در حال دیدن این عنوان: |
۲۰ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
نام کاربری: zahra2
پیام:
۴۵۵
عضویت از: ۱۲ شهریور ۱۳۸۹
از: فومن _گیلان
طرفدار:
- xavi - رونالدینیهو - استقلال - اسپانیا - فرانک رایکازد گروه:
- کاربران عضو |
دانشمندان درباره انواع مختلف مورچه ها مطالعه كرده و به این نتیجه رسیده اند كه هر نوع مورچه ای طریقه مخصوصی در پیدا كردن راه لانه اش دارد. مثلاً بعضی از مورچه ها از طریقه نشانه گذاری در روی زمین استفاده می كنند، یعنی وقتی لانه شان را ترك می كنند علائم روی زمین را نشانه می گذارند تا در موقع برگشت بتوانند از روی آن نشانه ها راه لانه خود را پیدا كنند درست شبیه علائم ساختمان ها یا خیابان ها كه ما برای پیدا كردن خانه خود از آنها استفاده می كنیم. دسته ای از مورچه ها با نگاه كردن به ارتفاع خورشید و در بالای افق راه خود را می یابند كه بشر جز با استفاده از ابزار و وسایل مخصوص قادر به استفاده از این شیوه نیست. بعضی دیگر از مورچه ها هم از نشانه های روی زمین و هم از خورشید كمك می گیرند، دانشمندان این را با تجربه هایی ثابت كرده اند. آنها ابتدا روی یك مورچه نشانه گذاری كردند و سپس آن را به حال خود گذاشتند و شروع به تعقیب آن نمودند و بعد از آنكه مورچه تكه خوراكی پیدا كرد و خواست به لانه اش برگردد، آنها آن را بلند كردند و در نقطه دیگری كه درست مخالف لانه اش بود قرار دادند یعنی اگر قبلاً رو به مشرق بود این بار رو به طرف مغرب گذاشته شد، در این حالت حشره نمی توانسته از آفتاب كمك بگیرد زیرا به نظر آن ظاهراً آفتاب در یك جای دیگر بود. بنابراین ابتدا مورچه مدتی سرگردان شد و شروع به این طرف و آن طرف رفتن نمود. ولی بالاخره با یافتن یك نشانه زمینی به خانه خود رسید. دانشمندان با تعیین و حساب وقت این آزمایش ها به این نتیجه رسیده اند كه بعضی اوقات یك مورچه ممكن است چندین ساعت برای پیدا كردن نشانه زمینی كه راهنمای او در رسیدن به لانه اش است، به جستجو بپردازد و در آخر مورچه هایی نیز وجود دارند كه با بو كشیدن لانه خود را می یابند. |
||
ترجيح ميدهم با كفشهايم در خيابان راه بروم و به خدا فكركنم تا اين كه در مسجد بشينم و به كفشهايم فكر كنم ! |
|||
۶ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: جهان هستی | ||
نام کاربری: ROMAK70
پیام:
۱۱,۸۶۵
عضویت از: ۳ خرداد ۱۳۸۹
طرفدار:
- مسی - کرایوف-پویول - نساجي مازندران - هلند گروه:
- کاربران عضو |
پدیده شگفت انگیز شَفَق قُطبی ! شَفَق یا سُرخی قُطبی یکی از پدیدههای جوی کرهٔ زمین است. شَفَقهای قُطبی نورهای زیبایی هستند که به طور طبیعی در آسمان دیده میشوند که معمولاً در شب و در عرضهای جغرافیایی قُطبی به چشم میخورند. آنها در یونوسفر تشکیل میشوند و سپیده دم قُطبی قابل مشاهده هستند. در عرض جغرافیایی قطب شمال به آنها شَفَقهای شمالی نیز گفته میشود. به شَفَقهای قُطبی، نور قطب شمال هم گفته میشود زیرا آنها فقط در نیم کرهٔ شمالی رویت میشوند و هر چقدر به قطب شمال نزدیک میشوید با توجه به مجاورت با قطب مغناطیسی شمالی زمین احتمال بیشتری میرود که بتوانید آنها را ببینید به طور مثال در شهرهای شمالی کانادا که بسیار نزدیک به قطب هستند امکان رویت آنها بسیار زیاد است. شَفَقهای قُطبی در نزدیکی قطب مغناطیسی شمالی ممکن است خیلی بالا باشد ولی در افق شمالی به صورت سبز بر افروخته و در صورت طلوع خورشید به صورت قرمز کمرنگ دیده میشود. شَفَقهای قُطبی معمولاً از سپتامبر تا اکتبر و از مارس تا آوریل اتفاق میافتند. در قطب جنوب نیز این اتفاق میافتد ولی فقط در جنوبیترین عرض جغرافیایی قابل رویت است و گاهی اوقات در آمریکای جنوبی و استرالیا پدیده شَفَق مشاهده میشود. در هنگام شکل گیری شَفَق قُطبی، آسمان تابان می شود و نقش هایی با رنگها و شکل های گوناگون دیده می شود. گاهی دارای شکل کمان یکنواخت، ساکن یا تپنده است و گاهی عبارت است از شمار زیادی پرتو با طول موج های متفاوت، که مانند پرده ها و نوارها بازی می کنند و پیچ و تاب می خورند. رنگ تابانی از سبز مایل به زرد به سرخ و بنفش مایل به خاکستری تغییر می کند. بعضی از قبایل کانادایی به این پدیده رقص ارواح میگویند. طبیعت و منشا شَفَق های قُطبی زمان درازی به کلی پوشیده مانده بود و قرنها بود که این پدیده زیبا علاقمندان به آسمان را مسحور کرده است اما تا به امروز علت ظهور این پدیده و شکلگیری دورههای تناوب آن ناشناخته مانده بود تا اینکه به تازگی برای توجیه این راز توضیحات رضایت بخشی پیدا شده است ... تصاویر زیر صحنه هایی از این پدیده شگفت انگیز را در شمال غربی کانادا نشان می دهد: |
||
۱۱ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
نام کاربری: ROMAK70
پیام:
۱۱,۸۶۵
عضویت از: ۳ خرداد ۱۳۸۹
طرفدار:
- مسی - کرایوف-پویول - نساجي مازندران - هلند گروه:
- کاربران عضو |
برام يه ايميل اومد گفتم براتون بزارم شايد خوشتون بياد فرمان انهدام گوگل با یک حرکت ! البته این تنها یک شوخی با گوگل است این شوخی با گوگل کروم بصورت ۱۰۰٪ جواب داده اما در برخی از ویرایشهای فایرفاکس نشان داده نمیشود. اینترنت اکسپلورر هم که قربونش برم اصلا با اینجور موارد نظر مثبتی ندارد! برای اینکار : ابتدا وارد صفحه Google.com شوید. در نوار جستجو عبارت Google gravity را تایپ کنید. بر روی "یا بخت و یا اقبال" (همان I’m feeling lucky) کلیک کنید. تنها چند ثانیه صبر کنید و شاهد اتفاق جالبی باشید ... یک شوخی دیگر اینبار با مترجم گوگل ابتدا اسپیکر سیستم را روشن نموده و وارد صفحه مترجم گوگل شوید. مشاهده لینک هر دو زبان جمله و ترجمه را روی آلمانی (German) تنظیم کنید. عبارت زیر را در متن ترجمه وارد کنید: pv zk pv pv zk pv zk kz zk pv pv pv zk pv zk zk pzk pzk pvzkpkzvpvzk kkkkkk bsch حالا بر روی Listen یا Beatbox کلیک کنید و لذت ببرید ... |
||
۱۲ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
نام روزهای ماه در ایران باستان ایرانیان برای هر روز از 30 روز یک ماه، نام ویژهای داشتند. در آنها بنگرید تا ببینید اجداد نیک سرشت ما روزهای خویش را به چه نامهایی می شناختند و آغاز می کردند... باید بگویم روزهای هشتم و پانزدهم و بیست و سوم بنام دی می باشد که به مفهوم آفریدگار است. برای این که در شمارش روزها این 3 روز از هم باز شناخته شوند آنها را با نام روزهای پشت سرشان می خواندند. پیشکش می کنیم به تمام دوستداران فرهنگ ایران زمین: 1ـ اورمزد:ساده شده اهورمزدا 2ـ بهمن:اندیشه نیک 3ـ اردیبهشت: بهترین راستی و پاکی 4ـ شهریور: شهریاری نیرومند 5ـ سپندارمد: فروتنی و مهر پاک 6ـ خورداد: تندرستی 7ـ امرداد: بی مرگی و جاودانگی 8ـ دی بآذر: آفریدگار 9ـ آذر: آتش،فروغ 10ـ آبان: آبها،هنگام آب 11ـ خیر«خور»: آفتاب 12ـ ماه: ماه 13ـ تیر: نام ستاره باران 14ـ گوش«گئوش»: جهان،زندگی هستی 15ـ دی بمهر: آفریدگار 16ـ مهر: دوستی،پیمان 17ـ سروش: فرمانبرداری 18ـ رشن: دادگری 19ـ فروردین: فروهر،نیروی پیشرفت 20ـ ورهرام: پیروزی 21ـ رام: رامش،شادمانی 22ـ باد: باد 23ـ دی بدین: آفریدگار 24ـ دین: بینش درونی 25ـ ارد«اشی»: خوشبختی،داریی 26ـ اشتاد: راستی 27ـ آسمان:آسمان 28ـ زامیاد: زمین 29ـ مانتره سپند: گفتار پاک 30ـ انارام: فروغ و روشنایهای بی پایان |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
مرگ های عجیب و شگفت انگیز دنیا ) آرنولد بنت: داستان نویس انگلیسی (۱۸۶۷،۱۹۳۱) وی برای آنکه ثابت کند آب شهر پاریس از نظر بهداشتی کاملا سالم است، یک لیوان از آن را خورد و در اثر تیفوئید ناشی از آن در گذشت! ۲) آگاتوکلس: خودکامه سراکیوز (۳۶۱، ۲۸۹ ق.م) در اثر قورت دادن خلال دندان خفه شد. ۳) آلن پینکرتون: موسس آژانس کارآگاهی آمریکا (۱۸۱۹، ۱۸۸۴) هنگام نرمش صبحگاهی به زمین خورد و زبانش لای دندان ماند و زخم شد و در اثر قانقاریای ناشی از این زخم درگذشت. ۴) آیزادورا دانکن: رقاص آمریکایی (۱۸۷۸، ۱۹۲۷) هنگامی که در اتومبیل بود، شال گردن بلندش به چرخ عقب اتومبیل گیر کرد و گردنش شکست و خفه شد. ۵) اسکندر کبیر: پادشاه مقدونی (۳۵۶ ،۳۲۳ ق.م) به دنبال دو روز میگساری و عیاشی در اثر تب درگذشت. ۶) الکساندر: پادشاه یونان که یک میمون خانگی گازش گرفت و در اثر عفونت خون در گذشت. ۷) تامس آت وی: نمایشنامه نویس انگلیسی (۱۶۵۲، ۱۶۸۵) مرد فقیری بود. به دنبال روزها گرسنگی سرانجام یک گیته به دست آورد و با آن یک دست گوشت خرید و از شدت ولع همان لقمه دهان پرکن اول گلو گیرش شد و خفه اش کرد! ۸) تامس می: مورخ انگلیسی که بر اثر بلعیدن غذای زیادی، خفه شد. ۹) جان وینسون: ماجرا جوی بریتانیا (۱۵۵۷، ۱۶۲۹) وی در ۷۲ سالگی از اسب به زمین افتاد و میخی وارونه بر زمین افتاده بود، در سرش فرو رفت. ۱۰) جروم ناپلئون بناپارت: آخرین بناپارت آمریکایی (۱۸۷۸، ۱۹۴۵) در سنترال پارک نیویورک، پایش به زنجیر سگ زنش گرفت و افتاد و در اثر زخم های حاصله در گذشت. ۱۱) جورج دوک کلارنس: به دستور برادرش ریچارد سوم در خمره شراب خفه شد. ۱۲) جیمز داگلاس ارل مورتون: (۱۵۲۵،۱۵۸۱) بوسیله دستگاهی شبیه گیوتین که خودش آن را به اسکاتلندیان معرفی کرده بود، سر بریده شد. ۱۳) رودولفونی یرو: ژنرال مکزیکی (۱۸۸۰، ۱۹۱۷) اسبش در شن روان گرفتار شد و سنگینی طلاهایی که به همراه داشت باعث فرو رفتن به درون ماسه شد. ۱۴) زئوکسیس: نقاش یونان (قرن پنجم ق.م) به تصویری که از یک ساحره پیر کشیده بود آنقدر خندید که یکی از رگ هایش پاره شد و مرد! ۱۵) ژراردونرال: نویسنده فرانسوی (۱۸۰۸ ،۱۸۵۵) با بند پیشبند، خود را از تیر چراغ برق خیابان حلق آویز کرد. ۱۶) فرانسیس بیکن: (۱۵۶۱،۱۶۲۶) براثر گرفتاری در یک سرمای ناگهانی گرفتار شد و درگذشت. ۱۷) فالک فیتز وارن چهارم: بارون انگلیسی (۱۲۳۰، ۱۲۶۴) در بازگشت از یک جنگل، اسبش در باتلاق افتاد و فالک که زره پوشیده بود، در درون زره اش خفه شد. ۱۸) کلادیوس اول: امپراتور روم (۵۴ ب م. ۱۰ ق.م) با یک پر آغشته به سم خفه شد. ۱۹) کنت اریک مگنوس آندرئاس هرس ستنبورگ۱۸۶۰، ۱۸۹۵) این انگلیسی در اثر خشم ناشی از مستی، با سیخ بخاری به دوستش حمله کرد، اما خودش توی بخاری افتاد و سوخت. ۲۰) گریگوری یفیموویچ راسپوتین: (۱۸۷۱،۱۹۱۶) وزنه ای به بدنش بستند و در رود نوا غرقش کردند. ۲۱) لایونل جانسن: شاعر انگلیسی (۱۸۶۷ ،۱۹۰۲) از روی چهارپایه پشت بار به زمین افتاد و در اثر زخمهای حاصله در گذشت. ۲۲) لنگی کالیر: کلکسیونر آمریکایی (۱۸۸۶،۱۹۴۷) در خانه خود و در تله ای مهلک درگذشت. تله را برای دستگیری دزدان کار گذاشته بود. ۲۳) مارکوس لیسینیوس کراسوس: سیاستمدار رومی( ۱۱۵، ۵۳ ق.م) این رهبر بدنام و صراف رمی به دست سربازان پارتی با ریختن طلای مذاب در حلقش درگذشت. ۲۴) هنری اول: پادشاه انگلیسی (۱۰۶۸،۱۱۳۵) در اثر افراط در خوردن مارماهی دچار ناراحتی روده شد و مرد. ۲۵) یوسف اشماعیلو: (کشتی گیر ترک) بر اثر سنگینی طلاهایی که به کمرش بسته بود در دریا غرق شد. چون نتوانست به راحتی شنا کند. |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
معرفي 7 خيابان گران جهان نشريه فورچون در تازه ترين شماره خود طي گزارشي به معرفي هفت خيابان گران جهان پرداخته است. اين خيابانها گران ترين خانه ها و با ارزش ترين و استثنايي ترين مغازه هاي جهان را در اختيار دارند . ارزش املاك و مستغلات واقع در اين خيابانها فارغ از نوسانات قيمت هاي جهاني ، همواره در حال افزايش و رونق است . خيابان وال استريت نيويورك رتبه نخست را در فهرست گران ترين خيابانهاي جهان در اختيار دارد . اجاره هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان بيش از 1500 دلار است . هزينه اجاره املاك و مستغلات در اين خيابان امسال ركوردهاي جديدي را بر جاي گذاشته است . خيابان بوند لندن دومين خيابان گران جهان به شمار مي رود . هزينه اجاره هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان بيش از 860 دلار است . اين خيابان متشكل از دو خيابان نيو بوند و اولد بوند است . اولد بوند از قرن 18 مكاني براي زندگي قشر ثروتمند و مرفه لندن بوده است ولي امروز تقريبا از تمامي نقاط انگليس در اين خيابان زندگي مي كنند . قيمت اجاره در اين خيابان طي چهار سال اخير 50 درصد افزايش داشته است . خيابان مونتيژه پاريس جايگاه سوم را در اين فهرست به خود اختصاص داده است . هزينه اجاره هر فوت مربع از زمينهاي آن به بيش از 660 دلار مي رسد . خيابان ردئو درايو لوس آنجلس نيز چهارمين خيابان گران قيمت جهان به شمار مي رود . هزينه اجاره هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان به بيش از 540 تا 850 دلار مي رسد . روسيه و به عبارت بهتر شهر مسكو نيز جايگاهي در اين رتبه بندي دارد . خيابان تورسكاياي مسكو پنجمين خيابان گران جهان است . قيمت اجاره هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان نيز به بيش از 500 دلار مي رسد . اكثر فروشگاههاي لوكس و مجلل مسكو در اين خيابان وجود دارد . شركتهاي معتبر ايتاليايي مثل اسكادا و ويچيني در اين خيابان به عرضه محصولات خود مشغول هستند . فروشگاه طلا و جواهرات كاررا واي كاررا نيز هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان را بيش از 650 دلار اجاره كرده است . ششمين خيابان گران قيمت جهان در اين فهرست ، خيابان چو در شهر توكيوي ژاپن است . هزينه اجاره هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان بيش از 600 دلار است . نرخ اجاره بهاي زمين در اين خيابان طي 5 سال اخير روندي تصاعدي داشته است . كانادا نيز در اين فهرست جاي دارد . خيابان بلور واقع در شهر تورنتو ، هفتمين نام در اين فهرست است . هزينه اجاره هر فوت مربع از زمينهاي اين خيابان بيش از 300 دلار است . قيمت مسكن و مغازه در اين خيابان طي 5 سال اخير 50 درصد رشد داشته است . |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
ماجرای شگفت انگيز استقامت يك كوهنورد دهم مي سال 2003 ، محل اتفاق، تقاطع بزرگ كوه هاي كولورادو در آمريكا. ساعات اوليه صبح است كه آقاي رالستون، كوهنورد معروف امريكايي طبق معمول هميشه با دوچرخه و كوله پشتي مخصوص كوهنوردي خودش از خانه خارج مي شود . مساحت زيادي را با دوچرخه طي مي كند تا به دره معروفي كه هميشه براي كوهنوردي به آنجا مي رفته است برسد . اين همان تقاطع بزرگ كوه هاي كولورادو است . محلي كه هر كوهنوردي از شنيدن نام آن به خود مي لرزد . رالتسون تا رسيدن به دامنه كوه فقط با دو خانم جوان كه به قصد تفريح به دامه كوه آمده بودند برخورد مي كند و سپس به مقصد هميشگي اش مي رسد و براي كوهنوردي از دامنه كوه بالا مي رود. چندين ساعت بعد كه ورزش هميشگي رالستون به پايان مي رسد ، قصد بازگشت مي كند ، اما در حال برگشت به سطح زمين سنگ هاي كوه بر اثر اتفاق كاملاً طبيعي جابجا مي شوند و يك سنگ بسيار بزرگ پرتاپ شده و با سرعت تمام به طرف او مي آيد . آرون تعريف مي كند كه در آن لحظه تنها كاري كه توانستم انجام دهم اين بود كه بدنم را با سرعت هر چه تمامتر از زير سنگ بيرون كشيده و با سرعت حركت كنم . اما در نهايت بازوي راستم به سنگ گرفت و آن تخته سنگ وحشتناك با وزني در حدود 700 پوند ( چيزي در حدود 350 كيلوگرم ) بر روي بازوي راستم افتاد و تا كف دست راستم را گرفت . اينجا بود كه ديگر از حركت باز ماندم و نتوانستم بازو تا مچ دستم را از زير سنگ ماندن نجات بدهم . آرون كه هنگام تعريف اين واقعه ، عرق سردي بر روي پيشاني اش نشسته است ادامه مي دهد كه با تمام توان سعي كردم سنگ را حركت بدهم اما مگر سنگ حركت مي كرد ؟ وزن سنگ بسيار بالا بود و من فقط با يك دست ، نمي توانستم آن را حركت بدهم و دستم را بيرون بياورم ، تمام سعي من بر اين بود كه آرام باشم و در خونسردي كامل به اوضاع فكر كنم . مي دانستم كه امكانش نيست با يك دست اين غول سنگي راحركت داده و خودم را نجات بدهم . آرون به خوبي مي دانست كه چندين كيلومتر راطي كرده تا به اين نقطه برسد و آن زنان را هم مدت ها پيش در بين راه ديده است پس هيچ كس از حضور او در اين مكان خبري ندارد و به همين دليل كمكي هم از دست كسي ساخته نيست . دره بسيار عميق بود و ساكت، هيچ حركتي ديده نمي شد و هيچ جانداري در آن مكان حضور نداشت . همه آنچه را كه به عنوان تغذيه با خود برده بودم شامل يك بطري آب ، چند عدد شكلات و يك ساندويچ خيلي كوچك مي شد . آرون چندين روز در همان حالت در آن دره وحشتناك مي ماند ، بعد از گذشت پنج روز بطري آب خالي شد و هيچ چيزي براي خوردن باقي نمانده بود . پنج شنبه صبح بود و پنجمين روزي كه دستش در زير آن تخته سنگ بزرگ گير كرده بود در اين چند روز ، چندين سناريوي مختلف از ذهن آرون گذشت و افكار مختلفي براي نجات به فكرش رسيد . متاسفانه جايي كه مانده بود داخل گودي دره بود و از ديد همه كس پنهان شده بود و هيچ اميدي به نجاتش نمي رفت . حتي اگر كشته هم مي شد ، معلوم نبود كه جسدش را بعد از چند روز پيدا مي كردند و آيا اصلا ً كسي موفق به انجام اين كار مي شد يا نه ؟ آرون تصميم خودش را گرفت . او مي گويد اكنون بعد از بيست روز مي توانم از آن واقعه و زجري كه كشيدم براي روزنامه ها سخن بگويم . هيچ راه ديگري وجود نداشت به جز اينكه بازويم را قطع كنم . نمي دانستم قادر هستم اين كار را انجام بدهم يا نه ؟ اصلاً تصميم درستي گرفته بودم ؟ جيبهايم را گشتم و تنها چيزي كه پيدا كردم يك چاقوي سويسي بسيار كند و كوچك بود مجبور بودم مشغول شوم . اول يك شريان بند درست كردم و بالاي بازويم را سفت بستم . نقشه ام را به اجرا گذاشتم و باهمان چاقوي كوچك شروع كردم به بريدن بازوي خودم . آرون عرق صورتش را پاك مي كند و ادامه مي دهد : وقتي چاقو به استخوان رسيد متوجه شدم كه چاقو قادر به شكستن استخوان نيست و تنها راهي كه وجود داشت شكستن استخوان بازو بود . دو تا از استخوانهاي بازويم را شكستم . درد امانم را بريده بود اما در ان لحظه فقط سعي مي گردم به چيزهاي خوب در زندگيم فكر كنم . به خوشبختي هاي گذشته به روزهاي خوب ، به خانواده ام و به كوهنوردي هاي خوبي كه داشتم. درد كشنده بود اما تمام فكرم را به مسائل خوب مشغول كرده بودم . وقتي كار بريدن بازو به اتمام مي رسد . آرون شروع كرد به خارج شدن از دره و سيزده كيلومتر پياده روي. خون ريزي اجازه فكر كردن درست به آرون نمي داد و فقط مي توانست از روي رد پاي كوهنوردهاي ديگر حركت كند تا به جاده برسد. آنجا بود كه با يك زن و شوهر هلندي برخورد كرد و درجا غش كرد تمام نيروئي كه اندوخته بود به پايان رسيده بود و ديگر تواني براي ادامه دادن نداشت. زن و شوهر هلندي كمي آب و شيريني به آرون مي دهند تا احساس ضعف را از او دور كنند و سپس وي را با يك هليكوپتر به اولين مركز درماني منتقل كردند . آزمايش هاي اوليه نشان مي داد كه آرون حالت عادي ندارد و خون زيادي از وي رفته است . خلبان هليكوپتر تعريف ميكند كه تمام تلاش ما بر اين بود كه جلوي خواب رفتن او را بگيريم ولي روحيه او مثال زدني و واقعاً عجيب بود ، باور نمي كنيد اگر بگوئيم كه آرون با پاي خودش وارد بيمارستان شد و تحت مداواي پزشكان بخش قرار گرفت . آرون رالستون كوهنورد با تجربه اي است كه واقعاً مي توان گفت ، كه قهرمانانه خودش را نجات داده است . او اكنون با يك دست به زندگي خودش ادامه مي دهد و هنوز هم به كوهنوردي ادامه مي دهد . روحيه مثال زدني دارد و مشاور خوبي در مشكلات كوهنوردي ديگران به شمار مي رود . جالبترين و تكان دهنده ترين بخش مصاحبه و گفتگوي آرون ، قسمتي بود كه وي از بريدن استخوان بازويش حرف مي زند. "نمي دانستم چگونه بايد اين كار را به اتمام برسانم ؟ چاقوي كوچك قادر به بريدن استخوان نبود و راهي به جز شكستن استخوان به ذهنم نمي رسيد. با تكه سنگي كه پيدا كرده بودم سعي كردم استخوانها را بشكنم و دستم را از بدنم جدا سازم." آرون در پايان اين گفتگو با شهامت و افتخار تمام به خبرنگاران حاضر گفت من براي مقابله كردن با هر پيش آمدي آماده هستم . در زندگي لحظاتي وجود داردكه انسان مجبور است تصميمي را بگيردكه شايد انجام آن در لحظه اول غير ممكن به نظر برسد ولي هيچ كاري از اراده آدمي خارج نيست من كوهنوردي قديمي هستم و به تجربه اي كه دارم افتخار مي كنم . |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
ماجرای شگفت انگيز استقامت يك كوهنورد دهم مي سال 2003 ، محل اتفاق، تقاطع بزرگ كوه هاي كولورادو در آمريكا. ساعات اوليه صبح است كه آقاي رالستون، كوهنورد معروف امريكايي طبق معمول هميشه با دوچرخه و كوله پشتي مخصوص كوهنوردي خودش از خانه خارج مي شود . مساحت زيادي را با دوچرخه طي مي كند تا به دره معروفي كه هميشه براي كوهنوردي به آنجا مي رفته است برسد . اين همان تقاطع بزرگ كوه هاي كولورادو است . محلي كه هر كوهنوردي از شنيدن نام آن به خود مي لرزد . رالتسون تا رسيدن به دامنه كوه فقط با دو خانم جوان كه به قصد تفريح به دامه كوه آمده بودند برخورد مي كند و سپس به مقصد هميشگي اش مي رسد و براي كوهنوردي از دامنه كوه بالا مي رود. چندين ساعت بعد كه ورزش هميشگي رالستون به پايان مي رسد ، قصد بازگشت مي كند ، اما در حال برگشت به سطح زمين سنگ هاي كوه بر اثر اتفاق كاملاً طبيعي جابجا مي شوند و يك سنگ بسيار بزرگ پرتاپ شده و با سرعت تمام به طرف او مي آيد . آرون تعريف مي كند كه در آن لحظه تنها كاري كه توانستم انجام دهم اين بود كه بدنم را با سرعت هر چه تمامتر از زير سنگ بيرون كشيده و با سرعت حركت كنم . اما در نهايت بازوي راستم به سنگ گرفت و آن تخته سنگ وحشتناك با وزني در حدود 700 پوند ( چيزي در حدود 350 كيلوگرم ) بر روي بازوي راستم افتاد و تا كف دست راستم را گرفت . اينجا بود كه ديگر از حركت باز ماندم و نتوانستم بازو تا مچ دستم را از زير سنگ ماندن نجات بدهم . آرون كه هنگام تعريف اين واقعه ، عرق سردي بر روي پيشاني اش نشسته است ادامه مي دهد كه با تمام توان سعي كردم سنگ را حركت بدهم اما مگر سنگ حركت مي كرد ؟ وزن سنگ بسيار بالا بود و من فقط با يك دست ، نمي توانستم آن را حركت بدهم و دستم را بيرون بياورم ، تمام سعي من بر اين بود كه آرام باشم و در خونسردي كامل به اوضاع فكر كنم . مي دانستم كه امكانش نيست با يك دست اين غول سنگي راحركت داده و خودم را نجات بدهم . آرون به خوبي مي دانست كه چندين كيلومتر راطي كرده تا به اين نقطه برسد و آن زنان را هم مدت ها پيش در بين راه ديده است پس هيچ كس از حضور او در اين مكان خبري ندارد و به همين دليل كمكي هم از دست كسي ساخته نيست . دره بسيار عميق بود و ساكت، هيچ حركتي ديده نمي شد و هيچ جانداري در آن مكان حضور نداشت . همه آنچه را كه به عنوان تغذيه با خود برده بودم شامل يك بطري آب ، چند عدد شكلات و يك ساندويچ خيلي كوچك مي شد . آرون چندين روز در همان حالت در آن دره وحشتناك مي ماند ، بعد از گذشت پنج روز بطري آب خالي شد و هيچ چيزي براي خوردن باقي نمانده بود . پنج شنبه صبح بود و پنجمين روزي كه دستش در زير آن تخته سنگ بزرگ گير كرده بود در اين چند روز ، چندين سناريوي مختلف از ذهن آرون گذشت و افكار مختلفي براي نجات به فكرش رسيد . متاسفانه جايي كه مانده بود داخل گودي دره بود و از ديد همه كس پنهان شده بود و هيچ اميدي به نجاتش نمي رفت . حتي اگر كشته هم مي شد ، معلوم نبود كه جسدش را بعد از چند روز پيدا مي كردند و آيا اصلا ً كسي موفق به انجام اين كار مي شد يا نه ؟ آرون تصميم خودش را گرفت . او مي گويد اكنون بعد از بيست روز مي توانم از آن واقعه و زجري كه كشيدم براي روزنامه ها سخن بگويم . هيچ راه ديگري وجود نداشت به جز اينكه بازويم را قطع كنم . نمي دانستم قادر هستم اين كار را انجام بدهم يا نه ؟ اصلاً تصميم درستي گرفته بودم ؟ جيبهايم را گشتم و تنها چيزي كه پيدا كردم يك چاقوي سويسي بسيار كند و كوچك بود مجبور بودم مشغول شوم . اول يك شريان بند درست كردم و بالاي بازويم را سفت بستم . نقشه ام را به اجرا گذاشتم و باهمان چاقوي كوچك شروع كردم به بريدن بازوي خودم . آرون عرق صورتش را پاك مي كند و ادامه مي دهد : وقتي چاقو به استخوان رسيد متوجه شدم كه چاقو قادر به شكستن استخوان نيست و تنها راهي كه وجود داشت شكستن استخوان بازو بود . دو تا از استخوانهاي بازويم را شكستم . درد امانم را بريده بود اما در ان لحظه فقط سعي مي گردم به چيزهاي خوب در زندگيم فكر كنم . به خوشبختي هاي گذشته به روزهاي خوب ، به خانواده ام و به كوهنوردي هاي خوبي كه داشتم. درد كشنده بود اما تمام فكرم را به مسائل خوب مشغول كرده بودم . وقتي كار بريدن بازو به اتمام مي رسد . آرون شروع كرد به خارج شدن از دره و سيزده كيلومتر پياده روي. خون ريزي اجازه فكر كردن درست به آرون نمي داد و فقط مي توانست از روي رد پاي كوهنوردهاي ديگر حركت كند تا به جاده برسد. آنجا بود كه با يك زن و شوهر هلندي برخورد كرد و درجا غش كرد تمام نيروئي كه اندوخته بود به پايان رسيده بود و ديگر تواني براي ادامه دادن نداشت. زن و شوهر هلندي كمي آب و شيريني به آرون مي دهند تا احساس ضعف را از او دور كنند و سپس وي را با يك هليكوپتر به اولين مركز درماني منتقل كردند . آزمايش هاي اوليه نشان مي داد كه آرون حالت عادي ندارد و خون زيادي از وي رفته است . خلبان هليكوپتر تعريف ميكند كه تمام تلاش ما بر اين بود كه جلوي خواب رفتن او را بگيريم ولي روحيه او مثال زدني و واقعاً عجيب بود ، باور نمي كنيد اگر بگوئيم كه آرون با پاي خودش وارد بيمارستان شد و تحت مداواي پزشكان بخش قرار گرفت . آرون رالستون كوهنورد با تجربه اي است كه واقعاً مي توان گفت ، كه قهرمانانه خودش را نجات داده است . او اكنون با يك دست به زندگي خودش ادامه مي دهد و هنوز هم به كوهنوردي ادامه مي دهد . روحيه مثال زدني دارد و مشاور خوبي در مشكلات كوهنوردي ديگران به شمار مي رود . جالبترين و تكان دهنده ترين بخش مصاحبه و گفتگوي آرون ، قسمتي بود كه وي از بريدن استخوان بازويش حرف مي زند. "نمي دانستم چگونه بايد اين كار را به اتمام برسانم ؟ چاقوي كوچك قادر به بريدن استخوان نبود و راهي به جز شكستن استخوان به ذهنم نمي رسيد. با تكه سنگي كه پيدا كرده بودم سعي كردم استخوانها را بشكنم و دستم را از بدنم جدا سازم." آرون در پايان اين گفتگو با شهامت و افتخار تمام به خبرنگاران حاضر گفت من براي مقابله كردن با هر پيش آمدي آماده هستم . در زندگي لحظاتي وجود داردكه انسان مجبور است تصميمي را بگيردكه شايد انجام آن در لحظه اول غير ممكن به نظر برسد ولي هيچ كاري از اراده آدمي خارج نيست من كوهنوردي قديمي هستم و به تجربه اي كه دارم افتخار مي كنم . |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتین هشت موضوع شگفت انگیز از زندگی آلبرت انیشتین که شما آنان را نمی دانستید. بله، همگی ما می دانیم که انیشتین این فرمول (e=mc2) را کشف کرد. اما واقعیت آن است که چیز های کمی در مورد زندگی خصوصیش می دانیم، خودتان را با این هشت مورد، شگفت زده کنید! 1- او با سر بزرگ متولد شد وقتی انیشتین به دنیا آمد او خیلی چاق بود و سرش خیلی بزرگ تا آنجایی که مادر وی تصور می کرد، فرزندش ناقص است، اما بعد از چند ماه سر و بدن او به اندازه طبیعی باز گشت. 2- حافظه اش به خوبی آنچه تصور می شود، نبود مطمئناً انیشتین می توانسته کتاب های مملو از فرمول و قوانین را حفظ کند، اما برای به یاد آوری چیز های معمولی واقعاً حافظه ضعیفی داشته است. او یکی از بدترین اشخاص در به یاد آوردن سالروز تولد عزیزان بود و عذر و بهانه اش برای این فراموشکاری، مختص دانستن آن ( تولد ) برای بچه های کوچک بود. 3- او از داستان های علمی- تخیلی متنفر بود انیشتین از داستان های تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد، آنها باعث تغییر درک عامه مردم از علم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیزهایی که حقیقتاً نمی توانند اتفاق بیفتند می دهد. به بیان او "من هرگز در مورد آینده فکر نمی کنم، زیرا که آن به زودی می آید." به این دلیل او احساس می کرد کسانی که به طور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند. 4- او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد در سال 1895 در سن 17 سالگی، انیشتین که قطعاً یکی از بزرگترین نوابغی است که تاکنون متولد شده، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوئیس رد شد. در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی که بعد ها در این رابطه از او سوال شد؛ او گفت: آنها بینهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود احساس نمی کرد. 5- علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت انیشتین در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند یا نمی شناسند. پس این مورد قبول واقع شدن ( آن هم از روی پوشش ) چه اهمیتی می تواند داشته باشد؟ 6- او فقط یک بار رانندگی کرد انیشتین برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه ، از راننده مورد اطمینانش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین او را هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان شنوندگان حضور داشت. انیشتین، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، به طور دقیقی آنها را حفظ می کرد. یک روز انیشتین در حالی که در راه دانشگاه بود، با صدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟ راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتین سخنرانی کند، سپس انیشتین به عنوان راننده او را به خانه بازگرداند. (عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتین تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعاً نمی توانست او را از راننده اصلی تمیز دهد.) او قبول کرد ، اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود ، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت. به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتین درست از آب در آمد. دانشجویان در پآیان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت:"سوالات به قدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید" سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد به حدی که باعث شگفتی حضار شد. 7- الهام گر او یک قطب نما بود انیشتین در سنین نوجوانی یک قطب نما به عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود. وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابراین تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند. 8- راز نهفته در نبوغ او بعد از مرگ انیشتین در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد. اما این کار به صورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتین به او اجازه تحقیقات، در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد. هاروی تکه هایی از مغز انیشتین را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتین در مقایسه با میانگین متوسط انسان ها، مقدار بسیار زیادی سلول های گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز انیشتین مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلول های عصبی را با یکدیگر فراهم می سازد. علاوه بر این ها مغز او دارای تراکم و چگالی زیادی بوده است و همینطور قطعه آهیانه پایینی دارای توانایی همکاری بشتر با بخش تجزیه و تحلیل ریاضیات است. |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: مطالب خواندنی | ||
|
اهرام مصر – قدمت ، چگونگی ساخت و دلیل پیدایش باستانشناسان قدمت آنها را در حدود 5000 سال تخمین می زنند اما در یافته هایی در خردهای باستانی و با توجه به برخی شواهد قدمت آنها به بیش از 27000 سال می رسد. یکی از دلایل این تخمین وجود نام فرعون و همزمان دانستن تمامی فراعنه با دوره پیامبری حضرت موسی است. فراعنه ی واقعی که در عهد آتلانتیس و کمی بعد از آن می زیسته اند کاملا با فراعنه زمان حضرت موسی متفاوت بوده و آنان از 124 هزار پیامبر خداوند محسوب می شدند. از این دسته می توان به هرمس مثلث العظمه که متون بسیاری را بر روی الواح سنگی به خط باستانی هیروگلیف بیادگار گزارده نام برد. شآیان ذکر است که برخی از این الواح ترجمه شده و در کتابی به زبان فارسی به نام هرمتیکا به چاپ رسیده که حاوی مطالب بسیار ارزشمندی از این الواح است. در این کتاب حدسیات و گمانهایی مبنی بر یکتا دانستن هرمس با برخی پیامبران قدیمی منجمله ادریس پیامبر آمده است. انسانهای آن عهد از درصد بیشتری از توانایی مغز خود (نه فقط مغز فیزیکی) استفاده می کردند و دارای قدرتهایی بودند که در حال حاضر از آنها به عنوان قدرتهای ماورایی یاد می شود در صورتی که برای افراد آن زمان امری بدیهی و عادی بوده است از قبیل روشن بینی، طی الارض و ... .لازم به ذکر است که ابر انسانهایی که در دورانهای قبل از آتلانتیس یعنی "لموریا" و "مو" زندگی می کردند نیز به مراتب از آتلانتین ها قویتر بوده اند. همانطور که می دانید انسانهای کنونی از 3 الی 7 درصد توانایی مغز خود استفاده می کنند که این عدد در زمان آتلانتین ها بسیار بیشتر بوده است. اساتید بزرگ در خردهای باستانی دلیل از بین رفتن و ناپدید شدن آتلانتیس را غرور بیش از حد مردم آن زمان دانسته و این غرور موجب برانگیختن قهر خداوندی و از بین رفتن آنها شده است. مصر سرزمین مقدسی بوده و پیامبران زیادی یا در آنجا بوده اند یا بدانجا سفر کرده اند. حالا باید معنای واقعی هرم را بررسی نماییم: هرم در انگلیسی Pyramid نامیده می شود که لغتی با ریشه یونانی است: Pyramid = Pyr-a-mid = Fire-in the-Middle که به معنی "آتشی در میانه" است. این شبه جمله نمادی است از نیروی عظیم الهی موجود در قلب که به آن "نقطه ای در قلب" یا "بذر جاودان" نیز می گویند. کلمه هرم در خطوط هیروگلیف: همانطور که مشاهده می شود این نمادها نیز کاملا قابل تشریح هستند. نماد اول از سمت چپ نماد انسانی است که با بزرگتر نشان دادن سر آن می خواستند تجمع انرژی بیشتر را در ناحیه چاکرای تاج نمایش دهند. نماد وسط که یک پرنده (عقاب) است همواره سمبل انرژی الهی است - از نمونه های دیگر می توان به کبوتر سفید یا سیمرغ در افسانه های پارسی اشاره کرد. و نماد آخر هم که بس بدیهی است و سازه هرم را نمایش می دهد. در اصل در این 3 نماد راز هرم را فاش نموده اند. ابعاد هرم : ارتفاع :280 رویال کوبیت (Royal Cubits واحد سنجش طول در آن زمان که معادل 0.524 متر است) 138.8 (146.6 متر قبل از خرابی) هر ضلع : 440 رویال کوبیت یا 230 متر کل وزن تخمینی: 5.9 میلیون تن برش گرافیکی اهرام با این دیدگاه می توان به مواردی ارزشمند در بحث هرم دست یافت. هرم دارای ابعاد مشخصی در تمامی جهات است از قاعده تا طول اضلاع و ارتفاع که این ابعاد از قانون خاصی بر اساس نسبت الهی 1.618 تبعیت می کنند که به آن عدد فی می گویند. اگر هرمی مطابق شکل زیر و رعایت نسبت الهی ساخته شود خاصیت بسیار جالبی پیدا می کند و آنهم تجمع حجم بسیار بالای انرژی در نقطه مشخص شده در تصویر است. از این طریق انجام مدیتیشن ها و تمرکزها و همچنین دریافت انرژی مضاعف برای انجام کارهای خاص (به اصطلاح غلط "ماورایی") بسیار آسانتر و نتیجه بخش تر است. در مورد عدد فی در آینده ممکن است مطلبی بنویسم ولی حلوای نقد: اطلاعات جامع نسبت طلایی فی همانطور که در شکل زیر می بینید در دیوارهای هرم سوراخهایی وجود داشته (خطوط g) که در زمانهای خاص با ستارگان خاصی در صور فلکی مشخص در ارتباط بوده و فراعنه و اساتید مدیتیشن های مربوطه را انجام می دادند. درضمن دقیقا مانند خود هرم به طور برعکس در زیر آن ساخته شده که برخی از بخش های آن در تصویر دیده می شود.(ناحیه C) گفته ميشود كه اگر دو خط عمود بر هم از دو منتها اليه شرقي – غربي و شمالي- جنوبي زمين رسم كنيم، محل تلاقي آن دو در محل ساخت اهرام مصر خواهد بود و ديگر اينكه ابعاد و اندازههاي اهرام مصر به لحاظ هندسي با بعضي فواصل و نسبتهاي نجومي متناسب است. در تصاویر زیر به وضوح خرد باستانی مصر مشاهده می شود.(به تصاویر و رابطه آن با ستارگان، صور فلکی و راه شیری خوب دقت کنید). به راستی که ده ها کتاب در این باره باید نگاشت. ارتباط کلیه هرمهای موجود در مصر را با صور فلکی و ستارگان راه شیری در این نقشه به زیبایی پیداست. آنها چه می دانستند و ما هنوز نمی دانیم. به چه زیبایی صورت فلکی Orion بر روی اهرام نقش شده است. همانطور که می بینید مراکز A,B,C,D هرمهایی بودند تخریب شده اند ولی بقآیای آنها باقی مانده است. هفت شهر عشق را عطار گشت ---- ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم. رابطه ستارگان و راه شیری با سلسله اهرام مصر به هر حال اهرام مصر بغیر از اینکه مقبره بوده جایگاهی برای انجام مراسم آیینی و مدیتیشنهای سنگین و بسیار قدرتمند آن زمان بوده است. برخی ستارگان مرتبط با این معبرها عبارتند از: Sirius – Alnitak – Kochab – Thuban در مورد برخی خواص هرم: غذاهايي كه در زير اهرام نگه داشته شود ٢ تا ٣ برابر بيشتر غذاهايي كه در دماهاي معمول نگه داشته ميشوند؛ بدون فساد باقي خواهند ماند. مزهي غذاها در زير اهرام كمتر دچار تغيير ميشود. اهرام منجر به آب گيري و موميايي شدن هرچيزي مي شوند ولي مانع از فساد آنها شده و از رشد قارچها هم ممانعت مي كنند. به علاوه آنها منجر به كاهش سرعت رشد و يا توقف كامل رشد ميكرو اوگانيسم هاي مختلف مي شوند. افرادي كه در خانه هاي هرمي زندگي ميكنند؛ يا كساني كه در ساختمانهاي هرمي كار ميكنند، يا آنهايي كه در زير ساختارهاي هرمي ميخوابند همگي نوعي واكنش فوري مثبت در برخوردها از خود نشان مي دهند. موجودات به صورت مغناطيسي به نسخههاي مشابه هرمي جذب ميشوند. مشاهدات مختلف از نقاط مختلف نشان ميدهند كه حيوانات اهلي از هر نوع تمايلي به باقي ماندن و نزديك شدن به ساختارهاي هرمي دارند و در زير آنها سرعت رشد بيشتري دارند... [size="2"]در تصویر زیر رابطه برخی چاکراها با برخی سیارات و ستاره ها آمده است:[/ SIZE] در زیر مقایسه ای از ابعاد Sirius و برخی ستارگان دیگر مثل خورشید منظومه شمسی آمده است: خفو همان فرمانروايي است كه يوناني ها او را خئوپس مي ناميدند و بزرگترین هرم از آن اوست و پس از مدتي پسر و نوه ي خفو نيز براي خود هرم هايي را ساختند البته در اطراف ودر مجاورت اين سه هرم چند هرم كوچك نيز بنا شده اند كه اين هرم ها متعلق به درباريان وملكه ها بوده است. اهرام مصر از سه هرم بزرگ تشكيل شده است كه دركنار آنها هرم هاي كوچكي نيز وجود دارند. وقتي ما اهرام مصر را از نزديك مي بينيم هرم وسطي از همه بزرگتر به نظر مي رسد ولي اين اشتباه است زيرا كه هرم وسط چون روي زمين مرتفع تري بنا شده است بزرگ تر به نظر مي رسد. ولي در اصل هرم خفو كه که در تصویر زیر سمت راست هرم وسط قراردارد از همه بزرگتر است. هرم ها در گورستاني قديمي در جيزه واقع شده اند. گروهي از باستان شناسان عقيده دارند كه 100/000 كارگر به مدت بيست وسه سال كار كردند. در اين اهرام بيش از دو و نیم میليون قطعه سنگ به كار رفته و وزن آن ها از ٥/ ٢ تن تا چهل تن است. يكي از طرقی كه احتمال دارد مصريان باستان سنگ هاي غول پيكر را حمل مي كردند شيوه ي غلطاندن و بلند كردن است. يكي از دانشمندان اتريشي به نام آقاي پروفسر دكتر اسكارريدل براي اين معما راه حلي پيشنهاد كرده است. او مي گويد كه مصريان براي حمل اين سنگ ها دور هم جمع مي شدند و با نيروي خود و به وسيله ي اهرم هايي اين سنگ ها را مي غلتاندند اما در اين باره نظر هاي بسياري وجود دارد بعضي از باستان شناسان عقيده دارند كه اين سنگ ها را با استفاده از سطوح شيبدار ماسه اي به بالاي هرم ها مي بردند. در تصاویر زیر 2 روش برای بالا بردن سنگها ترسیم شده ولی من که متوجه نشدم سنگ 40 تنی را چند نفر می توانند حمل کنند (هل بدهند یا بکشند!؟) که در این باریکه راه همگی بتوانند راه بروند (به قول خودمون "جا بشن")؟ اصلا معقول نیست! عده اي از باستان شناسان عقيده دارند كه مصريان از داروهاي نيروزاي قوي استفاده مي كردند و به وسيله ي آنها اين سنگ ها را به بالا مي بردند!!! (قافیه به تنگ آید --- شاعر به جفنگ آید) اما نظریه بسیار معتبرتر در میان اساتید متبحر در زمینه قدرتهای مغزی این است که این هرمها و جابه جایی سنگها با قدرت مغز و تمرکز تنی چند از اساتید آن زمان انجام می شده که البته این حرف در زمان بیشتر به لطیفه و توهم شباهت دارد تا واقعیت ولی ... اهرام مصر از هر نظر چه از نظر معماري وموقعيت جغرافيايي در محل مناسبي قرار دارد. • هرم به گونه اي ساخته شده است كه به چهار جهت اصلي مشرف است. • خط مداري كه از روي جيزه مي گذرد دقيقا خشكي ها وآب هاي روي كره ي زمين را دقيقا نصف مي كند و هرم در چنين نقطه اي از نصف النهار ساخته شده است. • نوك هرم بزرگ دقيقا شمال و اطرافش نيز خط استوا را نشان می دهد. سنگ هايي كه در اين هرم به كار رفته است از خود كشور مصر گرفته نشده اند و طبق نظر بعضي از كارشناسان و باستان شناسان سنگ ها به مدت ده سال توسط كارگران حمل مي شده است و بعد از ده سال تازه به محل بناي اهرام مصر آورده شدند هنوز هيچ كس نمي داند كه اين سنگ ها متعلق به چه كشوري است و يا مهندس يا معمار اهرام مصر چه كسي بوده است و از چه شيوه اي استفاده شده است. نكته اي كه بايد در اينجا به آن اشاره كرد اين است كه صد هزار كارگر برای ساخت اهرام مصر بر اساس ياداشت هاي هردوت درعرض بيست سال متمادي مشغول بودند. جالب اينكه اگر هر كارگر روزانه به اندازه ي يكصد گرم پياز مصرف مي كرده با اين حساب هر روز براي تامين غذاي يكصدهزار كارگر معادل ده هزار كيلو پياز نياز بوده است. اين رقم در ده روز به يكصد هزار كيلو مي رسد و مسلما در ماه نيز به سيصد تن مي رسد. با اين محاسبه مشخص است كه درعرض شش ماه كار متوالي حدود هزار و هشتصد تن پياز مصرف شده است و این اصلا معقول نیست چرا که حمل و نقل – محل کاشت و زمان برداشت – تعداد کارگران – آمار بیماری و مرگ و میر و ... این محاسبات را صد چندان نموده و از قاعده عقل خارج می سازد. البته ما بايد نياز خود مردم مصر را نيز به اين ميزان بيفزاييم و اگر ميزان گازهاي حاصل از مصرف پياز را كه مردمان آن زمان دفع مي كردند حساب كنيم سبب از بين رفتن لايه ي ازن اطراف كره ي زمين خواهیم شد!!! این بدین معناست که ذهن انسان امروزی قادر به حل این معما نیست و جواب را در مسیر دیگری باید یافت. |
||
هیچوقت به سرباز نمیگن «جمعهها تعطیله نجنگ» | |||
۱۳ بهمن ۱۳۸۹
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |