در حال دیدن این عنوان: |
۱۱ کاربر مهمان
|
این عنوان قفل شده است!
|
|
|
سلام يهود | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
سلام يهود عايشه همسر رسول اكرم در حضور رسول اكرم نشسته بود كه مردى يهودى وارد شد.هنگام ورود به جاى سلام عليكم گفت:«السام عليكم»يعنى«مرگ بر شما».طولى نكشيد كه يكى ديگر وارد شد،او هم به جاى سلام گفت «السام عليكم».معلوم بود كه تصادف نيست،نقشهاى است كه با زبان،رسول اكرم را آزار دهند.عايشه سخت خشمناك شد و فرياد برآورد كه:«مرگ بر خود شما و...». رسول اكرم فرمود:«اى عايشه!ناسزا مگو.ناسزا اگر مجسم گردد بدترين و زشتترين صورتها را دارد.نرمى و ملايمت و بردبارى روى هرچه گذاشته شود آن را زيبا مىكند و زينت مىدهد،و از روى هر چيزى برداشته شود از قشنگى و زيبايى آن مىكاهد.چرا عصبى و خشمگين شدى؟». عايشه:«مگر نمىبينى يا رسول اللَّٰه كه اينها با كمال وقاحت و بىشرمى به جاى سلام چه مىگويند؟». -چرا،من هم در جواب گفتم:«عليكم»(بر خود شما)همين قدر كافى بود.»1 ___________________________________________ 1 .وسائل،ج 2/ص 212. |
||
۶ دی ۱۳۸۹
|
|
نامه اى به ابوذر | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
نامه اى به ابوذر نامهاى به دست ابوذر رسيد،آن را باز كرد و خواند.از راه دور آمده بود.شخصى به وسيلهء نامه از او تقاضاى اندرز جامعى كرده بود.او از كسانى بود كه ابوذر را مىشناخت كه چقدر مورد توجه رسول اكرم بوده و رسول اكرم چقدر او را مورد عنايت قرار مىداده و با سخنان بلند و پرمعناى خويش به او حكمت مىآموخته است. ابوذر در پاسخ فقط يك جمله نوشت،يك جملهء كوتاه:«با آن كس كه بيش از همهء مردم او را دوست مىدارى بدى و دشمنى مكن.»نامه را بست و براى طرف فرستاد. آن شخص بعد از آنكه نامهء ابوذر را باز كرد و خواند چيزى از آن سر درنياورد.با خود گفت يعنى چه؟مقصود چيست؟«با آن كس كه بيش از همهء مردم او را دوست مىدارى بدى و دشمنى نكن»يعنى چه؟اين كه از قبيل توضيح واضحات است!مگر ممكن است كه آدمى محبوبى داشته باشد-آنهم عزيزترين محبوبها-و با او بدى بكند؟!بدى كه نمىكند سهل است،مال و جان و هستى خود را در پاى او مىريزد و فدا مىكند. از طرف ديگر با خود انديشيد كه شخصيت گويندهء جمله را نبايد از نظر دور داشت،گويندهء اين جمله ابوذر است،ابوذر لقمان امت است و عقلى حكيمانه دارد؛ چارهاى نيست بايد از خودش توضيح بخواهم. مجددا نامهاى به ابوذر نوشت و توضيح خواست. ابوذر در جواب نوشت:«مقصودم از محبوبترين و عزيزترين افراد در نزد تو همان خودت هستى.مقصودم شخص ديگرى نيست.تو خودت را از همهء مردم بيشتر دوست مىدارى.اينكه گفتم با محبوبترين عزيزانت دشمنى نكن،يعنى با خودت خصمانه رفتار نكن.مگر نمىدانى هر خلاف و گناهى كه انسان مرتكب مىشود،مستقيما صدمهاش بر خودش وارد مىشود و ضررش دامن خودش را مىگيرد.»1 ______________________________________ 1 .ارشادديلمى. |
||
۹ دی ۱۳۸۹
|
|
مزد نامعين | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
مزد نامعين آن روز را سليمان بن جعفر جعفرى و امام رضا عليه السلام به دنبال كارى با هم بيرون رفته بودند.غروب آفتاب شد و سليمان خواست به منزل خويش برود، على بن موسى الرضا به او فرمود:«بيا به خانهء ما و امشب با ما باش.»اطاعت كرد و به اتفاق امام به خانه رفتند. امام غلامان خود را ديد كه مشغول گلكارى بودند.ضمنا چشم امام به يك نفر بيگانه افتاد كه او هم با آنان مشغول گلكارى بود،پرسيد:«اين كيست؟». غلامان:«اين را ما امروز اجير گرفتهايم تا با ما كمك كند.». -بسيار خوب،چقدر مزد برايش تعيين كردهايد؟. -يك چيزى بالاخره خواهيم داد و او را راضى خواهيم كرد. آثار ناراحتى و خشم در امام رضا پديد آمد و رو آورد به طرف غلامان تا با تازيانه آنها را تأديب كند.سليمان جعفرى جلو آمد و عرض كرد:«چرا خودت را ناراحت مىكنى؟». امام فرمود:«من مكرر دستور دادهام كه تا كارى را طى نكنيد و مزد آن را معين نكنيد هرگز كسى را به كار نگماريد،اول اجرت و مزد طرف را تعيين كنيد بعد از او كار بكشيد.اگر مزد و اجرت كار را معين كنيد،آخر كار هم،مىتوانيد چيزى علاوه به او 284 بدهيد.البته او هم كه ببيند شما بيش از اندازهاى كه معين شده به او مىدهيد،از شما ممنون و متشكر مىشود و شما را دوست مىدارد و علاقهء بين شما و او محكمتر مىشود.اگر هم فقط به همان اندازه كه قرار گذاشتهايد اكتفا كنيد،شخص از شما ناراضى نخواهد بود.ولى اگر تعيين مزد نكنيد و كسى را به كار بگماريد،آخر كار هراندازه كه به او بدهيد باز گمان نمىبرد كه شما به او محبت كردهايد،بلكه مىپندارد شما از مزدش كمتر به او دادهايد.»1 _______________________________________ 1 .بحارالانوار،ج 21/ص 13. |
||
۱۱ دی ۱۳۸۹
|
|
بنده است يا آزاد؟ | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
بنده است يا آزاد؟ صداى ساز و آواز بلند بود.هركس كه از نزديك آن خانه مىگذشت، مىتوانست حدس بزند كه در درون خانه چه خبرهاست؟بساط عشرت و مىگسارى پهن بود و جام«مى»بود كه پياپى نوشيده مىشد.كنيزك خدمتكار درون خانه را جاروب زده و خاكروبهها را در دست گرفته از خانه بيرون آمده بود تا آنها را در كنارى بريزد.در همين لحظه مردى كه آثار عبادت زياد از چهرهاش نمايان بود و پيشانىاش از سجدههاى طولانى حكايت مىكرد از آنجا مىگذشت، از آن كنيزك پرسيد: «صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟». -آزاد. -معلوم است كه آزاد است.اگر بنده مىبود پرواى صاحب و مالك و خداوندگار خويش را مىداشت و اين بساط را پهن نمىكرد. ردوبدل شدن اين سخنان بين كنيزك و آن مرد موجب شد كه كنيزك مكث زيادترى در بيرون خانه بكند.هنگامى كه به خانه برگشت اربابش پرسيد:«چرا اين قدر ديگر آمدى؟». كنيزك ماجرا را تعريف كرد و گفت:«مردى با چنين وضع و هيئت مىگذشت و چنان پرسشى كرد و من چنين پاسخى دادم.» 286 شنيدن اين ماجرا او را چند لحظه در انديشه فرو برد.مخصوصا آن جمله(اگر بنده مىبود از صاحب اختيار خود پروا مىكرد)مثل تير بر قلبش نشست.بى اختيار از جا جست و به خود مهلت كفش پوشيدن نداد.با پاى برهنه به دنبال گويندهء سخن رفت.دويد تا خود را به صاحب سخن كه جز امام هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام نبود رساند.به دست آن حضرت به شرف توبه نائل شد،و ديگر به افتخار آن روز كه با پاى برهنه به شرف توبه نائل آمده بود كفش به پا نكرد.او كه تا آن روز به«بشربن حارث بن عبد الرحمن مروزى»معروف بود،از آن به بعد لقب «الحافى»يعنى«پابرهنه»يافت و به«بشر حافى»معروف و مشهور گشت.تا زنده بود به پيمان خويش وفادار ماند،ديگر گرد گناه نگشت.تا آن روز در سلك اشراف زادگان و عياشان بود،از آن به بعد در سلك مردان پرهيزكار و خداپرست درآمد1 _______________________________________ 1 .الكنىََ والالقابمحدث قمى،جلد 2،ذيل عنوان«الحافى»،صفحهء 351،به نقل از علامه در منهاج الكرامه |
||
۱۲ دی ۱۳۸۹
|
|
در ميقات | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
در ميقات مالك بن انس،فقيه معروف مدينه1،سالى در سفر حج همراه امام صادق عليه السلام بود.به ميقات رسيدند و هنگام پوشيدن لباس احرام و تلبيه گفتن-يعنى ذكر معروفلبيك اللهم لبيك-رسيد.ديگران طبق معمول اين ذكر را به زبان آوردند و گفتند.مالك بن انس متوجه امام صادق شد،ديد حال امام منقلب است،همينكه مىخواهد اين ذكر را بر زبان آورد،هيجانى به امام دست مىدهد و صدا در گلويش مىشكند و عنان كنترل اعصاب خويش را از دست مىدهد كه مىخواهد بىاختيار از مركب به زمين بيفتد.مالك جلو آمد و گفت:«يابن رسول اللََّه!چارهاى نيست، هرطور هست اين ذكر را بگوييد.». امام فرمود: «اى پسر ابى عامر!چگونه جسارت بورزم و به خود جرأت بدهم كه لبيك بگويم؟لبيك گفتن به معناى اين است كه خدايا تو مرا به آنچه مىخوانى با كمال سرعت اجابت مىكنم و همواره آماده به خدمتم.با چه اطمينانى با خداى خود اينطور گستاخى كنم و خود را بندهء آماده به خدمت معرفى كنم؟اگر در جوابم گفته شود:«لا لبيك»آن وقت چكار كنم؟»2 _____________________________________ 1 .مالك بن انس بن مالك بن ابى عامر يكى از امامهاى چهارگانهء اهل سنت و جماعت است و مذهب معروف«مالكى»منسوب به او است.عصر وى مقارن است با عصر ابوحنيفه.شافعى شاگرد مالك بود و احمدبن حنبل شاگرد شافعى. مكتب فقهى مالك نقطهء مقابل مكتب فقهى ابوحنيفه به شمار مىرفت،زيرا مكتب ابوحنيفه بيشتر متكى بر رأى و قياس بود،برخلاف مكتب فقهى مالك كه بيشتر متكى بر سنت و حديث بود.در عين حال،مطابق نقل ابن خلّكان دروفيات الاعيان(جلد 3،صفحهء 682)،مالك در نزديكى مردن سخت مىگريست و از اينكه در برخى موارد به رأى خويش فتوا داده است نگران و وحشتناك بود،مىگفت: «اى كاش به رأى فتوا نداده بودم،و راضيم به جاى هر يك از آن فتواها تازيانهاى بخورم و از تبعهء آن گناهان آزاد باشم.». از مفاخر مالك اين مطلب شمرده شده كه معتقد بود بيعت«محمدبن عبد اللََّه محض»كه شهيد شد صحيح است و بيعت بنى العباس چون مبنى بر زور بوده صحيح نيست.مالك از اظهار اين عقيدهء خويش امتناع نمىكرد و از سطوت بنى العباس پروا نمىنمود.همين امر سبب شد كه به دستور جعفربن سليمان عباسى،عموى سفاح و منصور،تازيانهء سختى به وى زدند.و اتفاقا همين تازيانه خوردن سبب شد كه مالك احترام و شهرت و محبوبيت زيادترى پيدا كند.رجوع شود بهوفيات الاعيان،جلد 3،صفحهء 582. مالك چون در مدينه بود به محضر امام صادق زياد رفت و آمد مىكرد و از كسانى بود كه از آن حضرت حديث روايت كردهاند.و مطابق نقلبحار(جلد 11،صفحهء 901)از كتابهاىخصالوعلل الشرايعوامالىصدوق،هنگامى كه مالك به محضر امام صادق مىرفت امام به او محبت مىفرمود و گاه به او مىفرمود:«من تو را دوست مىدارم»و مالك از اينكه مورد تفقد امام قرار مىگرفت سخت شاد مىگشت.مالك به نقل كتابالامام الصادق(صفحهء 3)مىگفت:«من مدتى به حضور امام صادق آمد و شد داشتم.او را هميشه در حال نماز يا روزه يا تلاوت قرآن مىديدم.فاضلتر از جعفربن محمد در علم و تقوا و عبادت چشمى نديده و گوشى نشنيده و به قلبى خطور نكرده است.»و هم مالك است كه به نقلبحاردربارهء امام صادق مىگويد:«او از بزرگان عبّاد و زهاد بود كه از خدا مىترسيد و بسيار حديث مىدانست.خوش مجلس و خوش معاشرت بود.مجلسش پرفيض بود.نام رسول خدا را كه مىشنيد رنگ صورتش تغيير مىكرد.» 2 .بحارالانوار،ج 11/ص 901. |
||
۲۴ دی ۱۳۸۹
|
|
بار نخل | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
بار نخل على بن ابى طالب عليه السلام از خانه بيرون آمده بود و طبق معمول به طرف صحرا و باغستانها كه با كاركردن در آنجاها آشنا بود مىرفت،ضمنا بارى نيز همراه داشت.شخصى پرسيد:«يا على!چه چيز همراه دارى؟». على:«درخت خرما،ان شاء اللََّه.». -درخت خرما؟!. تعجب آن شخص وقتى زايل شد كه بعد از مدتى او و ديگران ديدند تمام هستههاى خرمايى كه آن روز على همراه مىبرد كه كشت كند و آرزو داشت در آينده هر يك درخت خرماى تناورى شود،به صورت يك نخلستان درآمد و تمام آن هستهها سبز و هر كدام درختى شد1 ____________________________________ 1 .وسائل،ج 2/ص 135،وبحار،ج 9/ص 995. |
||
۲۵ دی ۱۳۸۹
|
|
عرق كار | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
عرق كار امام كاظم در زمينى كه متعلق به شخص خودش بود مشغول كار و اصلاح زمين بود.فعاليت زياد عرق امام را از تمام بدنش جارى ساخته بود.على بن ابى حمزهء بطائنى در اين وقت رسيد و عرض كرد: «قربانت گردم،چرا اين كار را به عهدهء ديگران نمىگذارى؟». -چرا به عهدهء ديگران بگذارم؟افرادِ از من بهتر همواره از اين كارها مىكردهاند. -مثلا چه كسانى؟. -رسول خدا و اميرالمؤمنين و همهء پدران و اجدادم.اساسا كار و فعاليت در زمين از سنن پيغمبران و اوصياى پيغمبران و بندگان شايستهء خداوند است1 __________________________________________ 1 .بحارالانوار،ج 11/ص 662،ووسائل،ج 2/ص 135. |
||
۲۶ دی ۱۳۸۹
|
|
دوستيى كه بريده شد | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
دوستيى كه بريده شد شايد كسى گمان نمىبرد كه آن دوستى بريده شود و آن دو رفيق كه هميشه ملازم يكديگر بودند روزى از هم جدا شوند.مردم يكى از آنها را بيش از آن اندازه كه به نام اصلى خودش بشناسند به نام دوست و رفيقش مىشناختند.معمولاً وقتى كه مىخواستند از او ياد كنند،توجه به نام اصلىاش نداشتند و مىگفتند:«رفيق...». آرى او به نام«رفيق امام صادق»معروف شده بود،ولى در آن روز كه مثل هميشه با يكديگر بودند و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند آيا كسى گمان مىكرد كه پيش از آنكه آنها از بازار بيرون بيايند رشتهء دوستىشان براى هميشه بريده شود؟!. در آن روز او مانند هميشه همراه امام بود و با هم داخل بازار كفشدوزها شدند. غلام سياه پوستش هم در آن روز با او بود و از پشت سرش حركت مىكرد.در وسط بازار ناگهان به پشت سر نگاه كرد،غلام را نديد.بعد از چند قدم ديگر دو مرتبه سر را به عقب برگرداند،باز هم غلام را نديد.سومين بار به پشت سر نگاه كرد،هنوز هم از غلام-كه سرگرم تماشاى اطراف شده و از ارباب خود دور افتاده بود-خبرى نبود. براى مرتبهء چهارم كه سر خود را به عقب برگرداند غلام را ديد،با خشم به وى گفت: «مادر فلان!كجا بودى؟». تا اين جمله از دهانش خارج شد،امام صادق به علامت تعجب دست خود را بلند كرد و محكم به پيشانى خويش زد و فرمود: «سبحان اللََّه!به مادرش دشنام مىدهى؟!به مادرش نسبت كار ناروا مىدهى؟! من خيال مىكردم تو مردى باتقوا و پرهيزگارى.معلومم شد در تو ورع و تقوايى وجود ندارد.». -يابن رسول اللََّه!اين غلام اصلا سندى است و مادرش هم از اهل سند است. خودت مىدانى كه آنها مسلمان نيستند.مادر اين غلام يك زن مسلمان نبوده كه من به او تهمت ناروا زده باشم. -مادرش كافر بوده كه بوده.هر قومى سنتى و قانونى در امر ازدواج دارند.وقتى طبق همان سنت و قانون رفتار كنند عملشان زنا نيست و فرزندانشان زنازاده محسوب نمىشوند. امام بعد از اين بيان به او فرمود:«ديگر از من دور شو.». بعد از آن،ديگر كسى نديد كه امام صادق با او راه برود،تا مرگ بين آنها جدايى كامل انداخت1 ____________________________________________ 1 .كافى،جلد 2،باب البذاء،صفحهء 423؛ووسائل،جلد 2،صفحهء 774. |
||
۲۷ دی ۱۳۸۹
|
|
يك دشنام | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
يك دشنام غلام عبد اللََّه بن مقفّع،دانشمند و نويسندهء معروف ايرانى،افسار اسب ارباب خود را در دست داشت و بيرون در خانهء سفيان بن معاويهء مهلبى،فرماندار بصره،نشسته بود تا اربابش كار خويش را انجام داده بيرون بيايد و سوار اسب شده به خانهء خود برگردد. انتظار به طول انجاميد و ابن مقفع بيرون نيامد؛افراد ديگر-كه بعد از او پيش فرماندار رفته بودند-همه برگشتند و رفتند،ولى از ابن مقفع خبرى نشد.كم كم غلام به جستجو پرداخت.از هركس مىپرسيد،يا اظهار بىاطلاعى مىكرد يا پس از نگاهى به سراپاى غلام و آن اسب،بدون آنكه سخنى بگويد،شانهها را بالا مىانداخت و مىرفت. وقت گذشت و غلام،نگران و مأيوس،خود را به عيسى و سليمان-پسران على بن عبد اللََّه بن عباس و عموهاى خليفهء مقتدر وقت منصور دوانيقى-كه ابن مقفع دبير و كاتب آنها بود رساند و ماجرا را نقل كرد. عيسى و سليمان به عبد اللََّه بن مقفع كه دبيرى دانشمند و نويسندهاى توانا و مترجمى چيره دست بود علاقهمند بودند و از او حمايت مىكردند.ابن مقفع نيز به حمايت آنها پشتگرم بود و طبعا مردى متهور و جسور و بدزبان بود،از نيش زدن با زبان دربارهء ديگران دريغ نمىكرد.حمايت عيسى و سليمان،كه عموى مقام خلافت بودند،ابن مقفع را جسورتر و گستاختر كرده بود. عيسى و سليمان،عبد اللََّه بن مقفع را از سفيان بن معاويه خواستند.او اساسا منكر موضوع شد و گفت:«ابن مقفع به خانهء من نيامده است.»ولى چون روز روشن همه ديده بودند كه ابن مقفع داخل خانهء فرماندار شده و شهود شهادت دادند،ديگر جاى انكار نبود. كار كوچكى نبود.پاى قتل نفس بود،آنهم شخصيت معروف و دانشمندى مثل ابن مقفع.طرفين منازعه هم عبارت بود از فرماندار بصره از يك طرف،و عموهاى خليفه از طرف ديگر.قهرا مطلب به دربار خليفه در بغداد كشيده شد.طرفين دعوا و شهود و همهء مطلعين به حضور منصور رفتند.دعوا مطرح شد و شهود شهادت دادند. بعد از شهادت شهود،منصور به عموهاى خويش گفت:«براى من مانعى ندارد كه سفيان را الان به اتهام قتل ابن مقفع بكشم،ولى كدام يك از شما دو نفر عهدهدار مىشود كه اگر ابن مقفع زنده بود و بعد از كشتن سفيان از اين در(اشاره كرد به درى كه پشت سرش بود)زنده و سالم وارد شد او را به قصاص سفيان بكشم؟». عيسى و سليمان در جواب اين سؤال حيرت زده درماندند و پيش خود گفتند مبادا كه ابن مقفع زنده باشد و سفيان او را زنده و سالم نزد خليفه فرستاده باشد. ناچار از دعواى خود صرف نظر كردند و رفتند.مدتها گذشت و ديگر از ابن مقفع اثرى و خبرى ديده و شنيده نشد.كم كم خاطرهاش هم داشت فراموش مىشد. بعد از مدتها كه آبها از آسياب افتاد،معلوم شد كه ابن مقفع همواره با زبان خويش سفيان بن معاويه را نيش مىزده است.حتى يك روز در حضور جمعيت به وى دشنام مادر گفته است.سفيان هميشه در كمين بوده تا انتقام زبان ابن مقفع را بگيرد، ولى از ترس عيسى و سليمان،عموهاى خليفه،جرأت نمىكرده است،تا آنكه حادثهاى اتفاق مىافتد: حادثه اين بود كه قرار شد امان نامهاى براى عبد اللََّه بن على،عموى ديگر منصور، نوشته شود و منصور آن را امضاء كند.عبد اللََّه بن على از ابن مقفع-كه دبير برادرانش بوددرخواست كرد كه آن امان نامه را بنويسد.ابن مقفع هم آن را تنظيم كرد و نوشت. در آن امان نامه ضمن شرايطى كه نام برده بود تعبيرات زننده و گستاخانهاى نسبت به منصور خليفهء سفاك عباسى كرده بود.وقتى نامه به دست منصور رسيد سخت متغير و ناراحت شد،پرسيد:«چه كسى اين را تنظيم كرده است؟»گفته شد:«ابن مقفع». منصور نيز همان احساسات را عليه او پيدا كرد كه قبلا سفيان بن معاويه فرماندار بصره پيدا كرده بود. منصور محرمانه به سفيان نوشت كه ابن مقفع را تنبيه كن.سفيان در پى فرصت مىگشت،تا آنكه روزى ابن مقفع براى حاجتى به خانهء سفيان رفت و غلام و مركبش را بيرون در گذاشت.وقتى كه وارد شد،سفيان و عدهاى از غلامان و دژخيمانش در اتاقى نشسته بودند و تنورى هم در آنجا مشتعل بود.همينكه چشم سفيان به ابن مقفع افتاد،زخم زبانهايى كه تا آن روز از او شنيده بود در نظرش مجسم و اندرونش از خشم و كينه مانند همان تنورى كه در جلويش بود مشتعل شد.رو كرد به او و گفت:«يادت هست آن روز به من دشنام مادر دادى؟حالا وقت انتقام است.» معذرتخواهى فايده نبخشيد و در همان جا به بدترين صورتى ابن مقفع را از بين برد1 ____________________________________________ 1 .شرح ابن ابى الحديد برنهج البلاغه،چاپ بيروت،ج 4/ص 983. |
||
۲۸ دی ۱۳۸۹
|
|
شمشير زبان | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
شمشير زبان على بن عباس،معروف به ابن الرومى،شاعر معروف هجوگو و مديحه سراى دورهء عباسى،در نيمهء قرن سوم هجرى در مجلس وزير المعتضد عباسى به نام قاسم بن عبيداللََّه نشسته و سرگرم بود.او هميشه به قدرت منطق و بيان و شمشير زبان خويش مغرور بود.قاسم بن عبيداللََّه از زخم زبان ابن الرومى خيلى مىترسيد و نگران بود ولى ناراحتى و خشم خود را ظاهر نمىكرد،برعكس طورى رفتار مىكرد كه ابن الرومى-با همهء بددليها و وسواسها و احتياطهايى كه داشت و به هر چيزى فال بد مىزد-از معاشرت با او پرهيز نمىكرد.قاسم محرمانه دستور داد تا در غذاى ابن الرومى زهر داخل كردند.ابن الرومى بعد از آنكه خورد متوجه شد.فورا از جا برخاست كه برود.قاسم گفت: «كجا مىروى؟». -به همان جا كه مرا فرستادى. -پس سلام مرا به پدر و مادرم برسان. -من از راه جهنم نمىروم. ابن الرومى به خانهء خويش رفت و به معالجه پرداخت ولى معالجهها فايده نبخشيد.بالاخره با شمشير زبان خويش از پاى درآمد1 _______________________________________ 1 .تتمة المنتهىمحدث قمى،ج 2/ص 004؛وتاريخابن خلّكان،ج 3/ص 44. |
||
۲۹ دی ۱۳۸۹
|
این عنوان قفل شده است!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |