پاسخ به: کلام حق (متن و تفسیر آیه به آیه قرآن کریم) | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون چهارشنبه، ۲۵ آبان ۱۳۹۰ (۹:۳۴) | |||
سوره یوسف آیه 99 ----------------------------------------------- آيه فَلَمَّا دَخَلُواْ عَلَى يُوسُفَ ءَاوَى إِلَيْهِ أَبَوَيْهِ وَقَالَ ادْخُلُواْ مِصْرَ إِن شَآءَ اللَّهُ ءَامِنِينَ ----------------------------------------------- ترجمه پس چون (پدر ومادر وبرادران) بر يوسف وارد شدند، پدر ومادرش را در كنار خويش جاى داد وگفت: به خواست خدا با امن و امان داخل مصر شويد. ----------------------------------------------- نکته ها نمىدانم اين فراز از داستان را چگونه بنويسم! يوسف براى استقبال از والدين خود، در بيرون شهر خيمهاى زده وبه انتظار ايستاده بود تا آنها را با عزّت و احترام وارد مصر كند؛ «فلمّا دخلوا على يوسف... ادخلوا مصر» به طور طبيعى وقتى پدر و مادر و برادران يوسف، خود را براى سفر آماده مىكردند، شور و غوغا در كنعان بود. مردم مىديدند چگونه بعد از سالها، با دريافت خبر خوش سلامت يوسف، در حالى كه يعقوب بينايى خود را باز يافته با اشتياق عزم ديدار فرزند را دارد. آنها نيز خوشحال از احوال اين پدر وپسر بودند، مخصوصاً از اينكه يوسف در مصر خزانهدار و حاكم است و در دوره قحط سالى، با ارسال غلّه آنها را نيز حمايت كرده است. با چه شوق و شور و عشقى مىتوان اين قصه را نوشت و تمام نمود!. از «اَبوَيه» معلوم مىشود كه مادر يوسف نيز زنده بوده است، ولى سؤالى كه خودم نيز به جواب آن پى نبردهام اين است كه چرا در سرتاسر داستان نامى از گريه، سوز ونالههاى مادرش مطرح نشده و اين موضوع مسكوت مانده است؟ در روايات آمده كه يعقوب با اصرار وسوگند از يوسف خواست تا ماجراى خود را بازگو كند. وقتى يوسف شروع به گفتن كرد كه برادران مرا لب چاه برده و با تهديد پيراهنم را كندند، يعقوب بىهوش شد. چون به هوش آمد، درخواست كرد كه ادامه دهد، ولى يوسف گفت: پدر تو را به حقّ ابراهيم، اسماعيل و اسحاقعليهم السلام مرا از نقل داستان معاف كن! يعقوب پذيرفت.(141) ___________________________________ 141) تفسير نمونه و مجمعالبيان. ---------------------------------------------------- پيام ها 1- استقبال در بيرون شهر، كار نيكويى است. «فلمّا دخلوا على يوسف» در بيرون شهر مراسم استقبال از يعقوب بود و يوسف در آنجا خيمه زده بود. 2- پست ومقام نبايد ما را از احترام به والدين غافل كند. «قال ادخلوا مصر...» 3- حتّى اگر شخص اوّل كشور نيز خواست از امنيّت سرزمين خود سخن بگويد، بايد توجّه به لطف خداوند داشته باشد. «ان شاء اللَّه» زيرا تا خدا نخواهد، امنيّتى در كار نيست، چنانكه گروهى از سنگهاى كوه خانه ساختند تا درامان باشند، ولى قهر خداوند امنيّت آنان را به هم زد. «وكانوا ينحتون من الجبال بيوتاً آمنين فاخذتهم الصيحة مصبحين»(142) 4- در انتخاب محلّ سكونت، يكى از مهمترين مسائل، امنيّت است. «آمنين» 5 - اگر يوسفها حاكم باشند، امنيّت برقرار خواهد شد. «آمنين» _________________________________ 142) حِجر، 82 - 83. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول