو اینجا یادآوری میکنم. در داستان نویسی، یک تکنیکی بود که الان هرچی فکر میکنم اسمشو یادم نمیاد، فکر کنم دسمچ بود. مثال میزنم، دو نفر مشغول مشغول مکالمه: 1: چه قفس قشنگی! 2: آره بد نیست، مخصوصا با شیربچه ی توش. 1: شیربچه چیه؟ 2: همون که تو کوه های قفقاز پیدا میشه، زیر تپه ی بالار. 1:بالار چیه؟ تا حالا اسمشو نشنیدم. 2: جای جالبیه، روز هاش تاریک و شب هاش روشن. . . .این مکالمه همینطور ادامه داره، تا جایی که طرفین صحبت مدام اشاراتی رو به قفس دارن، ولی هیچوقت جملاتشون به قفس مربوط نمیشه. همونطور که توجه کردین، بحث از اصل خودش خارج میشه و به جاهای دیگه معطوف میشه. اصل داستان یک وسیله ی بیجانه که معمولا بطور خاص وارد خصوصیاتش نمیشن. فقط هست، و بر دیگران تاثیر میذاره. توجه کنید که یوتوپیا و مدینه فاضله این دنیا در غرب واقع شده و تمام پلیدی در شرق قرار گرفته. در نهایت تصمیم گرفته میشه، حلقه، دروازه قدرت شرق رو در همان شرق نابود کنند تا شاه برین و منجی بتونه تاجگذاری کنه. بعضی ها حلقه رو به اسلام تشبیه کردن، که من خودم قبول ندارم. این نکته هم حائز اهمیته که تالکین این کتاب رو در دهه 60 نوشته. اون موقع هالیوود یک رسانه جهانی نبوده و اصلا بحث ناسونی و یهودیت گرایی به این شکل مطرح نبوده. اون موقع زمیانی بوده که قوم یهود از سراسر دنیا برای زندگی در سرزمین موعود فراخونده شدن و قضیه هایی مثل هولوکاست و نسل سوزی های یهود برای مظلوم نمایی هم در همون دوران مطرح شد. بحث زیاده، هرچی بیشتر توش دقیق میشم به نشانه ها و نکات بیشتری میرسم. در باره این نکات مواردی رو هم در X-Men: First Class دیدم که جالبه و باز هم برمیگردم به همون Friendship & Aliance که در مستند Arrival مطرح میشه. در سال 1998 که آغاز فعالیت های بوش و کابینه ش درباره لشکرکشی به خاورمیانه بود، هالییود این کتاب رو از قفسه های آکسفورد بیرون کشید تا کمی فضارو به نفع این اقدامات تلطیف کنه. فکر میکنم موفق هم بوده. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول