به یاد کاپیتان پویول!اسطورهها
فرستنده سید سجاد زرگرنتاج در تاريخ سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۳:۰۰) (۱,۴۵۴ بار خوانده شده) خبرهای فرستاده شده توسط این شخص
منبع: Grup14
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir
موهای منحصربفردش، اولین بار در پاچلا رونمایی شد. زیر آن موهای فرفری، صورت نوجوانی قرار داشت، که در اوایل رشد به سر میبرد؛ مهاجمی که پستش را تغییر داده بود و به تازگی از مدرسه فوتبال بارسلونا، به تیم اصلی راه پیدا کرده بود. فن خال، همان معلمی که شاگردان بسیاری را به مسیر ستاره شدن رهنمون ساخت، اولین فرصت را در اختیارش قرار داد. اما حتی خود او - فن خال - هم تصور نمیکرد که رشد یک اسطوره را به تماشا نشسته است. "تارزان" و "شجاع دل" از معروفترین نامهایی بودند که بخاطر سبک بازیاش به او نسبت داده شدند؛ طوری که خود را برای تکل هر توپ پرتاب میکرد و فداکاریهای تمام نشدنیاش، برای تیمی که دوستش داشت! پدرم همواره میگفت که او نزدیکترین چیزی به میگولی - دیگر اسطوره بارسا - است که تا به حال دیده. تارزانی دیگر، کاپیتان تمام نشدنیای دیگر که آنقدر خوش شانس بود تا با بارسا آسمان را لمس کند! او همچنین این فرصت را داشت تا متوجه شود زندگی و فوتبال، هر دو تا چه اندازه میتوانند تلخ باشند؛ شکستهای بیش از اندازه و همچنان جدالهای بیپایانش؛ چیزهایی که در مدت زمان دفاعش از پیران آبی و اناری، بسیار تجربه کرد. کارلس پویول اولین تجربه رسمی خود را در 2 اکتبر 1999 با پیراهن بارسا تجربه کرد، و اینها لحظههای به یاد ماندنی او در این سفر هیجان انگیز هستند.
اولین شب به یاد ماندنیاش مقابل رئال مادرید رقم خورد، زمانی که یار مستقیمش، لوییز فیگو، آبی و اناری پوش و کاپیتان سابق بارساییها بود. در آن زمان، فیگو بزرگترین ستاره سفید پوشان بود، و به نظر نمیرسد موقعیتهای مشابه زیادی را تجربه کرده باشد که مدافعی مانند پویول، آنچنان عرصه را بر ستارهای چون او تنگ کند. پس از آن بازی، کارلس در حالی که جدالها را یکی پس از دیگری بُرد، پاسها را به خوبی قطع کرد و مانند سایهای فیگو را دنبال کرد، اعتماد هواداران و همتیمیهایش را بدست آورد. بارسا سه امتیاز را از آن خود کرد و پویول یکی از تواناییهایش که برای عزیز شدن نزد هواداران کافی بود را، نشان داد: توانایی منحصر بفردش در یارگیری نفر به نفر.
تصویری دیگری که به خوبی اینکه پویول در زمین بازی چگونه میشد را نشان میدهد، در اکتبر 2002 رقم خورد. در لیگ قهرمانان اروپا و در بازی مقابل لوکوموتیو مسکو، مهاجم حریف، اوبیرا، از بونانو - دروازبان وقت بارسا - گذشت و در مقابل دروازه خالی قرار گرفت، اما همچنان یک مانع بر سر راهش قرار داشت: پویول. او شوتی که به سمت دروازه میرفت را با سینه برگشت داد تا تماشاگران حاضر در ورزشگاه را به وجد بیاورد. او از یک گل حتمی، با نشان بارسا جلوگیری کرد. نشانی که کمتر از یک دهه تا تاریخسازی با او فاصله داشت.
این نخستین بار بود که او بدنش را روی خط و برای نجات بارسا از گل خوردن قرار میداد، اما آخرین بار نبود. بارها دیدیم که پس از اینکه استخوان گونهاش شکست، با یک ماسک به بازی بازگشته است. تماشای او در حالی که استخوان آرنجش را جا میاندازد و از درد به خود میپیچد، برایمان بسیار دردناک بود و شجاعتش را ستودیم، هنگامی که در جریان بازی مقابل زاراگوزا زخمی بزرگ در سرش به وجود آمد اما او طوری به بازی ادامه داد، که انگار اتفاقی نیفتاده است. در طول دوران بازیاش برای بارسا، دو جین گل را با آن تکلهای آخرِ کارسازش خرید؛ حتی یک بار صورت خود را در مقابل شوت سرکش روبرتو کارلوس - با آن شلیکهای برق آسایش - قرار داد! ترس هیچگاه یک فاکتور برای پویول محسوب نمیشد.
او که پسر یک دهقان ساده بود، شخصیتی شورانگیز با اعتقاداتی محکم داشت. در سال 2004، همتیمیهایش در حالی که 26 سال سن داشت، او را به عنوان کاپیتان اول تیم انتخاب کردند. او بازوبند را از لوییز انریکهای به ارث برد که کاپیتان آخرین نسل پر تلاطم و بدون جام بارسا، در عصر جدید بود. دو سال بعد در پاریس، او بار دیگر به همراه بارسا آسمان را لمس کرد. یار مستقیمش در فینال، تیری آنری - که در اوج دوران بازیگریاش به سر میبرد - بود. او به دومین بازیکن تاریخ بارسا بدل شد که جام قهرمانی اروپا را بالای سر میبرد، از آن صحنههایی که در تمام طول زندگی نمیتوانید فراموشش کنید. پدرش در میان تماشاچیان نشسته بود. او در این باره در روز خداحافظیاش به عنوان بازیکن با بارسا گفت: «یک روز فوقالعاده بود. تنها دیداری که پدرم به ورزشگاه آمده بود تا از نزدیک آن را تماشا کند. او پیش از ان هیچگاه نیامده بود تا از نزدیک بازی من را تماشا کند، اما این بار منل سوستر، مجبورش کرد که این کار را انجام دهد». و در نهایت بیابان بیجامی برای بارسا به پایان رسید و بردن جام، به یک رسم در کاتالونیا تبدیل شد: شش لیگ، سه لیگ قهرمانان اروپا، دو کوپا دل ری، دو سوپرکاپ اروپا، شش سوپرکاپ اسپانیا، به همراه یک قهرمانی اروپا و یک قهرمانی جهان به همراه تیم ملی. به هیچ وجه کلکسیون بدی محسوب نمیشود.
مدافعی که گلهایش به همان اندازه که کم بودند، خاطره انگیز و حیاتی بودند. مانند بوسهای که بر پرچم کاتالونیا - بازوبند کاپیتانی بارسا - در برنابئو، در عصری که بارسا سفیدپوشان مادریدی را 2-6 در هم کوبید، زد. او در مورد صحنهای که هرگاه اسم او برده شود، به یاد میآید، گفت: «تنها کسانی که این احساس را درک میکردند، پیکه، ژاوی و من بودیم. هیچگاه تکرار نمیشود، تنها و تنها در موردش صحبت میشود». دیگر صحنه به یاد ماندنی او، این بار یک ضربه سر در جریان دیدار نیمه نهایی جام جهانی 2010 مقابل آلمان بود، در حالی که توسط بلند قامتان آلمانی محاصره شده بود. موفرفری غیور بلندتر از همه آنها به آسمان پرید و یک تنه اسپانیا را به فینال جام جهانی رساند.
نمونهای که چه داخل و چه خارج از زمین، تصاویری از خود بر جای گذاشت که خود گویای همه چیز هستند. سرزنش کردن دنی آلوز و تیاگو به خاطر رقص کوچکی که در خوشحالی بعد از گلشان انجام دادند، آوردن رونالدینیو برای گرفتن عکس تیمی به جمع بارساییها، هنگامی که به همراه میلان برای جام خوان گمپر به نوکمپ بازگشته بود، کمک مالیاش به میکی روکوی فقید و رفتارش با آبیدال در فینال ومبلی: «در مورد اینکار دو یا سه روز پیش از فینال فکر کرده بودم و با افراد بسیار کمی در این مورد صحبت کردم. البته به آنها گفتم که با هیچکس در این باره صحبت نکنند. من اصولا انسان خرافاتیای هستم». هیچکس بیش از مرد فرانسوی برای آن جام اروپایی زحمت نکشید. زندگی بار دیگر او را در امتحانی قرار داد و او به بیماریای مشابه بیماری تیتوی فقید مبتلا شد و در این دوران سخت، او به خوبی اثبات کرد که به سرسختیاش در زمین مسابقه است. برای همیشه، نماد واقعی شجاعت.
بعد از گذراندن دوران اوج بدنی و تاکتیکیاش با گواردیولا، به علت مصدومیتهای پی در پیاش، افت محسوسی در بازیاش به وجود آمد. او به همراه پیکه، سه سال به عنوان بهترین زوج دفاعی دنیا انتخاب شد. هر دوی آنها در کنار یکدیگر فوقالعاده کار میکردند؛ سطحی فوقالعاده در بازی خوانی و جایگیری، تکلها و قطع توپها، در سلطهای که بر منطقه دفاعی خودی داشتند و نمادی کامل برای مدافعانی که میتوانند بازیسازی کنند و خط دفاعی حریف را بشکنند. اگرچه روحیه او همواره سر به فلک میکشید، اما زانوانش و گذرِ بیرحم زمان، پایانی بود بر این دوران با شکوه. حال، ما در دورانِ "پس از کارلس" زندگی میکنیم.
مترجم: سید سجاد زرگرنتاج / FCBarcelona.ir
موهای منحصربفردش، اولین بار در پاچلا رونمایی شد. زیر آن موهای فرفری، صورت نوجوانی قرار داشت، که در اوایل رشد به سر میبرد؛ مهاجمی که پستش را تغییر داده بود و به تازگی از مدرسه فوتبال بارسلونا، به تیم اصلی راه پیدا کرده بود. فن خال، همان معلمی که شاگردان بسیاری را به مسیر ستاره شدن رهنمون ساخت، اولین فرصت را در اختیارش قرار داد. اما حتی خود او - فن خال - هم تصور نمیکرد که رشد یک اسطوره را به تماشا نشسته است. "تارزان" و "شجاع دل" از معروفترین نامهایی بودند که بخاطر سبک بازیاش به او نسبت داده شدند؛ طوری که خود را برای تکل هر توپ پرتاب میکرد و فداکاریهای تمام نشدنیاش، برای تیمی که دوستش داشت! پدرم همواره میگفت که او نزدیکترین چیزی به میگولی - دیگر اسطوره بارسا - است که تا به حال دیده. تارزانی دیگر، کاپیتان تمام نشدنیای دیگر که آنقدر خوش شانس بود تا با بارسا آسمان را لمس کند! او همچنین این فرصت را داشت تا متوجه شود زندگی و فوتبال، هر دو تا چه اندازه میتوانند تلخ باشند؛ شکستهای بیش از اندازه و همچنان جدالهای بیپایانش؛ چیزهایی که در مدت زمان دفاعش از پیران آبی و اناری، بسیار تجربه کرد. کارلس پویول اولین تجربه رسمی خود را در 2 اکتبر 1999 با پیراهن بارسا تجربه کرد، و اینها لحظههای به یاد ماندنی او در این سفر هیجان انگیز هستند.
اولین شب به یاد ماندنیاش مقابل رئال مادرید رقم خورد، زمانی که یار مستقیمش، لوییز فیگو، آبی و اناری پوش و کاپیتان سابق بارساییها بود. در آن زمان، فیگو بزرگترین ستاره سفید پوشان بود، و به نظر نمیرسد موقعیتهای مشابه زیادی را تجربه کرده باشد که مدافعی مانند پویول، آنچنان عرصه را بر ستارهای چون او تنگ کند. پس از آن بازی، کارلس در حالی که جدالها را یکی پس از دیگری بُرد، پاسها را به خوبی قطع کرد و مانند سایهای فیگو را دنبال کرد، اعتماد هواداران و همتیمیهایش را بدست آورد. بارسا سه امتیاز را از آن خود کرد و پویول یکی از تواناییهایش که برای عزیز شدن نزد هواداران کافی بود را، نشان داد: توانایی منحصر بفردش در یارگیری نفر به نفر.
تصویری دیگری که به خوبی اینکه پویول در زمین بازی چگونه میشد را نشان میدهد، در اکتبر 2002 رقم خورد. در لیگ قهرمانان اروپا و در بازی مقابل لوکوموتیو مسکو، مهاجم حریف، اوبیرا، از بونانو - دروازبان وقت بارسا - گذشت و در مقابل دروازه خالی قرار گرفت، اما همچنان یک مانع بر سر راهش قرار داشت: پویول. او شوتی که به سمت دروازه میرفت را با سینه برگشت داد تا تماشاگران حاضر در ورزشگاه را به وجد بیاورد. او از یک گل حتمی، با نشان بارسا جلوگیری کرد. نشانی که کمتر از یک دهه تا تاریخسازی با او فاصله داشت.
این نخستین بار بود که او بدنش را روی خط و برای نجات بارسا از گل خوردن قرار میداد، اما آخرین بار نبود. بارها دیدیم که پس از اینکه استخوان گونهاش شکست، با یک ماسک به بازی بازگشته است. تماشای او در حالی که استخوان آرنجش را جا میاندازد و از درد به خود میپیچد، برایمان بسیار دردناک بود و شجاعتش را ستودیم، هنگامی که در جریان بازی مقابل زاراگوزا زخمی بزرگ در سرش به وجود آمد اما او طوری به بازی ادامه داد، که انگار اتفاقی نیفتاده است. در طول دوران بازیاش برای بارسا، دو جین گل را با آن تکلهای آخرِ کارسازش خرید؛ حتی یک بار صورت خود را در مقابل شوت سرکش روبرتو کارلوس - با آن شلیکهای برق آسایش - قرار داد! ترس هیچگاه یک فاکتور برای پویول محسوب نمیشد.
او که پسر یک دهقان ساده بود، شخصیتی شورانگیز با اعتقاداتی محکم داشت. در سال 2004، همتیمیهایش در حالی که 26 سال سن داشت، او را به عنوان کاپیتان اول تیم انتخاب کردند. او بازوبند را از لوییز انریکهای به ارث برد که کاپیتان آخرین نسل پر تلاطم و بدون جام بارسا، در عصر جدید بود. دو سال بعد در پاریس، او بار دیگر به همراه بارسا آسمان را لمس کرد. یار مستقیمش در فینال، تیری آنری - که در اوج دوران بازیگریاش به سر میبرد - بود. او به دومین بازیکن تاریخ بارسا بدل شد که جام قهرمانی اروپا را بالای سر میبرد، از آن صحنههایی که در تمام طول زندگی نمیتوانید فراموشش کنید. پدرش در میان تماشاچیان نشسته بود. او در این باره در روز خداحافظیاش به عنوان بازیکن با بارسا گفت: «یک روز فوقالعاده بود. تنها دیداری که پدرم به ورزشگاه آمده بود تا از نزدیک آن را تماشا کند. او پیش از ان هیچگاه نیامده بود تا از نزدیک بازی من را تماشا کند، اما این بار منل سوستر، مجبورش کرد که این کار را انجام دهد». و در نهایت بیابان بیجامی برای بارسا به پایان رسید و بردن جام، به یک رسم در کاتالونیا تبدیل شد: شش لیگ، سه لیگ قهرمانان اروپا، دو کوپا دل ری، دو سوپرکاپ اروپا، شش سوپرکاپ اسپانیا، به همراه یک قهرمانی اروپا و یک قهرمانی جهان به همراه تیم ملی. به هیچ وجه کلکسیون بدی محسوب نمیشود.
مدافعی که گلهایش به همان اندازه که کم بودند، خاطره انگیز و حیاتی بودند. مانند بوسهای که بر پرچم کاتالونیا - بازوبند کاپیتانی بارسا - در برنابئو، در عصری که بارسا سفیدپوشان مادریدی را 2-6 در هم کوبید، زد. او در مورد صحنهای که هرگاه اسم او برده شود، به یاد میآید، گفت: «تنها کسانی که این احساس را درک میکردند، پیکه، ژاوی و من بودیم. هیچگاه تکرار نمیشود، تنها و تنها در موردش صحبت میشود». دیگر صحنه به یاد ماندنی او، این بار یک ضربه سر در جریان دیدار نیمه نهایی جام جهانی 2010 مقابل آلمان بود، در حالی که توسط بلند قامتان آلمانی محاصره شده بود. موفرفری غیور بلندتر از همه آنها به آسمان پرید و یک تنه اسپانیا را به فینال جام جهانی رساند.
نمونهای که چه داخل و چه خارج از زمین، تصاویری از خود بر جای گذاشت که خود گویای همه چیز هستند. سرزنش کردن دنی آلوز و تیاگو به خاطر رقص کوچکی که در خوشحالی بعد از گلشان انجام دادند، آوردن رونالدینیو برای گرفتن عکس تیمی به جمع بارساییها، هنگامی که به همراه میلان برای جام خوان گمپر به نوکمپ بازگشته بود، کمک مالیاش به میکی روکوی فقید و رفتارش با آبیدال در فینال ومبلی: «در مورد اینکار دو یا سه روز پیش از فینال فکر کرده بودم و با افراد بسیار کمی در این مورد صحبت کردم. البته به آنها گفتم که با هیچکس در این باره صحبت نکنند. من اصولا انسان خرافاتیای هستم». هیچکس بیش از مرد فرانسوی برای آن جام اروپایی زحمت نکشید. زندگی بار دیگر او را در امتحانی قرار داد و او به بیماریای مشابه بیماری تیتوی فقید مبتلا شد و در این دوران سخت، او به خوبی اثبات کرد که به سرسختیاش در زمین مسابقه است. برای همیشه، نماد واقعی شجاعت.
بعد از گذراندن دوران اوج بدنی و تاکتیکیاش با گواردیولا، به علت مصدومیتهای پی در پیاش، افت محسوسی در بازیاش به وجود آمد. او به همراه پیکه، سه سال به عنوان بهترین زوج دفاعی دنیا انتخاب شد. هر دوی آنها در کنار یکدیگر فوقالعاده کار میکردند؛ سطحی فوقالعاده در بازی خوانی و جایگیری، تکلها و قطع توپها، در سلطهای که بر منطقه دفاعی خودی داشتند و نمادی کامل برای مدافعانی که میتوانند بازیسازی کنند و خط دفاعی حریف را بشکنند. اگرچه روحیه او همواره سر به فلک میکشید، اما زانوانش و گذرِ بیرحم زمان، پایانی بود بر این دوران با شکوه. حال، ما در دورانِ "پس از کارلس" زندگی میکنیم.
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
نماد تعصب !
پنجشنبه، ۵ شهریور ۱۳۹۴ (۱۷:۲۳)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
زنده باد کاپیتان ابدی بارسا بزرگ مرد تاریخ نیوکمپ پویول کبیر...
پنجشنبه، ۵ شهریور ۱۳۹۴ (۱۵:۴۲)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
زنده باد کاپیتان کاپیتانهای بارسا
پنجشنبه، ۵ شهریور ۱۳۹۴ (۱۵:۱۱)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
با تمام دل و جون بازی می کرد ... همیشه به یادتیم مرد
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۲۲:۵۳)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
نمی دونم چی بگم چون اگه چیزی بگم ارزش پویول روکم کردم
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۱۹:۵۶)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
اوج تعصب بود. هر وقت پابه توپ مي شد تمام هيكم چشم مي شد تا تمام حركاتش را بذهن بسپارم.
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۱۴:۵۸)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
كاپيتانِ ما رو زيبا وصف كرده بود
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۱۲:۳۸)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
کوه تعصب دوست داشتنی فراموش نشدنی کاپیتان دل ها به قول دوستان چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۱۱:۵۷)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
یادش بخیر
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۱۱:۲۵)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
جانم عکس .. خیلی قشنگه
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۴:۲۶)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
فوق العاده بود نماد تعصب و اخلاق: کارلس بزرگ چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۱:۳۰)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
اولین فصلی که فوتبال تماشا میکردم کاپیتان پویول بازبندو بست ! مفهوم واقعی کاپیتان بودنو با پویول فهمیدم !
چهارشنبه، ۴ شهریور ۱۳۹۴ (۰:۰۹)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
نقل قول حال، ما در دورانِ "پس از کارلس" زندگی می کنیم.اول از همه تشکر از آقا سجاد گل بخاطر ترجمه ،واقعا عالی داداش از دل نرود هرآنکه از دیده برفت... اولین باری که دیدم یه نفر حاضره سرشو جلوی شوت های برق آسا و محکم بزاره فقط بخاطر عشق و تعصبش به باشگاه پویول بود سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۲۲:۳۱)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
اسطوره فراموش نشدنی بارسا. واقعا دوست داشتنی و با تعصب بازی میکرد.زنده باد کاپیتان پویول
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۲۲:۲۷)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
مانند یک فرمانده دلیر در میدان.مانند یک شیر دلیری که از بیشه خود و همینطور ازخانواده اش نگهبانی میکرد.تکل هایش غرو آمیز وزیبا وبی خطا. آن زمانی که دستانش را به پشتش گره میزد تا توپ به دستش نخورد.....آه چقدر بغضم گرفت.کجایی ای شیر دلیر !هر وقت ضد حمله ای میشد دلمان قرص بود.دلم برای آن یال هایت تنگ شده!کجایی پهلوان کجایی بزرگمرد.دوستت دارم.زنده باشی دلاور ::
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۲۲:۰۰)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
نمیدونم چرا !!! ولی هروقت پویول رو میبینم یاد آکلیس تو فیلم تروی میفتم... شاید بخاطر اینکه تو هر مسابقه ای که بود نهایت جنگندگی، تعصب و غیرت رو بین همه داشت... مطمئنم بازیکنیایی مثل رونالیدینیو و مسی میان ولی مطمئن نیستم کسی بتونه به گرد پای غیرت کارلس پویول برسه...(کسایی که تو این 10 ، 15 سال با بارسلون زندگی کردن فقط میفهمن چی دارم میگم) سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۲۱:۱۷)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
درود به تو اسطوره تکرار ناشدنی! قطعا تو مثل خورشید در تاریخ باشگاه می درخشی. امیدوارم به تیم برگردی.
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۲۱:۱۲)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
واقعا عالی بود مثل که دیگه اصلا تکرار نمیشه چ تو بارسا چ تو تیم های دیگه نقل قول حال، ما در دورانِ "پس از کارلس" زندگی می کنیم.واقعا GraciasPuyol دمش گرم Visca Barca Visca Catalonia Visca Carles سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۷:۱۸)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
مقاله های گروپ 14 فوق العادس همیشه ممنون از مترجم عزیز
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۷:۰۹)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
کاپیتان ابدی بارسلونا
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۶:۳۸)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
بهترین مدافع تاریخ بارسلونا
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۵:۱۳)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
تحت تاثیر قرار گرفتم ممنونم
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۳:۳۶)
|
پاسخ به: به یاد کاپیتان پویول! | ||
---|---|---|
زنده باد پویول کاپیتان افسانه ای
سهشنبه، ۳ شهریور ۱۳۹۴ (۱۳:۱۴)
|