در حال دیدن این عنوان: |
۶ کاربر مهمان
|
این عنوان قفل شده است!
|
|
|
داستان راستان | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
مقدمه جلد اول در مدتى كه مشغول جمع آورى و تنظيم و نگارش يا چاپ اين داستانها بودم،به هر يك از رفقا كه برخورد مىكردم و مىگفتم كتابى در دست تأليف دارم مشتمل بر يك عده داستانهاى سودمند واقعى كه از كتب احاديث يا كتب تواريخ و سير استخراج كرده با زبانى ساده و سبكى اينچنين نگارش مىدهم تا در دسترس عموم قرار بگيرد،همه تحسين و تمجيد مىكردند و اين را بالاخص براى طبقهء جوان كارى مفيد مىدانستند.بعضيها از آن جهت كه تاكنون نسبت به داستانهاى سودمند اخبار و احاديث اين كار انجام نشده،اين را يك نوع«ابتكار» تلقى مىكردند و مىگفتند:«جاى اين كتاب تاكنون خالى بود.». البته كتابهاى سودمند كه مستقيما متن حقايق اخلاقى و اجتماعى را به لباس«بيان»درآوردهاند،يا كتبى كه حقايق زندگى را در لباس «داستان»-كه فكر و قلم نويسنده آن را ساخته و پرداخته است و حقيقتى ندارد-مجسم كردهاند،يا كتب سيرت كه از اول تا آخر در مقام نقل تاريخ زندگى يك يا چند شخصيت بزرگ بودهاند،از شماره بيرون است،ولى نويسنده تاكنون به كتابى برنخورده است كه مؤلف به منظور هدايت و ارشاد و تهذيب اخلاق عمومى داستانهايى سودمند از كتب تاريخ و حديث استخراج كرده و در دسترس عموم قرار داده باشد.اگر هم اين كار شده است،نسبت به داستانهاى اخبار و احاديث صورت نگرفته است. اين فكر خواه يك فكر ابتكارى باشد و خواه نباشد،از من شروع نشده و ابتكار من نبوده است.در يكى از جلسات«هيئت تحريريهء شركت انتشار»كه از يك عده اساتيد و فضلا تشكيل مىشود و اينجانب نيز افتخار عضويت آن هيئت را دارد،يكى از اعضاى محترم پيشنهاد كرد كه خوب است كتابى اخلاقى و تربيتى نگارش يابد ولى نه به صورت«بيان»بلكه به صورت حكايت و«داستان»،آنهم نه داستانهاى جعلى و خيالى بلكه داستانهاى حقيقى و واقعى كه در كتب اخبار و احاديث يا كتب تواريخ و تراجم(شرح احوال)ضبط شده است. اين پيشنهاد مورد قبول هيئت واقع شد.سهمى كه اينجانب دارد اين است كه بيش از ساير اعضا اين فكر در نظرم مقبول و پسنديده آمد و همان وقت تعهد كردم كه اين وظيفه را انجام دهم.اثرى كه اكنون مشاهده مىفرماييد مولود آن پيشنهاد و آن تعهد است. مآخذ و مدارك داستانها با قيد صفحه و احيانا با قيد چاپ كتاب، در پاورقى نشان داده شده و گاه هست كه بيش از يك مأخذ در پاورقى ذكر شده.غالبا ذكر بيش از يك مأخذ براى اين بوده كه در نقلها كم و زيادى وجود داشته و قرائن نشان مىداده كه از هر كدام چيزى افتاده يا آنكه ناقل عنايتى به نقل همهء داستان نداشته است. در بيان و نگارش هيچ داستانى از حدود متن مآخذى كه نقل گشته تجاوز نشده و نگارنده از خيال خود چيزى بر اصل داستان نيفزوده يا چيزى از آن كم نكرده است.ولى در عين حال اين كتاب يك ترجمهء سادهء تحت اللفظى نيست،بلكه سعى شده در حدودى كه قرائن و امارات دلالت مىكند و مقتضاى طبيعت و روحيههاى بشرى است، بدون آنكه چيزى بر متن داستان افزوده گردد،هر داستانى پرورش داده شود. با اينكه غالبا نقطهء شروع و خط گردش داستان با آنچه در مأخذ آمده فرق دارد و طرز بيان مختلف و متفاوت است،بعلاوه تا حدودى داستان در اينجا پرورش يافته است،اگر خواننده به مأخذ مراجعه كند، مىبيند اين تصرفات طورى به عمل آمده كه درحقيقت داستان هيچ گونه تغيير و تبديلى نداده،فقط داستان را مطبوعتر و شنيدنىتر كرده است. در اين كتاب از لحاظ نتيجهء داستان هيچ گونه توضيحى داده نشده، مگر آنكه در متن داستان جملهاى بوده كه نتيجه را بيان مىكرده است.و حتى عنوانى كه روى داستان گذاشته شده سعى شده،حتى الامكان، عنوانى باشد كه اشاره به نتيجهء داستان نباشد.البته اين بدان جهت بوده كه خواستهايم نتيجه گيرى را به عهدهء خود خواننده بگذاريم. كتاب و نوشته بايد هم زحمت فكركردن را از دوش خواننده بردارد و هم او را وادار به تفكر كند و قوهء فكرى او را برانگيزد.آن فكرى كه بايد از دوش خواننده برداشته شود،فكر در معنى جملهها و عبارات است.از اين نظر تاحدى كه وقت و فرصت اجازه مىداده كوشش شده كه عبارات روان و مفهوم باشد.و اما آن فكرى كه بايد به عهدهء خواننده گذاشته شود فكر در نتيجه است.هر چيزى تا خود خواننده دربارهء آن فكر نكند و از فكر خود چيزى بر آن نيفزايد،با روحش آميخته نمىگردد و در دلش نفوذ نمىكند و در عملش اثر نمىبخشد.البته آن فكرى كه خواننده از خودش مىتواند بر مطلب بيفزايد،همانا نتيجهاى است كه بهطور طبيعى از مقدمات مىتوان گرفت. همانطور كه از اول بنا بود،اكثر اين داستانها از كتب حديث گرفته شده و قهرمان داستان يكى از پيشوايان بزرگ دين است،ولى البته منحصر به اين گونه داستانها نيست،از كتب رجال و تراجم و تواريخ و سير هم استفاده شده و داستانهايى از علما و ساير شخصيتها آورده شده كه سودمند و آموزنده است.در اين قسمت نيز اعمال جمود و تعصب نشده و تنها به رجال شيعه اختصاص نيافته،احيانا داستانهايى از ساير شخصيتهاى اسلامى يا داستانهايى از شخصيتهاى برجستهء غيرمسلمان آورده شده است،چنانكه ملاحظه خواهيد فرمود. نام اين كتاب را به اعتبار اينكه غالب قهرمانان اين داستانها كسانى هستند كه راست رو و بر صراط مستقيم مىباشند و در زبان قرآن كريم «صدّيقين»ناميده شدهاند«داستان راستان»گذاشتهايم.البته از آن جهت هم كه معمولا طالبان و خوانندگان اين گونه داستانها افرادى هستند كه مىخواهند راست گام بردارند و اين كتاب براى آنها و به خاطر آنهاست،ما اين داستانها را مىتوانيم«داستان راستان»بدانيم. گذشته از همهء اينها،چون اين داستانها ساختهء وهم و خيال نيست، بلكه قضايايى است كه در دنيا واقع شده و در متون كتبى كه عنايت بوده قضاياى حقيقى در آن كتب با كمال صداقت و راستى و امانت ضبط شود ضبط شده و اين داستانها«داستانهاى راست»است،از اين رو مناسب بود كه مادهء«راستى»را در جزء نام اين كتاب قرار دهيم. اين داستانها علاوه بر آنكه عملا مىتواند راهنماى اخلاقى و اجتماعى سودمندى باشد،معرف روح تعليمات اسلامى نيز هست و خواننده از اين رهگذر به حقيقت و روح تعليمات اسلامى آشنا مىشود و مىتواند خود را،يا محيط و جامعهء خود را با اين مقياسها اندازه بگيرد و ببيند در جامعهاى كه او در آن زندگى مىكند و همهء طبقات خود را مسلمان مىدانند و احيانا بعضى از آن طبقات سنگ اسلام را نيز به سينه مىزنند،چه اندازه از معنى و حقيقت اسلام معمول و مُجرىَٰ است. اين داستانها هم براى«خواص»قابل استفاده است و هم براى «عوام»،ولى منظور از اين نگارش تنها استفادهء عوام است،زيرا تنها اين طبقاتند كه ميلى به عدالت و انصاف و خضوعى در برابر حق و حقيقت در آنها موجود است و اگر با سخن حقى مواجه شوند حاضرند خود را با آن تطبيق دهند. صلاح و فساد طبقات اجتماع در يكديگر تأثير دارد.ممكن نيست كه ديوارى بين طبقات كشيده شود و طبقهاى از سرايت فساد يا صلاح طبقهء ديگر مصون يا بىبهره بماند،ولى معمولا فساد از «خواص»شروع مىشود و به«عوام»سرايت مىكند و صلاح برعكس از«عوام»و تنبه و بيدارى آنها آغاز مىشود و اجبارا«خواص»را به صلاح مىآورد،يعنى عادتا فساد از بالا به پايين مىريزد و صلاح از پايين به بالا سرايت مىكند. روى همين اصل است كه مىبينيم اميرالمؤمنين على عليه السلام در تعليمات عاليهء خود،بعد از آنكه مردم را به دو طبقهء«عامه»و «خاصه»تقسيم مىكند،نسبت به صلاح و به راه آمدن خاصه اظهار يأس و نوميدى مىكند و تنها عامهء مردم را مورد توجه قرار مىدهد. در دستور حكومتى كه به نام مالك اشتر نخعى مرقوم داشته مىنويسد: «براى والى هيچ كس پرخرجتر در هنگام سستى،كم كمكتر در هنگام سختى،متنفرتر از عدالت و انصاف،پرتوقعتر،ناسپاستر،عذرناپذيرتر، كم طاقتتر در شدايد از«خاصه»نيست.همانا استوانهء دين و نقطهء مركزى مسلمين و مايهء پيروزى بر دشمن«عامه»مىباشند،پس توجه تو همواره به اين طبقه معطوف باشد.». اين،فكر غلطى است از يك عده طرفداران اصلاح كه هروقت در فكر يك كار اصلاحى مىافتند،«زعماء»هر صنف را در نظر مىگيرند و آن قلههاى مرتفع در نظرشان مجسم مىشود و مىخواهند از آن ارتفاعات منيع شروع كنند. تجربه نشان داده كه معمولا كارهايى كه از ناحيهء آن قلههاى رفيع آغاز شده و در نظرها مفيد مىنمايد،بيش از آن مقدار كه حقيقت و اثر اصلاحى داشته باشد،جنبهء تظاهر و تبليغات و جلب نظر عوام دارد. از ذكر اين نكته نيز نمىتوانم صرف نظر كنم كه،در مدتى كه مشغول نگارش يا چاپ اين داستانها بودم،بعضى از دوستان ضمن تحسين و اعتراف به سودمندى اين كتاب،از اينكه من كارهاى به عقيدهء آنها مهمتر و لازمتر خود را موقتا كنار گذاشته و به اين كار پرداختهام، اظهار تأسف مىكردند و ملامتم مىنمودند كه چرا چندين تأليف علمى مهم را در رشتههاى مختلف به يك سو گذاشتهام و به چنين كار سادهاى پرداختهام.حتى بعضى پيشنهاد كردند كه حالا كه زحمت اين كار را كشيدهاى پس لااقل به نام خودت منتشر نكن!من گفتم چرا؟مگر چه عيبى دارد؟گفتند اثرى كه به نام تو منتشر مىشود لااقل بايد در رديف هماناصول فلسفهباشد،اين كار براى تو كوچك است.گفتم مقياس كوچكى و بزرگى چيست؟معلوم شد مقياس بزرگى و كوچكى كار در نظر اين آقايان مشكلى و سادگى آن است و كارى به اهميت و بزرگى و كوچكى نتيجهء كار ندارند؛هر كارى كه مشكل است بزرگ است و هر كارى كه ساده است كوچك. اگر اين منطق و اين طرز تفكر مربوط به يك نفر يا چند نفر مىبود، من در اينجا از آن نام نمىبردم.متأسفانه اين طرز تفكر-كه جز يك بيمارى اجتماعى و يك انحراف بزرگ از تعليمات عاليهء اسلامى چيز ديگرى نيست-در اجتماع ما زياد شيوع پيدا كرده.چه زبانها را كه اين منطق نبسته و چه قلمها را كه نشكسته و به گوشهاى نيفكنده است؟. به همين دليل است كه ما امروز از لحاظ كتب مفيد و مخصوصا كتب دينى و مذهبى سودمند،بيش از اندازه فقيريم.هر مدعى فضلى حاضر است ده سال يا بيشتر صرف وقت كند و يك رطب و يابس به هم ببافد و به عنوان يك اثر علمى،كتابى تأليف كند و با كمال افتخار نام خود را پشت آن كتاب بنويسد،بدون آنكه يك ذره به حال اجتماع مفيد فايدهاى باشد.اما از تأليف يك كتاب مفيد،فقط به جرم اينكه ساده است و كسر شأن است،خوددارى مىكند.نتيجه همين است كه آنچه بايسته و لازم است نوشته نمىشود و چيزهايى كه زائد و بى مصرف است پشت سر يكديگر چاپ و تأليف مىگردد.چه خوب گفته خواجه نصيرالدين طوسى: افسوس كه آنچه بردهام باختنى استبشناختهها تمام نشناختنى است برداشتهام هر آنچه بايد بگذاشتبگذاشتهام هر آنچه برداشتنى است عاقبة الامر در جواب آن آقايان گفتم:اين پيشنهاد شما مرا متذكر يك بيمارى اجتماعى كرد،و نه تنها از تصميم خود صرف نظر نمىكنم، بلكه در مقدمهء كتاب از اين پيشنهاد شما به عنوان يك بيمارى اجتماعى نام خواهم برد. بعد به اين فكر افتادم كه حتما همانطور كه عدهاى كسر شأن خود مىدانند كه كتابهاى ساده-هرچند مفيد باشد-تأليف كنند،عدهاى هم خواهند بود كه كسر شأن خود مىدانند كه دستورها و حكمتهايى كه از كتابهاى ساده درك مىكنند به كار ببندند!!. در اين كتاب براى رعايت حشمت و حرمت قرآن كريم از داستانهاى آن كتاب مقدس چيزى جزء اين داستانها قرار نداديم.معتقد بوده و هستيم كه قصص قرآن مستقل چاپ و منتشر شود،و خوشبختانه اين كار مكرر در زبان عربى و اخيرا در زبان فارسى صورت گرفته است. استفادهاى كه ما از قرآن مجيد كردهايم،اصل تأليف اين كتاب است،زيرا اولين كتابى كه«داستان راستان»را به منظور هدايت و راهنمايى و تربيت اجتماع بشرى جزء تعليمات عاليهء خود قرار داده قرآن كريم است. اين جلد مشتمل بر 57 داستان است.من براى اين جلد يكصد داستان تهيه كرده بودم و ميل داشتم ساير مجلدات اين كتاب نيز هر كدام مشتمل بر يكصد داستان باشد،ولى ديدم عقيدهء دوستان خصوصا اعضاى محترم«هيئت تحريريهء شركت انتشار»بر اين است كه صد داستان حجم كتاب را بزرگ مىكند،و از طرفى نوع كاغذى كه كتاب با آن چاپ مىشد در اين وقت ناياب شد،لهذا به داستان هفتاد و پنجم اين جلد را ختم كرديم. اين مطلب را هم بگويم كه اكثريت قريب به اتفاق اين داستانها جنبهء مثبت دارد و فقط دو سه داستان است كه جنبهء منفى دارد،يعنى از نوع ادبى است كه لقمان آموخت،كه با نشان دادن يك نقطهء ضعف اخلاقى،تنبه و تذكر حاصل مىشود،مثل داستان«يك دشنام»و داستان«شمشير زبان»كه به دنبال داستان«دوستى يى كه بريده شد»به تناسب آن داستان آمده.اول بدون توجه اين داستانها را نگاشتم،بعد خواستم آنها را بردارم و همه را يكنواخت و از نوع داستانهايى قرار دهم كه از طريق مثبت راهنمايى مىكنند،مدتى در حال ترديد باقى ماندم،عاقبت تصميم گرفتم كه حذف نكنم و باقى بگذارم و در مقدمه نظر خوانندگان را در درج اين نوع داستانها بخواهم،تا براى جلدهاى بعدى تصميم قطعى گرفته شود. خود را به راهنمايى و انتقاد نيازمند مىدانم.هرگونه نظر انتقادى و اصلاحى كه از طرف خوانندگان محترم برسد با كمال تشكر و امتنان مورد توجه و استفاده قرار خواهد گرفت.از خداوند سعادت و توفيق مسألت مىنماييم. تهران-19 تيرماه 1339 هجرى شمسى،. مطابق 15 محرم الحرام 1380 هجرى قمرى |
||
۱۹ آبان ۱۳۸۹
|
|
رسول اكرم و دو حلقهء جمعيت | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
رسول اكرم و دو حلقهء جمعيت رسول اكرم صلّى اللَّٰه عليه و آله وارد مسجد(مسجد مدينه1)شد،چشمش به دو اجتماع افتاد كه از دو دسته تشكيل شده بود و هر دستهاى حلقهاى تشكيل داده سرگرم كارى بودند.يك دسته مشغول عبادت و ذكر و دستهء ديگر به تعليم و تعلم و ياد دادن و ياد گرفتن سرگرم بودند.هر دو دسته را از نظر گذرانيد و از ديدن آنها مسرور و خرسند شد.به كسانى كه همراهش بودند رو كرد و فرمود:«اين هر دو دسته كار نيك مىكنند و بر خير و سعادتند.»آنگاه جملهاى اضافه كرد:«لكن من براى تعليم و دانا كردن فرستاده شدهام.»پس خودش به طرف همان دسته كه به كار تعليم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقهء آنها نشست2. _______________________________ 1 .مسجد مدينه در صدر اسلام تنها براى اداى فريضهء نماز نبود،بلكه مركز جنب وجوش و فعاليتهاى دينى و اجتماعى مسلمانان همان مسجد بود.هروقت لازم مىشد اجتماعى صورت بگيرد مردم را به حضور در مسجد دعوت مىكردند،و مردم از هر خبر مهمى در آنجا آگاه مىشدند و هر تصميم جديدى گرفته مىشد در آنجا به مردم اعلام مىشد. مسلمانان تا در مكه بودند از هرگونه آزادى و فعاليت اجتماعى محروم بودند،نه مىتوانستند اعمال و فرائض مذهبى خود را آزادانه انجام دهند و نه مىتوانستند تعليمات دينى خود را آزادانه فرا گيرند.اين وضع ادامه داشت تا وقتى كه اسلام در نقطهء حساس ديگرى از عربستان نفوذ كرد كه نامش«يثرب»بود و بعدها به نام«مدينة النبى»يعنى شهر پيغمبر معروف شد.پيغمبر اكرم بنا به پيشنهاد مردم آن شهر و طبق عهد و پيمانى كه آنها با آن حضرت بستند،به اين شهر هجرت فرمود.ساير مسلمانان نيز تدريجا به اين شهر هجرت كردند.آزادى فعاليت مسلمانان نيز از اين وقت آغاز شد.اولين كارى كه رسول اكرم بعد از مهاجرت به اين شهر كرد،اين بود كه زمينى را درنظر گرفت و با كمك ياران و اصحاب اين مسجد را در آنجا ساخت. 2. منية المريد،چاپ بمبئى،صفحهء 01. |
||
۲۰ آبان ۱۳۸۹
|
|
مردى كه كمك خواست | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
مردى كه كمك خواست به گذشتهء پرمشقت خويش مىانديشيد،به يادش مىافتاد كه چه روزهاى تلخ و پرمرارتى را پشت سر گذاشته،روزهايى كه حتى قادر نبود قوت روزانهء زن و كودكان معصومش را فراهم نمايد.با خود فكر مىكرد كه چگونه يك جملهء كوتاه- فقط يك جمله-كه در سه نوبت پردهء گوشش را نواخت،به روحش نيرو داد و مسير زندگانىاش را عوض كرد و او و خانوادهاش را از فقر و نكبتى كه گرفتار آن بودند نجات داد. او يكى از صحابهء رسول اكرم بود.فقر و تنگدستى بر او چيره شده بود.در يك روز كه حس كرد ديگر كارد به استخوانش رسيده،با مشورت و پيشنهاد زنش تصميم گرفت برود و وضع خود را براى رسول اكرم شرح دهد و از آن حضرت استمداد مالى كند. با همين نيت رفت،ولى قبل از آنكه حاجت خود را بگويد اين جمله از زبان رسول اكرم به گوشش خورد:«هركس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىكنيم،ولى اگر كسى بىنيازى بورزد و دست حاجت پيش مخلوقى دراز نكند خداوند او را بىنياز مىكند.»آن روز چيزى نگفت و به خانهء خويش برگشت.باز با هيولاى مهيب فقر كه همچنان بر خانهاش سايه افكنده بود روبرو شد.ناچار روز ديگر به همان نيت به مجلس رسول اكرم حاضر شد.آن روز هم همان جمله را از رسول اكرم شنيد:«هر كس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىكنيم،ولى اگر كسى بىنيازى بورزد خداوند او را بىنياز مىكند.»اين دفعه نيز بدون اينكه حاجت خود را بگويد به خانهء خويش برگشت.و چون خود را همچنان در چنگال فقر ضعيف و بيچاره و ناتوان مىديد،براى سومين بار به همان نيت به مجلس رسول اكرم رفت.باز هم لبهاى رسول اكرم به حركت آمد و با همان آهنگ-كه به دل قوّت و به روح اطمينان مىبخشيد-همان جمله را تكرار كرد. اين بار كه آن جمله را شنيد،اطمينان بيشترى در قلب خود احساس كرد.حس كرد كه كليد مشكل خويش را در همين جمله يافته است.وقتى كه خارج شد با قدمهاى مطمئنترى راه مىرفت.با خود فكر مىكرد كه ديگر هرگز به دنبال كمك و مساعدت بندگان نخواهم رفت.به خدا تكيه مىكنم و از نيرو و استعدادى كه در وجود خودم به وديعت گذاشته شده استفاده مىكنم و از او مىخواهم كه مرا در كارى كه پيش مىگيرم موفق گرداند و مرا بىنياز سازد. با خودش فكر كرد كه از من چه كارى ساخته است؟به نظرش رسيد عجالتاً اين قدر از او ساخته هست كه برود به صحرا و هيزمى جمع كند و بياورد و بفروشد. رفت و تيشهاى عاريه كرد و به صحرا رفت،هيزمى جمع كرد و فروخت.لذت حاصل دسترنج خويش را چشيد.روزهاى ديگر به اين كار ادامه داد،تا تدريجا توانست از همين پول براى خود تيشه و حيوان و ساير لوازم كار را بخرد.باز هم به كار خود ادامه داد تا صاحب سرمايه و غلامانى شد. روزى رسول اكرم به او رسيد و تبسم كنان فرمود:«نگفتم،هركس از ما كمكى بخواهد ما به او كمك مىدهيم،ولى اگر بىنيازى بورزد خداوند او را بىنياز مىكند.»1 ____________________________________ 1 .اصول كافى،ج 2/ص 931-«باب القناعة».وسفينة البحار،مادهء«قنع». |
||
۲۱ آبان ۱۳۸۹
|
|
خواهش دعا | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خواهش دعا شخصى با هيجان و اضطراب به حضور امام صادق عليه السلام آمد و گفت: «دربارهء من دعايى بفرماييد تا خداوند به من وسعت رزقى بدهد،كه خيلى فقير و تنگدستم.». امام:«هرگز دعا نمىكنم.». -چرا دعا نمىكنيد؟!. «براى اينكه خداوند راهى براى اين كار معين كرده است.خداوند امر كرده كه روزى را پى جويى كنيد و طلب نماييد.اما تو مىخواهى در خانهء خود بنشينى و با دعا روزى را به خانهء خود بكشانى!»1 ______________________________________ 1 .وسائل،چاپ اميربهادر،ج 2/ص 925. |
||
۲۲ آبان ۱۳۸۹
|
|
بستن زانوى شتر | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
بستن زانوى شتر قافله چندين ساعت راه رفته بود.آثار خستگى در سواران و در مركبها پديد گشته بود.همينكه به منزلى رسيدند كه آنجا آبى بود،قافله فرود آمد.رسول اكرم نيز كه همراه قافله بود شتر خويش را خوابانيد و پياده شد.قبل از همه چيز،همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند. رسول اكرم بعد از آنكه پياده شد،به آن سو كه آب بود روان شد،ولى بعد از آنكه مقدارى رفت،بدون آنكه با احدى سخنى بگويد به طرف مركب خويش بازگشت. اصحاب و ياران باتعجب با خود مىگفتند آيا اينجا را براى فرودآمدن نپسنديده است و مىخواهد فرمان حركت بدهد؟چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود.تعجب جمعيت هنگامى زياد شد كه ديدند همينكه به شتر خويش رسيد، زانوبند را برداشت و زانوهاى شتر را بست و دومرتبه به سوى مقصد اولى خويش روان شد. فريادها از اطراف بلند شد:«اى رسول خدا!چرا ما را فرمان ندادى كه اين كار را برايت بكنيم،و به خودت زحمت دادى و برگشتى؟ما كه با كمال افتخار براى انجام اين خدمت آماده بوديم.». در جواب آنها فرمود:«هرگز از ديگران در كارهاى خود كمك نخواهيد،و به ديگران اتكا نكنيد ولو براى يك قطعه چوب مسواك باشد.»1 _______________________________________ 1 .لا يستعن احدكم من غيره ولو بقضمة من سواك.كحل البصرمحدث قمى،صفحهء 96. |
||
۲۳ آبان ۱۳۸۹
|
|
همسفر حج | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
همسفر حج مردى از سفر حج برگشته سرگذشت مسافرت خودش و همراهانش را براى امام صادق تعريف مىكرد،مخصوصا يكى از همسفران خويش را بسيار مىستود كه،چه مرد بزرگوارى بود،ما به معيت همچو مرد شريفى مفتخر بوديم،يكسره مشغول طاعت و عبادت بود،همينكه در منزلى فرود مىآمديم او فورا به گوشهاى مىرفت و سجادهء خويش را پهن مىكرد و به طاعت و عبادت خويش مشغول مىشد. امام:«پس چه كسى كارهاى او را انجام مىداد؟و كه حيوان او را تيمار مىكرد؟». -البته افتخار اين كارها با ما بود.او فقط به كارهاى مقدس خويش مشغول بود و كارى به اين كارها نداشت. -بنابراين همهء شما از او برتر بودهايد.ـ |
||
۲۴ آبان ۱۳۸۹
|
|
غذاى دسته جمعى | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
غذاى دسته جمعى همينكه رسول اكرم و اصحاب و ياران از مركبها فرود آمدند و بارها را بر زمين نهادند،تصميم جمعيت بر اين شد كه براى غذا گوسفندى را ذبح و آماده كنند. يكى از اصحاب گفت:سر بريدن گوسفند با من. ديگرى:كندن پوست آن با من. سومى:پختن گوشت آن با من. چهارمى:... رسول اكرم:«جمع كردن هيزم از صحرا با من.». جمعيت:يا رسولَ اللَّٰه شما زحمت نكشيد و راحت بنشينيد،ما خودمان با كمال افتخار همهء اين كارها را مىكنيم. رسول اكرم:«مىدانم كه شما مىكنيد،ولى خداوند دوست نمىدارد بندهاش را در ميان يارانش با وضعى متمايز ببيند كه براى خود نسبت به ديگران امتيازى قائل شده باشد.»1 سپس به طرف صحرا رفت و مقدار لازم خار و خاشاك از صحرا جمع كرد و آورد.2 _________________________________________ 1 .انّ اللَّٰه يكره من عبده ان يراه متميّزاً بين اصحابه. 2 .كحل البصر،صفحهء 86. |
||
۲۵ آبان ۱۳۸۹
|
|
قافلهاى كه به حج میرفت | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
قافلهاى كه به حج میرفت قافلهاى از مسلمانان كه آهنگ مكه داشت،همينكه به مدينه رسيد چند روزى توقف و استراحت كرد و بعد،از مدينه به مقصد مكه به راه افتاد. در بين راه مكه و مدينه،در يكى از منازل،اهل قافله با مردى مصادف شدند كه با آنها آشنا بود.آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصى در ميان آنها شد كه سيماى صالحين داشت و با چابكى و نشاط مشغول خدمت و رسيدگى به كارها و حوائج اهل قافله بود.در لحظهء اول او را شناخت.با كمال تعجب از اهل قافله پرسيد: اين شخصى را كه مشغول خدمت و انجام كارهاى شماست مىشناسيد؟. -نه،او را نمىشناسيم.اين مرد در مدينه به قافلهء ما ملحق شد.مردى صالح و متقى و پرهيزگار است.ما از او تقاضا نكردهايم كه براى ما كارى انجام دهد،ولى او خودش مايل است كه در كارهاى ديگران شركت كند و به آنها كمك بدهد. -معلوم است كه نمىشناسيد،اگر مىشناختيد اينطور گستاخ نبوديد،هرگز حاضر نمىشديد مانند يك خادم به كارهاى شما رسيدگى كند. -مگر اين شخص كيست؟. -اين،على بن الحسين زين العابدين است. جمعيت،آشفته بپاخاستند و خواستند براى معذرت دست و پاى امام را ببوسند. آنگاه به عنوان گله گفتند:«اين چه كارى بود كه شما با ما كرديد؟!ممكن بود خداى ناخواسته ما جسارتى نسبت به شما بكنيم و مرتكب گناهى بزرگ بشويم.». امام:«من عمدا شما را كه مرا نمىشناختيد براى همسفرى انتخاب كردم،زيرا گاهى با كسانى كه مرا مىشناسند مسافرت مىكنم،آنها به خاطر رسول خدا زياد به من عطوفت و مهربانى مىكنند،نمىگذارند كه من عهدهدار كار و خدمتى بشوم،از اين رو مايلم همسفرانى انتخاب كنم كه مرا نمىشناسند و از معرفى خودم هم خوددارى مىكنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم.»1 _________________________________________ 1 .بحار،جلد 11،چاپ كمپانى،صفحهء 12،و در صفحهء 72بحارجملههايى هست كه امام مىفرمايد:«اكره ان آخذ برسول اللَّٰه ما لا اعطى مثله».و در روايتى هست كه فرمود:«ما اكلت بقرابتى من رسول اللَّٰه قطّ.» |
||
۲۶ آبان ۱۳۸۹
|
|
مسلمان و كتابى | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
مسلمان و كتابى در آن ايام،شهر كوفه مركز ثقل حكومت اسلامى بود.در تمام قلمرو كشور وسيع اسلامى آن روز،به استثناء قسمت شامات،چشمها به آن شهر دوخته بود كه،چه فرمانى صادر مىكند و چه تصميمى مىگيرد. در خارج اين شهر دو نفر،يكى مسلمان و ديگرى كتابى(يهودى يا مسيحى يا زردشتى)،روزى در راه به هم برخورد كردند.مقصد يكديگر را پرسيدند.معلوم شد كه مسلمان به كوفه مىرود و آن مرد كتابى در همان نزديكى،جاى ديگرى را در نظر دارد كه برود.توافق كردند كه چون در مقدارى از مسافت راهشان يكى است با هم باشند و با يكديگر مصاحبت كنند. راه مشترك،با صميميت،در ضمن صحبتها و مذاكرات مختلف طى شد.به سر دوراهى رسيدند.مرد كتابى با كمال تعجب مشاهده كرد كه رفيق مسلمانش از آن طرف كه راه كوفه بود نرفت و از اين طرف كه او مىرفت آمد. پرسيد:مگر تو نگفتى من مىخواهم به كوفه بروم؟. -چرا. -پس چرا از اين طرف مىآيى؟راه كوفه كه آن يكى است. -مىدانم،مىخواهم مقدارى تو را مشايعت كنم.پيغمبر ما فرمود:«هرگاه دو نفر در يك راه با يكديگر مصاحبت كنند حقى بر يكديگر پيدا مىكنند.»اكنون تو حقى بر من پيدا كردى.من به خاطر اين حق كه به گردن من دارى مىخواهم چند قدمى تو را مشايعت كنم،و البته بعد به راه خودم خواهم رفت. -اوه،پيغمبر شما كه اينچنين نفوذ و قدرتى در ميان مردم پيدا كرد و به اين سرعت دينش در جهان رايج شد،حتما به واسطهء همين اخلاق كريمهاش بوده. تعجب و تحسين مرد كتابى در اين هنگام به منتها درجه رسيد كه برايش معلوم شد اين رفيق مسلمانش خليفهء وقت على بن ابى طالب عليه السلام بوده.طولى نكشيد كه همين مرد مسلمان شد و در شمار افراد مؤمن و فداكار اصحاب على عليه السلام قرار گرفت1 ___________________________________ 1 .اصول كافى،ج 2،باب«حسن الصحابة و حق الصاحب فى السفر»،صفحهء 076. |
||
۲۷ آبان ۱۳۸۹
|
|
در ركاب خليفه | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
در ركاب خليفه على عليه السلام هنگامى كه به سوى كوفه مىآمد وارد شهر انبار شد كه مردمش ايرانى بودند. كدخدايان و كشاورزان ايرانى خرسند بودند كه خليفهء محبوبشان از شهر آنها عبور مىكند،به استقبالش شتافتند.هنگامى كه مركب على به راه افتاد آنها در جلو مركب على عليه السلام شروع كردند به دويدن.على آنها را طلبيد و پرسيد:«چرا مىدويد،اين چه كارى است كه مىكنيد؟!». -اين يك نوعى احترام است كه ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود مىكنيم.اين،سنت و يك نوع ادبى است كه در ميان ما معمول بوده است. -اين كار شما را در دنيا به رنج مىاندازد و در آخرت به شقاوت مىكشاند. هميشه از اين گونه كارها كه شما را پست و خوار مىكند خوددارى كنيد.بعلاوه اين كارها چه فايدهاى به حال آن افراد دارد؟1 ________________________________________ 1 .نهج البلاغه،كلمات قصار،شمارهء 73. |
||
۲۸ آبان ۱۳۸۹
|
این عنوان قفل شده است!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |