پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: ⓩⓘⓑⓐ سهشنبه، ۲ اسفند ۱۳۹۰ (۱۱:۰۷) | |||
اندوه تنهايى پشته شيشه برف مي بارد پشت شيشه برف مي بارد در سكوت سينه ام دستي دانه اندوه مي كارد در دلم باريدي......اي افسوس برسر گورم نباريدي چون نهالي دست ميلرزد روحم از سرماي تنهايى ميخزد در ظلمت قلبم وحشت دنياي تنهايى ديگرم گرمي نمى بخشي عشق اي خورشيد يخ بسته سينه ام صحراي نوميديست خسته ام از عشق هم خسته آنچه مي گشتم به دنبالش واي برمن نقش خواب بود اي خدا.....برروي من بگشاي تابه كي در دل نهان سازم حسرت گرماي دوزخ را ديدم اي بس آفتابى را كو پياپي در غروب افسرد آفتاب بي غروب من ! اي دريغا در جنوب !افسرد بعد از او ديگر چه مي جويم ؟ بعد از او ديگر چه مي پايم ؟ اشك سردي تابيا فشانم گور گرمي تا بياسايم پشت شيشه برف مي بارد پشت شيشه برف مي بارد در سكوت سينه ام دستي دانه اندوه مي كارد (فروغ فرخزاد) |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول