پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: ⓩⓘⓑⓐ پنجشنبه، ۴ اسفند ۱۳۹۰ (۱۲:۲۹) | |||
دوستی دل من دير زمانی است که می پندارد: "دوستی" نيز گلی است، مثل نيلوفر و ناز، ساقه ترد و ظريفی دارد. بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان اين ساقه نازک را - دانسته - بيازارد! در زمينی که ضمير من و توست، از نخستين ديدار ، هر سخن ، هر رفتار ، دانه هايی است که می افشانيم. برگ و باری است که می رويانيم آب و خورشيد و نسيمش " مهر" است . گر بدانگونه که بايست به بار آيد ، زندگی را به دل انگيزترين چهره بيارايد . آنچنان با تو درآميزد اين روح لطيف ، که تمنای وجودت همه او باشد و بس. بی نيازت سازد ، از همه چيز و همه کس زندگی ، گرمی دلهای به هم پيوسته ست تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است . در ضميرت اگر اين گل ندميده است هنوز، عطر جان پرور عشق گر به صحرای نهادت نوزيده است هنوز دانه ها را بايد از نو کاشت! آب و خورشيد و نسيمش را از مايه جان خرج می بايد کرد . رنج می بايد برد ، دوست می بايد داشت ! با نلاهی که در آن شوق برآرد فرياد با سلامی که در آن نور ببارد لبخند دست يکديگر را بفشاريم به مهر جام دلهامان را مالامال از ياری ، غمخواری بسپاريم به هم بسراييم به آواز بلند : - شادی روی تو ! ای ديده به ديدار تو شاد باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست تازه ، عطرافشان گلباران باد |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول