در حال دیدن این عنوان: |
۱۳ کاربر مهمان
|
این عنوان قفل شده است!
|
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 220 و من كلام له ع فِي وَ صْفِ بَيْعَتهِ بِالْخِلافَةِ، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِثْلُهُ بِاءَلْفاظٍ مُخْتَلِفةٍ. وَ بَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُها، وَ مَدَدْتُمُوها فَقَبَضْتُها، ثُمَّ تَداكَكْتُمْ عَلَيَّ تَداكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِياضِها يَوْمَ وِرْدِها، حَتَّى انْقَطَعَتِ النَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّداءُ وَ وُطِئ الضَّعِيفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيّايَ اءَنِ ابْتَهَجَ بِها الصَّغِيرُ، وَ هَدَجَ إِلَيْها الْكَبِيرُ وَ تَحامَلَ نَحْوَها الْعَلِيلُ، وَ حَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعابُ. ----------------------------------------------- ترجمه سخنى از آن حضرت (ع ) در وصف بيعت با او به خلافت . نظير اين سخن با الفاظى ديگر،پيش از اين گذشت . دستم را گشوديد و من آن را بستم ، دستم را كشيديد و من آن را نگه داشتم سپس ، بر من هجوم آورديد آنسان ، كه اشتران تشنه در نوبت آب خوردن به آبگيرها هجوم آورند، چندان كه بند كفش بريد و ردا از دوش افتاد و ناتوان در زير پاها ماليده شد. خوشحالى مردم در بيعت با من به حدى رسيد كه خردان ، شادمانه و پيران ، لنگان و لرزان و بيماران با درد و رنج فراوان و دوشيزگان ، بى نقاب به سوى من شتافتند. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 221 و من خطبة له ع فَإ نَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ، وَ ذَخِيرَةُ مَعادٍ، وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ، وَ نَجاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ، بِها يَنْجَحُ الطّالِبُ، وَ يَنْجُو الْهارِبُ وَ تُنالُ الرَّغائِبُ، فضل العمل فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ يُرْفَعُ، وَ التَّوْبَةُ تَنْفَعُ، وَ الدُّعاءُ، يُسْمَعُ، وَ الْحالُ هادِئَةٌ، وَ الْاءَقْلامُ جارِيَةٌ، وَ بادِرُوا بِالْاءَعْمالِ عُمُرا ناكِسا، اءَوْ مَرَضا حابِسا، اءَوْ مَوْتا خالِسا. فَإ نَّ الْمَوْتَ هادِمُ لَذّاتِكُمْ، وَ مُكَدِّرُ شَهَواتِكُمْ، وَ مُباعِدُ طِيّاتِكُمْ، زائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ، وَ قِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ، وَ واتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوبٍ، قَدْ اءَعْلَقَتْكُمْ حَبائِلُهُ، وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوائِلُهُ، وَ اءَقْصَدَتْكُمْ مَعابِلُهُ، وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ، وَ تَتابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ. فَيُوشِكُ اءَنْ تَغْشاكُمْ دَواجِي ظُلَلِهِ، وَ احْتِدامُ عِلَلِهِ، وَ حَنادِسُ غَمَراتِهِ، وَ غَواشِي سَكَراتِهِ، وَ اءَلِيمُ إِزْهاقِهِ، وَ دُجُوُّ اءَطْباقِهِ، وَ جُشُوبَةُ مَذاقِهِ، فَكَاءَنْ قَدْ اءَتاكُمْ بَغْتَةً فَاءَسْكَتَ نَجِيَّكُمْ، وَ فَرَّقَ نَدِيَّكُمْ، وَ عَفَّى آثارَكُمْ، وَ عَطَّلَ دِيارَكُمْ، وَ بَعَثَ وُرّاثَكُمْ يَقْتَسِمُونَ تُراثَكُمْ، بَيْنَ حَمِيمٍ خاصِّ لَمْ يَنْفَعْ، وَ قَرِيبٍ مَحْزُونٍ لَمْ يَمْنَعْ، وَ آخَرَ شامِتٍ لَمْ يَجْزَعْ. فَعَلَيْكُمْ بِالْجَدِّ وَ الاجْتِهادِ، وَ التَّاءَهُّبِ وَ الاسْتِعْدادِ، وَ التَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزّادِ وَ لا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيا كَما غَرَّتْ مَنْ كانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الْاءُمَمِ الْماضِيَةِ، وَ الْقُرُونِ الْخالِيَةِ، الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَها، وَ اءَصابُوا غِرَّتَها، وَ اءَفْنَوْا عِدَّتَها، وَ اءَخْلَقُوا جِدَّتَها. وَ اءَصْبَحَتْ مَساكِنُهُمْ اءَجْداثا، وَ اءَمْوالُهُمْ مِيراثا، لا يَعْرِفُونَ مَنْ اءَتاهُمْ، وَ لا يَحْفِلُونَ مَنْ بَكاهُمْ، وَ لا يُجِيبُونَ مَنْ دَعاهُمْ، فَاحْذَرُوا الدُّنْيَا، فَإِنَّها غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ، مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ، لا يَدُومُ رَخاؤُها، وَ لا يَنْقَضِي عَناؤُها، وَ لا يَرْكُدُ بَلاؤُها. وَ مِنْها فِي صِفَةِ الزُّهَّادِ: كَانُوا قَوْما مِنْ اءَهْلِ الدُّنْيا وَ لَيْسُوا مِنْ اءَهْلِها، فَكانُوا فِيها كَمَنْ لَيْسَ مِنْها؛ عَمِلُوا فِيها بِما يُبْصِرُونَ، وَ بادَرُوا فِيها ما يَحْذَرُونَ، تَقَلَّبُ اءَبْدانُهِمْ بَيْنَ ظَهْرانَيْ اءَهْلِ الْآخِرَةِ، وَ يَرَوْنَ اءَهْلَ الدُّنْيا يُعَظِّمُونَ مَوْتَ اءَجْسادِهِمْ، وَ هُمْ اءَشَدُّ إِعْظاما لِمَوْتِ قُلُوبِ اءَحْيائِهِمْ. ---------------------------------------- ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) هر آينه ترس از خدا كليد رستگارى و درستكارى و اندوخته روز بازپسين (و آزادى از هر بندگى و رهايى از هر تباهى است .) هر كه را نيازى باشد، نيازش بدان برآيد. هر كه گريزان است رهايى يابد. هر كه را خواسته اى است به خواسته هاى خود برسد. پس عمل كنيد كه عمل را به آسمان برند. توبه كنيد كه توبه سود دهد. و دعا كنيد كه دعا شنيده شود. اكنون زمان آرامش است و قلمها به نوشتن اعمال روان اند. به اعمال و طاعات بشتابيد. در برابر عمرى كه از جوانى به پيرى مى گرايد يا بيماريى كه از كارت بيندازد يا مرگى كه جان از تنت بربايد. مرگ ويرانگر لذتهاى شماست . تيره كننده خواهشهاى نفسانى شماست . دوركننده شما از هر مقصد و مقصود است . ديدار كننده اى است كه كس دوستش ندارد. هماوردى است كه هزيمت نشناسد. كينه جويى است كه كس طلب ديدارش نيست . ريسمانهايش شما را سخت فرو بسته است . شر و فسادش شما را در بر گرفته و پيكانهايش به سويتان روان است و صولت و قهرش بر شما سخت بزرگ و ستم و تجاوزش پى در پى . كم افتد كه ضربت شمشيرش خطا كند يا شمشيرش كند گردد. زودا كه ابرهاى تيره اش بر سرتان سايه افكند و بيماريهايش شدت گيرد و تاريكهاى شدايدش همگان را در خود فرو پوشد و زمان سكرات مرگ در رسد و دردهاى جان دادن هر دم رخ نمايد. ظلمتهاى تو بر تو و ناگواريهايش پديدار گردد. اكنون ، چنان پنداريد كه مرگ ناگهان بر شما تاخته است . همرازانتان را خاموش كرده و مشاورانتان را پراكنده ساخته و آثارشان را محو نموده است . خانه هايتان را بى صاحب كرده و وارثانتان را برانگيخته تا مرده ريگتان را ميان خود تقسيم كنند. در آن ميان ، از خواص شما، مهربانى است كه سودى نرساند و خويشاوند محزونى است كه دفع بلا نتواند يا شماتتگرى است كه بر حال زارتان زارى ننمايد. بر شما باد به جد و كوشش و آمادگى و مهيا شدن و، از آنجا كه توشه توان برداشت ، توشه اى برگرفتن . دنيا نفريبدتان ، آنسان ، كه پيشينيانتان را فريفت ، امتهايى كه پيش از شما بودند و از ميان رفتند. آنان كه دنيا را دوشيدند و دستخوش فريب آن شدند. بسا شبها و روزها را كه فنا كردند و تازه هاى آن را كهنه نمودند. مساكنشان گورهايشان شد و اموالشان ميراث ديگران . چنان بى خردند كه نمى دانند چه كسى بر سر گورشان آمده يا چه كسى برايشان زارى مى كند يا چه كسى ندايشان مى دهد و پاسخ گفتن نتوانند. پس از دنيا حذر كنيد. دنيا مغرور كننده و فريبنده است . نيرنگ باز است . به دستى مى دهد و به دستى منع مى كند. به دستى بر تن شما جامه مى پوشد و به دستى جامه از تنتان به در مى كند. آسودگيش بر دوام نيست و رنجهايش را پايان نباشد و بلايش را آرامش نيست . از اين خطبه (در صفت زاهدان ): قومى بودند به ظاهر از مردم دنيا و حال آنكه ، اهل دنيا نبودند. در دنيا چنان زيستند كه گويى نه از مردم دنيايند. كارهاشان از روى بصيرت بود و از آنچه مى ترسيدند گريختند و بر هم پيشى گرفتند. با آنكه در دنيا بودند، در ميان اهل آخرت مى گرديدند. مى بينند كه مردم دنيا مرگ اجسادشان را بزرگ مى پندارند و بر آن افسوس مى خورند و آنان مرگ دلهاى زنده شان را بزرگتر مى شمارند. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 222 و من خطبة له ع خَطَبَها بِذِي قارٍ وَ هُوَ مُتَوَجَّهٌ إ لَى الْبَصْرَةِ، ذَكَرَهَا الْواقِدِىٌٍّ فِي كِتابِ الْجَمَلِ: فَصَدَعَ بِما اءُمِرَ بِهِ، وَ بَلَّغَ رِسالَةَ رَبِّهِ، فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ، وَرَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ، وَ اءَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَيْنَ ذَوِي الْاءَرْحامِ، بَعْدَ الْعَداوَةِ الْواغِرَةِ فِي الصُّدُورِ، وَ الضَّغائِنِ الْقادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ. ----------------------------------------- ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) در ذوقار ادا فرمود. هنگامى كه به بصره مى رفت . آن را واقدى دركتاب الجمل آورده است : آنچه را كه بدان مامور شده بود، بيان فرمود و پيامهاى پروردگارش را به مردم رسانيد. خداوند به وجود او گسيختگيها را به هم پيوست و شكافها را به هم آورد و ميان خويشاوندان پس از آنكه سينه هايشان از كينه انباشته بود و آتش دشمنى در دلهايشان زبانه مى كشيد، دوستى افكند. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 223 و من كلام له ع كَلَّمَ بِهِ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ زَمَعَةَ وَ هُوَ مِنْ شِيعَتِهِ، وَذلِكَ اءَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فِي خِلافَتِهِيَطْلُبُ مِنْهُ مالا،ً فَقَالَ ع : إ نَّ هذَا الْمالَ لَيْسَ لِي وَ لا لَكَ، وَ إِنَّما هُوَ فَيْءٌ لِلْمُسْلِمِينَ وَ جَلَبُ اءَسْيافِهِمْ، فَإ نْ شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ كانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ وَ إِلا فَجَناةُ اءَيْدِيهِمْ لا تَكُونُ لِغَيْرِ اءَفْواهِهِمْ. -------------------------------------- ترجمه سخنى از آن حضرت (ع ). به عبد الله بن زمعه فرمود و او از شيعيانش بود. در ايام خلافتشنزد او آمد و مالى طلبيد و على (ع ) در پاسخش چنين فرمود: اين مال نه از آن من است و نه از آن تو، غنيمت جنگى همه مسلمانان است اندوخته اى كه شمشيرهايشان اندوخته . اگر با ايشان در كارزار شركت كنى تو را نيز بهره اى است همانند ايشان و گرنه ، چيزى كه دست آنها چيده است طعمه دهان ديگران نخواهد شد. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 224 و من كلام له ع اءَلا وَ إِنَّ اللِّسانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسانِ، فَلا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إ ذَا امْتَنَعَ، وَ لا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إ ذَا اتَّسَعَ، وَ إِنَّا لَاءُمَراءُ الْكَلامِ، وَ فِينا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ، وَ عَلَيْنا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ. وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ اءَنَّكُمْ فِي زَمانٍ الْقائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَ اللِّسانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ، وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ، اءَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيانِ، مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهانِ، فَتاهُمْ عارِمٌ، وَ شائِبُهُمْ آثِمٌ، وَ عالِمُهُمْ مُنافِقٌ، وَ قارِئُهُمْ مُماذِقٌ، لا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ، وَ لا يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ. ------------------------------------------------- ترجمه سخنى از آن حضرت (ع ) زبان پاره اى است از انسان . اگر آدمى را ياراى سخن گفتن نباشد، زبان او را سخنگو نكند. و سخن به زبان مهلت درنگ ندهد، اگر آدمى به سخن گفتن توانا باشد. ما اميران سخنيم ، سخن در ما ريشه دارد و شاخه هايش بر سر ما سايه افكنده . بدانيد، خدايتان رحمت كناد، شما در زمانى هستيد كه حقگويان در آن اندك اند و زبانها در گفتن راست ناتوان و جويندگان حق بيمقدارند. مردم اين زمان به نافرمانى از خدا كمر بسته اند (و اهل سازش و مماشات در كارهاى خلاف اند). جوانانشان بدخويند و پيرانشان گنهكارند و عالمانشان منافق اند و قاريانشان سودجوى و چاپلوس اند. خردان بزرگان را ارج نمى نهند و توانگران بينوايان را يارى نمى رسانند. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 225 و من كلام له ع رَوى ذِعْلَبٌ الْيَمانِيُّ عَنْ اءَحْمَدَ بْنِ قُتَيْبَةَ عَنْ عَبْدِاللَّهِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مالِكِ بْنِدِحْيَةَ قالَ: كُنَّا عِنْدَ اءَمِيرِ الْمُؤْمنِيِنَ ع وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلافُ النَّاسِ، فَقَالَ: إِنَّما فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبادِئُ طِينِهِمْ، وَ ذلِكَ اءَنَّهُمْ كانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ اءَرْضٍ وَ عَذْبِها، وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِها، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ اءَرْضِهِمْ يَتَقارَبُونَ، وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلافِها يَتَفاوَتُونَ: فَتامُّ الرُّواءِ ناقِصُ الْعَقْلِ، وَ مادُّ الْقامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَ زاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَلِيبَةِ، وَ تائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِيقُ اللِّسانِ حَدِيدُ الْجَنانِ. ---------------------------------------------- ترجمه سخنى از آن حضرت (ع ). ذعلب يمانى از احمد بن قتيبه از عبد الله بن يزيد از مالك بن دحيه روايت مى كند كه گفت ما نزد اميرالمؤ منين (ع ) بوديم . در آنجا از اختلاف مردم سخن رفت و آن حضرت فرمود: سرشت و طينت مردم است كه آنها را از هم جدا مى كند. زيرا از قطعه زمينى به وجود آمده اند كه شور يا شيرين يا سخت يا نرم بوده است . پس بر حسب نزديك بودن زمينشان به يكديگر نزديك اند و بر حسب اختلاف زمينهاشان از يكديگر متفاوت . نيكو منظرى است كم خرد، بلندبالايى است ، كوتاه همت ، نيكوكردارى است زشت روى ، كوتاه قامتى است دورانديش ، نيكو سرشتى است كه خود را به راه بد افكنده . سرگشته دل است و پراكنده ذهن ، گشاده زبان است و بينا درون . |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 226 و من كلام له ع قالَهُ وَ هُوَ يَلِي غُسْلَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ تَجْهِيزَهُ: بِاءَبِي اءَنْتَ وَ اءُمِّي يا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْاءَنْباءِ وَ اءَخْبارِ السَّماءِ، خَصَّصْتَ حَتّى صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صارَ النّاسُ فِيكَ سَواءً. وَ لَوْ لا اءَنَّكَ اءَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَاءَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَ الشُّؤُونِ، وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً، وَ الْكَمَدُ مُحالِفا، وَ قَلاًّ لَكَ وَ لَكِنَّهُ ما لا يُمْلَكُ رَدُّهُ، وَ لا يُسْتَطاعُ دَفْعُهُ، بِاءَبِي اءَنْتَ وَ اءُمِّي ، اذْكُرْنا عِنْدَ رَبِّكَ، وَ اجْعَلْنا مِنْ بالِكَ. ------------------------------------------------- ترجمه سخنى از آن حضرت (ع ) به هنگام غسل دادن و كفن كردنرسول الله (ص ) فرمود: پدر و مادرم به فدايت يا رسول الله . با مرگ تو رشته اى گسسته شد كه با مرگ ديگران گسسته نشده بود: رشته نبوّت و اخبار غيبى و آسمانى . حادثه خاصى بود مرگ تو. به گونه اى كه آنان كه به مصيبت مرگ تو دچار شدند ديگر مصيبتها را از ياد بردند و همگان يكسان در مصيبت مرگ تو عزادار شدند. اگر ما را به شكيبايى فرمان نداده بودى و از گريستن و زارى كردن منع نكرده بودى ، آنقدر مى گريستيم تا سرشكمان را به پايان رسانيم . درد جدايى تو در رفتن درنگ مى كند و رنج و اندوه تو چون يار سوگندخورده اى همواره با ماست . در سوگ تو، هر چه بيقرارى كنيم ، باز هم اندك است ، ولى مرگ چيزى است كه كس را ياراى راندن و توان دفع كردن آن نيست . پدر و مادرم به فدايت ، ما را نزد پروردگارت ياد كن و ما را در ياد خوددار. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 227 و من خطبة له ع الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لا تُدْرِكُهُ الشَّواهِدُ، وَ لا تَحْوِيهِ الْمَشاهِدُ، وَ لا تَراهُ النَّواظِرُ، وَ لا تَحْجُبُهُ السَّواتِرُ، الدَّالِّ عَلى قِدَمِهِ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ، وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلى وُجُودِهِ، وَ بِاشْتِباهِهِمْ عَلَى اءَنْ لا شَبَهَ لَهُ. الَّذِي صَدَقَ فِي مِيعادِهِ، وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبادِهِ، وَ قامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ، وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ، مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الْاءَشْياءِ عَلَى اءَزَلِيَّتِهِ، وَ بِما وَ سَمَها بِهِ مِنَ الْعَجْزِ عَلَى قُدْرَتِهِ، وَ بِما اضْطَرَّها إِلَيْهِ مِنَ الْفَناءِ عَلى دَوامِهِ، واحِدٌ لا بِعَدَدٍ، وَ دائِمٌ لا بِاءَمَدٍ، وَ قائِمٌ لا بِعَمَدٍ، تَتَلَقّاهُ الْاءَذْهانُ لا بِمُشاعَرَةٍ، وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرائِي لا بِمُحاضَرَةٍ. لَمْ تُحِطْ بِهِ الْاءَوْهامُ، بَلْ تَجَلَّى لَها بِها، وَ بِها امْتَنَعَ مِنْها وَ إِلَيْها حاكَمَها، لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهاياتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيما، وَ لا بِذِي عِظَمٍ تَناهَتْ بِهِ الْغاياتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيدا، بَلْ كَبُرَ شَاءنا، وَ عَظُمَ سُلْطَانا. وَ اءَشْهَدُ اءَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الصَّفِيُّ وَ اءَمِينُهُ الرَّضِيُّ، ص اءَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ، وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ، وَ إِيضاحِ الْمَنْهَجِ، فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعا بِها، وَ حَمَلَ عَلَى الْمَحَجَّةِ دالًّا عَلَيْها، وَ اءَقامَ اءَعْلامَ الاِهْتِداءِ، وَ مَنارَ الضِّياءِ، وَ جَعَلَ اءَمْراسَ الْإِسْلامِ مَتِينَةً، وَ عُرَى الْإِيمانِ وَثِيقَةً. مِنْها فِي صِفَةِ عَجِيبِ خَلْقِ اءَصْنافٍ مِنَ الْحَيَوانِ: وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ، وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ، لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَ خافُوا عَذابَ الْحَرِيقِ، وَ لَكِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَ الْبَصارَ مَدْخُولَةٌ، اءَلا يَنْظُرُونَ إِلى صَغِيرِ ما خَلَقَ كَيْفَ اءَحْكَمَ خَلْقَهُ، وَ اءَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ سَوّى لَهُ الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ؟ انْظُرُوا إِلَى النَّمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِها، وَ لَطافَةِ هَيْئَتِها، لا تَكادُ تُنالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَ لا بِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى اءَرْضِها، وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِها، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إ لى جُحْرِها وَ تُعِدُّها فِي مُسْتَقَرِّها، تَجْمَعُ فِي حَرِّها لِبَرْدِها، وَ فِي وِرْدِها لِصَدَرِها، مَكْفُولَةٌ بِرِزْقِها، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِها، لا يُغْفِلُها الْمَنّانُ، وَ لا يَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَ لَوْ فِي الصَّفَا الْيابِسِ، وَ الْحَجَرِ الْجامِسِ. وَ لَوْ فَكَّرْتَ فِي مَجارِي اءَكْلِها وَ فِي عُلْوِها وَ سُفْلِها، وَ ما فِي الْجَوْفِ مِنْ شَراسِيفِ بَطْنِها، وَ ما فِي الرَّاءسِ مِنْ عَيْنِها وَ اءُذُنِها، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِها عَجَبا وَ لَقِيتَ مِنْ وَصْفِها تَعَبا. فَتَعالَى الَّذِي اءَقامَها عَلى قَوائِمِها، وَ بَناها عَلى دَعائِمِها، لَمْ يَشْرَكْهُ فِي فِطْرَتِها فاطِرٌ، وَ لَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِها قادِرٌ. وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غاياتِكَ ما دَلَّتْكَ الدَّلالَةُ إِلا عَلى اءَنَّ فاطِرَ النَّمْلَة هُوَ فاطِرُ النَّحْلَةِ، لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْءٍ، وَ غامِضِ اخْتِلافِ كُلِّ حَيِّ، وَ ما الْجَلِيلُ وَ اللَّطِيفُ، وَ الثَّقِيلُ وَ الْخَفِيفُ، وَ الْقَوِيُّ وَ الضَّعِيفُ فِي خَلْقِهِ إِلا سَواءٌ، وَ كَذلِكَ السَّماءُ وَ الْهَواءُ، وَ الرِّياحُ وَ الْماءُ. فَانْظُرْ إِلى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ، وَ النَّباتِ وَ الشَّجَرِ، وَ الْماءِ وَ الْحَجَرِ، وَ اخْتِلافِ هذَا اللَّيْلِ وَ النَّهارِ، وَ تَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحارِ، وَ كَثْرَةِ هَذِهِ الْجِبالِ وَ طُولِ هَذِهِ الْقِلالِ، وَ تَفَرُّقِ هَذِهِ اللُّغاتِ، وَ الْاءَلْسُنِ الْمُخْتَلِفاتِ، فَالْوَيْلُ لِمَنْ اءَنْكَرَ الْمُقَدِّرَ، وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ! زَعَمُوا اءَنَّهُمْ كَالنَّباتِ ما لَهُمْ زارِعٌ، وَ لا لاِخْتِلافِ صُوَرِهِمْ صانِعٌ، وَ لَمْ يَلْجَؤُوا إ لى حُجَّةٍ فِيما ادَّعَوْا، وَ لا تَحْقِيقٍ لِماوَعَوْا، وَ هَلْ يَكُونُ بِناءٌ مِنْ غَيْرِ بانٍ، اءَوْ جِنايَةٌ مِنْ غَيْرِ جانٍ؟ وَ إِنْ شِئتَ قُلْتَ فِي الْجَرادَةِ إِذْ خَلَقَ لَهَا عَيْنَيْنِ حَمْراوَيْنِ، وَ اءَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْراوَيْنِ، وَ جَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَ نابَيْنِ بِهِما تَقْرِضُ، وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِما تَقْبِضُ، يَرْهَبُها الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ، وَ لا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّها وَ لَوْ اءَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ، حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَواتِها، وَ تَقْضِيَ مِنْهُ شَهَواتِها، وَ خَلْقُها كُلُّهُ لا يُكَوِّنُ إِصْبَعا مُسْتَدِقَّةً. فَتَبارَكَ اللَّهُ الَّذِي يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَالْاءَرْضِ طَوْعا وَ كَرْها، وَ يُعَفِّرُ لَهُ خَدّا، وَ وَجْها، وَ يُلْقِي بِالطَّاعَةِ إِلَيْهِ سِلْما وَ ضَعْفا، وَ يُعْطِي لَهُ الْقِيادَ رَهْبَةً وَ خَوْفا، فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لِاءَمْرِهِ، اءَحْصى عَدَدَ الرِّيشِ مِنْها وَالنَّفَسِ، وَ اءَرْسَى قَوائِمَها عَلَى النَّدى وَالْيَبَسِ، وَ قَدَّرَ اءَقْواتَها، وَ اءَحْصى اءَجْناسَها. فَهذا غُرابٌ وَ هذا عُقابٌ، وَ هذا حَمَامٌ وَ هذا نَعامٌ، دَعا كُلَّ طائِرٍ بِاسْمِهِ، وَ كَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ، وَ اءَنْشَاءَ السَّحابَ الثِّقَالَ فَاءَهْطَلَ دِيَمَها، وَ عَدَّدَ قِسَمَها، فَبَلَّ الْاءَرْضُ بَعْدَ جُفُوفِها، وَ اءَخْرَجَ نَبْتَها بَعْدَ جُدُوبِها. -------------------------------------------- ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) ستايش خداوندى را كه به حواس درك نشود و هيچ مكان را گنجاى او نيست و هيچ چشمى نتواندش ديد و هيچ پرده اى نتواندش پوشيد. به حادث بودن آفريدگان خود بر قديم بودنش راه مى نمايد و به پديد آوردن آنها بر هستى خويش گواهى دهد. همانند بودن آفريدگانش به يكديگر، دليل بر بى همانندى اوست . خداوندى كه در هر وعده كه دهد صادق است و فراتر از آن است كه بر بندگان خود ستم روا دارد. با آفريدگان خود به عدالت رفتار مى كند و هر حكم كه مى دهد از روى عدالت است . حادث بودن اشياء بر ازليّت او گواه است و موسوم بودنشان به ناتوانى دليل بر توانايى او، آنها به فنا محكوم اند و اين نشانه بر دوام بودن اوست . يكى است اما نه به عدد، جاويدان است ولى نه به مدت . برپاست ولى نه به نيروى تكيه گاه . ذهنها دريابندش ولى نه از راه حواس . آنچه ديده شود گواه وجود اوست ولى نه آنسان در آنها حاضر باشد و به چشم آيد. انديشه ها به او احاطه نكنند. بلكه جلوه اى نمود تا به وجودش معترف شوند و به تعقل دريابند كه ادراك كنه ذاتش ممنوع است و بدين ترتيب ، آنها را بر انديشه هاى باطلى كه مدعى احاطه ذات او بودند، حاكم و داور قرار داد. بزرگيش به گونه اى نيست كه داراى ابعاد باشد و اين ابعاد سبب بزرگى جسم او گردند و عظمتش به گونه اى نيست كه غايات به او خاتمه يابند و او را در حالى كه ، داراى جسد است ، بزرگ نشان دهند.بلكه ، شاءن او و سلطنت او بزرگ است . و شهادت مى دهم كه محمد (صلى الله عليه و آله ) بنده او و رسول برگزيده او و امين پسنديده اوست . او را فرستاد با حجتهاى الزام كننده و پيروزمنديى آشكار و راهى روشن و رسالت خود را تبليغ كرد و به آن حق و باطل را از هم جدا نمود. و مردم را به راه راست هدايت نمود و خود راهنماى ايشان بود. پرچمهاى هدايت و چراغهاى روشن را برافراشت . و رشته هاى اسلام را استوارى بخشيد و دستگيره هاى آن محكم ساخت . از اين خطبه (در صفت آفرينش اصناف حيوانات ): اگر در عظمت و بزرگى نعمت بارى تعالى مى انديشيدند، به راه راست بازمى گشتند و از عذاب آتش مى ترسيدند. ولى دلها بيمار است و ديده ها عيبناك . آيا به خردترين چيزى كه آفريده است ، نمى نگرند كه چسان آفرينش او را استوار داشته و تركيبش را محكم نموده ؟ برايش چشم و گوش پديد آورده و استخوان و پوست ترتيب داده است . به آن مورچه بنگريد، با جثّه خرد و اندام نازكش ، آنچنان خرد كه نزديك است كه به گوشه چشم ديده نشود و به نيروى انديشه ، آفرينشش به تصور درنيايد كه چگونه بر روى زمين مى رود و روزى خود به دست مى آورد و دانه به سوراخ مى كشد و در انبار خود مهيا مى دارد. در فصل گرما براى فصل سرماى خود دانه مى اندوزد، و به هنگام در آمدن ، راه دوباره بازگشتن را به ياد دارد. خداوند روزيش را ضمانت كرده و آنچه موافق حال اوست به او عطا كرده است . دادار نعمت دهنده از او غافل نشده و ايزد پاداش دهنده محرومش نساخته است . هر چند، كه بر روى سنگى خشك و سخت كه بر آن هيچ نمى رويد جاى داشته باشد، باز هم روزى اش مى رسد. اگر در مجارى خوراك او در بالا و زير و درون تن و اضلاع شكمش و چشمى و گوشى كه بر سر او نهاده شده بنگرى ، از آفرينش او در شگفت خواهى شد. و در توصيف آن به رنج خواهى افتاد. پس بزرگ است ، خداوندى كه مورچه را بر روى دست و پاهايش برپاى داشت و بر ستونهاى بدنش قرار داد. در آفريدن آن هيچ آفريننده اى با او شريك نبود. و توانمندى ياريش ننموده است . اگر در عوالم انديشه ات به سير و گشت پردازى و به نهايت رسى ، به اين امر رهنمون شوى كه آفريننده مورچه همان آفريننده نخل خرماست . به سبب دقتها و ظرافتهايى كه هر چيزى را از چيز ديگرى جدا مى كند و پيچيدگى اختلاف هر موجود زنده با ديگرى يكى درشت و كلان است و يكى نرم و لطيف ، يكى سنگين است و يكى سبك ، يكى نيرومند است و يكى ناتوان ، در آفرينش همه يكسان اند. خلقت آسمان و هوا و بادها و آب يكى است . پس به خورشيد و ماه و درخت و آب و سنگ بنگر و آمد و شد اين شب و روز و روان گشتن اين درياها و بسيارى اين كوهها و بلندى اين قله ها و پراكندگى اين لغتها و زبانهاى گوناگون . واى بر كسانى كه آفريننده و مدبر آنها را انكار كنند و چنان پندارند كه گياهانى هستند كه هيچ برزگرى آنها را كشت نكرده است و اين اشكال گونه گون را صانعى نيست . آنان براى ادعاى خود حجتى نياوردند و در آنچه باور داشتند، تحقيق و يقينى نداشتند. آيا هيچ بنايى بى سازنده اى تواند بود و هيچ جنايتى بى جنايتكارى صورت بندد؟ و اگر خواهى در آفرينش ملخ بنگر. براى او دو چشم سرخ آفريد و حدقه هاى چشمش را چون دو ماه تابان بيفروخت . براى او گوشى پنهان بيافريد و دهانى به اعتدال و سامان و حسى نيرومند و دو دندان نيش ، كه هر چيز را بدان ببرد و دو دست داس مانند كه هر چيز را با آن بگيرد. كشاورزان به سبب كشته هاى خود از آن بيمناك اند و اگر همه ياران خود را گرد آورند، توانايى دفع آن ندارند. ملخها به خواست و ميل خود به كشتزار روى نهند و هر چه خواهند بجوند و بخورند. همه اندام ملخ به قدر يك انگشت باريك نيست . بزرگ است ، خداوندى كه هر چه در آسمانها و زمين است ، چه از روى رغبت و چه از روى اضطرار در برابرش حاضرند و بر آستان او چهره و گونه بر خاك مى سايند. و از روى تسليم و ناتوانى فرمان او مى برند و از بيم ، زمام فرمانبردارى خود به دست او مى دهند. پرندگان مسخر فرمان او هستند. به شمار پرهايشان و نفسهايشان آگاه است . دستها و پاهاى آنها را بر روى زمينهاى نمناك و خشك استوار ساخته . روزيشان را مقدّر فرموده و اجناس آنها را شماره كرده است . اين كلاغ است و آن عقاب است و آن ديگر كبوتر است يا شتر مرغ . هر پرنده اى را به نام خود خواند و عهده دار روزى آن گرديد. ابرهاى گران را بيافريد و بارانهاى بر دوام را از آنها ريزان ساخت و بهره هر جاى را از آن معين فرمود و زمينى را كه خشك شده بود آب داد و پس از خشكسال در آن گياه رويانيد. |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 228 و من خطبة له ع فِي التَّوحِيدِ وَ تَجْمَعُ هذِهِ الْخُطْبَةُ مِنْ اءُصُولِ الْعِلْمِ مَا لا تَجْمَعُهُ خُطْبَةٌ غَيْرُها: ما وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ، وَ لا حَقِيقَتَهُ اءَصابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَ لا إِيّاهُ عَنى مَنْ شَبَّهَهُ، وَ لا صَمَدَهُ مَنْ اءَشارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ، كُلُّ مَعْرُوفٍ بِنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ، وَ كُلُّ قائِمٍ فِي سِواهُ مَعْلُولٌ، فاعِلٌ لا بِاضْطِرابِ آلَةٍ، مُقَدِّرٌ لا بِجَوْلِ فِكْرَةٍ، غَنِيُّ لا بِاسْتِفادَةٍ، لاَ تَصْحَبُهُ الْاءَوْقاتُ، وَ لا تَرْفِدُهُ الْاءَدَواتُ. سَبَقَ الْاءَوْقاتَ كَوْنُهُ، وَالْعَدَمَ وُجُودُهُ، وَالاِبْتِداءَ اءَزَلُهُ، بِتَشْعِيرِهِ الْمَشاعِرَ عُرِفَ اءَنْ لا مَشْعَرَ لَهُ، وَ بِمُضادَّتِهِ بَيْنَ الْاءُمُورِ عُرِفَ اءَنْ لا ضِدَّ لَهُ، وَ بِمُقارَنَتِهِ بَيْنَ الْاءَشْياءِ عُرِفَ اءَنْ لا قَرِينَ لَهُ، ضادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ، وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ، وَالْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَالْحَرُورَ بِالصَّرَدِ. مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعادِياتِها، مُقارِنٌ بَيْنَ مُتَبايِناتِها، مُقَرِّبٌ بَيْنَ مُتَباعِداتِها، مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدانِياتِها، لا يُشْمَلُ بِحَدٍّ، وَ لا يُحْسَبُ بِعَدٍّ، وَ إِنَّما تَحُدُّ الْاءَدَواتُ اءَنْفُسَها، وَ تُشِيرُ الْآلاتُ إ لى نَظائِرِها، مَنَعَتْها (مُنْذُ) الْقِدْمَةَ، وَ حَمَتْها (قَدُ) الْاءَزَلِيَّةَ، وَ جَنَّبَتْها (لَوْلا) التَّكْمِلَةَ. بِها تَجَلّى صانِعُها لِلْعُقُولِ، وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُيُونِ، لا يَجْرِي عَلَيْهِ السُّكُونُ وَالْحَرَكَةُ، وَ كَيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ ما هُوَ اءَجْراهُ، وَ يَعُودُ فِيهِ ما هُوَ اءَبْداهُ، وَ يَحْدُثُ فِيهِ مَا هُوَ اءَحْدَثَهُ؟ إِذن لَتَفاوَتَتْ ذاتُهُ، وَ لَتَجَزَّاءَ كُنْهُهُ، وَ لامْتَنَعَ مِنَ الْاءَزَلِ مَعْناهُ، وَ لَكانَ لَهُ وَراءٌ إِذْ وُجِدَ لَهُ اءَمامٌ، وَ لا الْتَمَسَ التَّمامَ إِذْ لَزِمَهُ النُّقْصانُ، وَ إِذن لَقامَتْ آيَةُ الْمَصْنُوعِ فِيهِ، وَ لَتَحَوَّلَ دَلِيلاً بَعْدَ اءَنْ كانَ مَدْلُولاً عَلَيْهِ، وَ خَرَجَ بِسُلْطانِ الاِمْتِناعِ مِنْ اءَنْ يُؤَثِّرَ فِيهِ ما يُؤَثِّرُ فِي غَيْرِهِ. الَّذِي لا يَحُولُ، وَ لا يَزُولُ، وَ لا يَجُوزُ عَلَيْهِ الْاءُفُولُ، لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْلُودا، وَ لَمْ يُولَدْ فَيَصِيرَ مَحْدُودا، جَلَّ عَنِ اتِّخاذِ الْاءَبْناءِ، وَ طَهُرَ عَنْ مُلامَسَةِ النِّساءِ، لا تَنالُهُ الْاءَوْهامُ فَتُقَدِّرَهُ، وَ لا تَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ، وَ لا تُدْرِكُهُ الْحَواسُّ فَتُحِسَّهُ، وَ لا تَلْمِسُهُ الْاءَيْدِي فَتَمَسَّهُ، وَ لا يَتَغَيَّرُ بِحالٍ، وَ لا يَتَبَدَّلُ فِي الْاءَحْوالِ، وَ لا تُبْلِيهِ اللَّيالِي وَالْاءَيَّامُ، وَ لا يُغَيِّرُهُ الضِّياءُ وَالظَّلامُ، وَ لا يُوصَفُ بِشَيْءٍ مِنَ الْاءَجْزاءِ، وَ لا بِالْجَوارِحِ وَالْاءَعْضاءِ، وَ لا بِعَرَضٍ مِنَ الْاءَعْراضِ، وَ لا بِالْغَيْرِيَّةِ وَالْاءَبْعاضِ، وَ لا يُقالُ لَهُ حَدُّ وَ لا نِهايَةٌ، وَ لا انْقِطاعٌ وَ لا غايَةٌ وَ لا اءَنَّ الْاءَشْياءَ تَحْوِيهِ، فَتُقِلَّهُ اءَوْ تُهْوِيَهُ، اءَوْ اءَنَّ شَيْئا يَحْمِلُهُ فَيُمِيلَهُ اءَوْ يُعَدِلَهُ، وَ لَيْسَ فِي الْاءَشْياءِ بِوالِجٍ وَ لا عَنْها بِخارِجٍ، يُخْبِرُ لا بِلِسانٍ وَ لَهَواتٍ، وَ يَسْمَعُ لا بِخُرُوقٍ وَ اءَدَواتٍ. يَقُولُ وَ لا يَلْفِظُ، وَ يَحْفَظُ، وَ لا يَتَحَفَّظُ، وَ يُرِيدُ وَ لا يُضْمِرُ، يُحِبُّ وَ يَرْضى مِنْ غَيْرِ رِقَّةٍ، وَ يُبْغِضُ وَ يَغْضَبُ مِنْ غَيْرِ مَشَقَّةٍ، يَقُولُ لِما اءَرادَ كَوْنَهُ: كُنْ فَيَكُونُ، لا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ، وَ لا بِنِداءٍ يُسْمَعُ، وَ إِنَّما كَلامُهُ سُبْحانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ اءَنْشَاءَهُ وَ مَثَّلَهُ لَمْ يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ كائِنا، وَ لَوْ كانَ قَدِيما لَكانَ إِلها ثانِيا. لا يُقالُ كَانَ بَعْدَ اءَنْ لَمْ يَكُنْ فَتَجْرِيَ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ الْمُحْدَثاتُ، وَ لا يَكُونُ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ فَصْلٌ، وَ لا لَهُ عَلَيْها فَضْلٌ، فَيَسْتَوِيَ الصّانِعُ وَالْمَصْنُوعُ، وَ يَتَكافَاءُ الْمُبْتَدَعُ وَالْبَدِيعُ. خَلَقَ الْخَلائِقَ عَلى غَيْرِ مِثالٍ خَلا مِنْ غَيْرِهِ، وَ لَمْ يَسْتَعِنْ عَلى خَلْقِها بِاءَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَ اءَنْشَاءَ الْاءَرْضَ فَاءَمْسَكَها مِنْ غَيْرِ اشْتِغالٍ، وَ اءَرْساها عَلى غَيْرِ قَرارٍ، وَ اءَقامَها بِغَيْرِ قَوائِمَ، وَ رَفَعَها بِغَيْرِ دَعائِمَ، وَ حَصَّنَها مِنَ الْاءَوَدِ وَالاِعْوِجاجِ، وَ مَنَعَها مِنَ التَّهافُتِ وَالاِنْفِراجِ، اءَرْسَى اءَوْتادَها، وَ ضَرَبَ اءَسْدادَها، وَاسْتَفاضَ عُيُونَها، وَ خَدَّ اءَوْدِيَتَها، فَلَمْ يَهِنْ ما بَناهُ، وَ لا ضَعُفَ ما قَوَّاهُ. هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْها بِسُلْطانِهِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ هُوَ الْباطِنُ لَها بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ، وَالْعالِي عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مِنْها بِجَلالِهِ وَ عِزَّتِهِ، لا يُعْجِزُهُ شَيْءٌ مِنْها طَلَبَهُ، وَ لا يَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَيَغْلِبَهُ، وَ لا يَفُوتُهُ السَّرِيعُ مِنْها فَيَسْبِقَهُ، وَ لا يَحْتاجُ إِلى ذِي مالٍ فَيَرْزُقَهُ. خَضَعَتِ الْاءَشْياءُ لَهُ، وَ ذَلَّتْ مُسْتَكِينَةً لِعَظَمَتِهِ، لا تَسْتَطِيعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطانِهِ إِلَى غَيْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ، وَ لا كُفْءَ لَهُ فَيُكافِئَهُ، وَ لا نَظِيرَ لَهُ فَيُساوِيَهُ، هُوَ الْمُفْنِي لَها بَعْدَ وُجُودِها، حَتَّى يَصِيرَ مَوْجُودُها كَمَفْقُودِها وَ لَيْسَ فَناءُ الدُّنْيا بَعْدَ ابْتِداعِها بِاءَعْجَبَ مِنْ إِنْشائِها وَ اخْتِراعِها. وَ كَيْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِيعُ حَيَوانِها مِنْ طَيْرِها وَ بَهائِمِها، وَ ما كانَ مِنْ مُراحِها وَ سائِمِها، وَ اءَصْنافِ اءَسْناخِها وَ اءَجْناسِها، وَ مُتَبَلِّدَةِ اءُمَمِها وَ اءَكْياسِها عَلَى إِحْداثِ بَعُوضَةٍ ما قَدَرَتْ عَلى إِحْداثِها، وَ لا عَرَفَتْ كَيْفَ السَّبِيلُ إِلَى إِيجادِها، وَ لَتَحَيَّرَتْ عُقُولُها فِي عِلْمِ ذلِكَ وَ تاهَتْ، وَ عَجَزَتْ قُواها وَ تَناهَتْ وَ رَجَعَتْ خاسِئَةً حَسِيرَةً عارِفَةً بِاءَنَّها مَقْهُورَةٌ، مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشائِها، مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنائِها. وَ إِنَّه يَعُودُ سُبْحانَهُ بَعْدَ فَناءِ الدُّنْيا وَحْدَهُ لا شَيْءَ مَعَهُ، كَما كانَ قَبْلَ ابْتِدائِها كَذلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنائِها بِلا وَقْتٍ وَ لا مَكانٍ وَ لا حِينٍ وَ لا زَمانٍ، عُدِمَتْ عِنْدَ ذلِكَ الْآجالُ وَ الْاءَوْقاتُ، وَ زالَتِ السِّنُونَ وَالسَّاعاتُ، فَلا شَيْءَ إِلا اللّهُ الْواحِدُ الْقَهّارُ الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْاءُمُورِ، بِلا قُدْرَةٍ مِنْها كانَ ابْتِداءُ خَلْقِها، وَ بِغَيْرِ امْتِناعٍ مِنْها كانَ فَناؤُها، وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الاِمْتِناعِ لَدامَ بَقاؤُها، لَمْ يَتَكاءَدْهُ صُنْعُ شَيْءٍ مِنْها إِذْ صَنَعَهُ، وَ لَمْ يَؤُدْهُ مِنْها خَلْقُ ما بَرَاءَهُ وَ خَلَقَهُ، وَ لَمْ يُكَوِّنْها لِتَشْدِيدِ سُلْطانٍ، وَ لا لِخَوْفٍ مِنْ زَوالٍ وَ نُقْصانٍ، وَ لا لِلاسْتِعانَةِ بِها عَلَى نِدٍّ مُكاثِرٍ، وَ لا لِلاحْتِرازِ بِها مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ وَ لا لِلازْدِيادِ بِها فِي مُلْكِهِ، وَ لا لِمُكاثَرَةِ شَرِيكٍ فِي شِرْكِهِ، وَ لا لِوَحْشَةٍ كانَتْ مِنْهُ فَاءَرادَ اءَنْ يَسْتَاءْنِسَ إِلَيْها. ثُمَّ هُوَ يُفْنِيها بَعْدَ تَكْوِينِها، لا لِسَاءَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِيفِها وَ تَدْبِيرِها، وَ لا لِراحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَيْهِ، وَ لا لِثِقَلِ شَيْءٍ مِنْها عَلَيْهِ لا يُمِلُّهُ طُولُ بَقائِها فَيَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنائِها، لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَها بِلُطْفِهِ، وَ اءَمْسَكَها بِاءَمْرِهِ، وَ اءَتْقَنَها بِقُدْرَتِهِ. ثُمَّ يُعِيدُها بَعْدَ الْفَناءِ مِنْ غَيْرِ حاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْها، وَ لا اسْتِعانَةٍ بِشَيْءٍ مِنْهِا عَلَيْها، وَ لا لاِنْصِرافٍ مِنْ حالِ وَحْشَةٍ إِلَى حالِ اسْتِئْناس ، وَ لا مِنْ حالِ جَهْلٍ وَ عَمىً إِلى حالِ عِلْمٍ وَالْتِماسٍ، وَ لا مِنْ فَقْرٍ وَ حاجَةٍ إِلَى غِنىً وَ كَثْرَةٍ، وَ لا مِنْ ذُلِّ وَضَعَةٍ إِلى عِزٍّ وَ قُدْرَةٍ. ---------------------------------------------- ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) در توحيد است و در اين خطبه ازاصول علم چيزى گردآورده كه در ديگر خطبه ها نيست . يكتايش ندانست آنكه ، برايش كيفيتى انگاشت و به حقيقتش نرسيد آنكه براى او همانندى پنداشت . آنكه به چيزى همانندش ساخت ، بدو نپرداخت و آنكه ، به او اشارت كرد و يا در تصورش آورد، قصد او ننمود. هر چه كنه ذاتش شناخته آيد، مصنوع است و هر چه قيامش به ديگرى بود، معلول است . خداوند فاعل است ولى نه با ابزار، تعيين كننده است ولى نه با جولان فكر و انديشه ، بى نياز است نه آنكه از كس سودى برده باشد. زمان همراه او نيست و ابزار و آلات به مددش برنيايند. هستى او بر زمانها پيشى دارد. وجودش بر عدم مقدّم است . ازليّتش را آغازى نيست . در آدميان قوه ادراك نهاد و از اين معلوم گردد كه او را آلت ادراك نيست . برخى موجودات را ضد ديگرى قرار داد و از اين معلوم شود كه او را ضدّى نيست و مقارنتى كه ميان اشيا پديد آورد، نشان اين است كه قرينى ندارد. روشنى را ضد تاريكى ساخت و ابهام را ضد وضوح و ترى را ضد خشكى و سرما را ضد گرما. و ميان ناسازگاران آشتى افكند و آنها را كه از هم جدا بودند مقارن يكديگر گردانيد و آنها را كه از هم دور بودند به يكديگر نزديك نمود. و نزديكها را از هم دور ساخت . هيچ حدى او را در برنگيرد و با هيچ عددى شمرده نشود. آلات اندازه گيرى ، همانندان خود را تحديد كنند و به نظاير خود اشارت نمايند. گفتن كه فلان شى ء ((از چه زمانى بود)) مانع قديم بودن آن است و گفتن ((به تحقيق )) بود، مانع ازليت او و گفتن ((اگر نه )) آن را از كمال دور سازد. به آفريدگان است كه سازنده و آفريننده بر خردها آشكار گردد و به ديدن آنهاست كه ديدن ذات پروردگار ممتنع شود. نه توان گفت كه ساكن است و نه توان گفت كه متحرك است . و چگونه چنين باشد كه او خود پديدآورنده حركت و سكون است . و چگونه چيزى كه خود پديد آورده ، بدو بازگردد يا آنچه خود پديد آورده در او پديد آيد. اگر چنين باشد در ذات خداوندى دگرگونى پديد آيد و حقيقت ذات او تجزيه پذيرد و ازليّت او ممتنع گردد. اگر او را پيش رويى باشد، پشت سرى هم تواند بود، پس ، در اين حال ، ناقص بود و نيازمند كمال باشد و نشانه هاى مخلوق بودن در او آشكار آيد و چون ديگر موجودات شود كه دليل بر وجود خدا هستند و حال آنكه ، موجودات دليل وجود او باشند. قدرت و سلطنت او مانع از آن است كه آنچه در آفريدگان او مؤ ثر افتد در او نيز مؤ ثر افتد. خدايى است كه نه دگرگون مى شود نه زوال مى يابد و نه رواست كه افول كند يا غايب شود. نزايد تا او خود از چيزى زاده شده باشد و زاده نشده است تا وجود او محدود شود. فراتر از اين است كه او را فرزندى باشد و پاكتر از اين است كه با زنان بياميزد. وهمها درنيابندش تا اندازه اش كنند و انديشه هاى زيركانه به او نرسند تا در تصورش آورند. حواس دركش نكند تا محسوس واقع شود. و دستها به او نرسند تا لمسش نمايند. حالتى بر او عارض نگردد كه دگرگون شود، و در احوال دگرگونى نپذيرد. گردش شب و روز فرسوده اش نسازد و روشنايى و تاريكى در او تغييرى حاصل نكند. به داشتن اين جزء و آن جزء موصوف نگردد يا به داشتن اعضا و جوارح يا به عرضى از اعراض متصف نباشد و نتوان گفت بعضى از آن جزء بعضى ديگر است ، و غيريت را در آن راه نيست . نه حدى دارد و نه نهايتى . نه هستيش منقطع شود و نه آن را غايتى است و نتوان گفت كه در چيزهايى جاى مى گيرد كه بالايش مى برند يا فرودش مى آورند يا چيزى او را حمل مى كند تا به سويى كجش كند يا راستش نگاه دارد. نه درون چيزهاست ، نه بيرون آنها. خبر مى دهد ولى نه به زبان يا زبانك ته گلو. مى شنود ولى نه از راه روزنهاى گوش و ابزار شنوايى درون گوش . سخن مى گويد ولى نه به حركت زبان . حفظ مى كند ولى نه با رنج به خاطر سپردن . اراده مى كند ولى نه آنكه در خاطره بگذراند. دوست مى دارد و خشنود مى شود ولى نه از روى نازك دلى ، دشمنى مى ورزد و خشم مى گيرد، بدون تحمل مشقت . هر چه را كه بخواهد كه ايجاد شود، مى گويد موجود شو و آن موجود مى شود. ولى نه به آوازى كه به گوش خورد و نه به بانگى كه شنيده آيد. كلام خداى سبحان ، فعلى است كه از او ايجاد شده و تمثل يافته و حال آنكه ، زان پيش موجود نبوده است كه اگر قديم مى بود خداى ديگر مى بود. نمى توان گفت كه خدا در وجود آمد، پس از آنكه نبود كه اگر چنين گويى ، صفات موجودات حادث بر او جارى گرديده و ميان موجودات حادث و او فرقى نباشد و او را بر آنها مزيتى نماند و آفريننده و آفريده برابر گردند و پديد آورنده و پديدار شده مساوى باشند. موجودات را بيافريد نه از روى نمونه اى كه از ديگرى بر جاى مانده باشد و براى آفريدن آنها از هيچيك از آفريدگانش يارى نجست . زمين را آفريد و آن را بر جاى نگه داشت بى آنكه خود را بدان مشغول دارد و آن را بدون قرار گرفتن در جايى استوار برپاى داشت و بدون پايه هاى برپاى ساخت و بدون ستونهايى برافراشت . و از هر كژى حفظ نمود و از افتادن و شكافته شدن بازداشت . ميخهايش را محكم كرد و كوههايش را چونان سدى در اطراف زمين قرار داد و چشمه هايش را جارى ساخت و نهرهايش را شكافت . آنچه ساخت سستى نپذيرفت و آنچه را نيرو داد، ناتوان نگرديد. اوست كه به قدرت و عظمت خويش بر آفريدگان غالب است و اوست كه به نيروى علم و معرفت خود به چگونگى درون آنها داناست . به جلالت و عزت خود از هر چيز بلندتر است . هر چه را طلب كند طلبش ناتوانش نسازد. و هيچ چيز از فرمان او سر بر نتابد تا بر او غلبه يابد و شتابان از او نگريزند تا بر آنها پيشى گيرد. به توانگران نيازمند نيست تا روزيش دهند. همه چيز در برابر او خاضع است و در برابر عظمتش ذليل و خوار. كس را ميسر نيست كه از سلطنت او به نزد ديگرى بگريزد و خود را از سود و زيان او بى نياز نشان دهد. همتايى ندارد كه در برابر او دعوى همتايى كند و همانندى ندارد كه با او دم برابرى زند. هر چه را جامه وجود بر تن باشد به عدم سپارد به گونه اى كه ، موجودش چون معدوم باشد. فناى جهان ، پس از آفرينش آن شگفت تر از پديد آوردن آن نيست . چگونه چنين باشد كه اگر همه جانداران از پرندگان و ستوران چه آنها كه در اصطبلها و آغلهايند و چه آنها كه در چراگاهها، از هر جنس و از هر سنخ و همه مردم چه نادان و چه زيرك ، گرد آيند تا پشه اى را بيافرينند بر آن قادر نتوانند بود. حتى طريق آفريدن آن را هم نمى دانند. و عقلهاشان در شناخت آن حيران شود و سرگردان ماند و نيروهايشان عاجز آيد و به پايان رسد و زبون و خسته بازگردند. در حالى كه ، به شكست خود معترف اند و به عجز خود در آفرينش آن مقرّند و به ناتوانى خود در نيست كردن آن اذعان كنند. خداوند سبحان ، پس از فناى دنيا يگانه ماند و كس با او نباشد، همانگونه كه در آغاز يگانه و تنها بود، پس از فناى آن هم چنين شود: نه وقتى ، نه مكانى ، نه هنگامى ، نه زمانى . در اين هنگام ، مهلتها و مدتها به سر آيد و سالها و ساعتها معدوم شود و هيچ چيز جز خداى قهار آنكه بازگشت همه كارها به اوست باقى نخواهد ماند. همانگونه ، كه موجودات را در آغاز آفرينششان قدرت و اختيارى نبود، از فانى شدنشان هم نتوانستند سر بر تافت كه اگر مى توانستند از نابودشدن سر برتابند، همواره و جاويد مى بودند. چون به آفرينش پرداخت ، آفرينش هيچ چيز بر او دشوار نبود و خلقت آنچه ايجاد كرد، مانده اش نساخت . آنها را نيافريد تا بر قدرت خود بيفزايد يا از زوال و نقصان بيمناك بود، يا آنكه بخواهد در برابر همتايى فزونى طلب ، از آنها يارى جويد يا از آسيب دشمنى تازنده احتراز كند و نه براى آنكه بر وسعت ملك خود بيفزايد يا در برابر شريكى معارض نيرو گرد آورد. نه از تنهاييش وحشت بود كه اينك با آفريدن موجودات با آنها انس گيرد. آنها را پس از ايجاد فنا سازد. نه براى آنكه از گرداندن كار و تدبير امر خود ملول شده باشد و نه آنكه فناى آنها سبب آسايش او مى شود و نه براى آنكه تحملشان بر او سنگين است و نه از آنرو، كه مدتشان به دراز كشيده و او را ملول ساخته و واداشته تا فنايشان كند. بلكه خداى تعالى جهان را به لطف خود به سامان آورد و به امر خود از در هم ريختنش نگه داشت و به قدرت خود استواريش بخشيد و پس از فنا شدن بازش مى گرداند، بى آنكه بدان نيازى داشته باشد يا به چيزى از آن بر آن يارى طلبد و نه براى آنكه از حالى به حالى گرايد، مثلا از وحشت به آرامش يا از نادانى و كورى به علم و بينايى ، يا از فقر و نياز به بى نيازى و توانگرى يا از خوارى و پستى به عزّت و قدرت . |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: کلام مولا (متن و ترجمه نهج البلاغه) | ||
نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده |
خطبه 229 و من خطبة له ع تَخْتَصُّ بِذِكْرِ الْمَلاحِمِ: اءَلا بِاءَبِي وَ اءُمِّي هُمْ مِنْ عِدَّةٍ اءَسْماوُهُمْ فِي السَّماءِ مَعْرُوفَةٌ، وَ فِي الْاءَرْضِ مَجْهُولَةٌ، اءَلا فَتَوَقَّعُوا ما يَكُونُ مِنْ إِدْبارِ اءُمُورِكُمْ، وَانْقِطاعِ وُصَلِكُمْ، وَاسْتِعْمالِ صِغارِكُمْ. ذاكَ حَيْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ السَّيْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ اءَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ، ذاكَ حَيْثُ يَكُونُ الْمُعْطَى اءَعْظَمَ اءَجْرا مِنَ الْمُعْطِي ، ذاكَ حَيْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرابٍ، بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَالنَّعِيمِ، وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اضْطِرارٍ، وَ تَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْراجٍ، ذلِكَ إِذا عَضَّكُمُ الْبَلاءُ كَما يَعَضُّ الْقَتَبُ غارِبَ الْبَعِيرِ، ما اءَطْوَلَ هَذا الْعَناءَ، وَ اءَبْعَدَ هذَا الرَّجاءَ! اءَيُّهَا النَّاسُ، اءَلْقُوا هَذِهِ الْاءَزِمَّةَ الَّتِي تَحْمِلُ ظُهُورُها الْاءَثْقالَ مِنْ اءَيْدِيكُمْ، وَ لا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعالِكُمْ، وَ لا تَقْتَحِمُوا ما اسْتَقْبَلْكُمْ مِنْ فَوْرِ نارِ الْفِتْنَةِ، وَ اءَمِيطُوا عَنْ سَنَنِها، وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِيلِ لَها، فَقَدْ لَعَمْرِي يَهْلِكُ فِي لَهَبِها الْمُؤْمِنُ، وَ يَسْلَمُ فِيها غَيْرُ الْمُسْلِمِ. إِنَّما مَثَلِي بَيْنَكُمْ مَثَلُ السِّراجِ فِي الظُّلْمَةِ يَسْتَضِي ءَ بِهِ مَنْ وَلَجَها، فَاسْمَعُوا اءَيُّهَا النَّاسُ وَعُوا، وَ اءَحْضِرُوا آذانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا. ------------------------------------------------ ترجمه خطبه اى از آن حضرت (ع ) در آن اشارت است به پيشامدهاى ناگوار آينده بدانيد. پدر و مادرم فداى كسانى باد كه در آسمان مشهورند و در زمين مجهول . چشم به راه حوادث آينده باشيد. حوادثى ، چون پشت كردن كارهايتان و گسستن پيوندهايتان و روى كار آوردن خردسالان و كهترانتان . در آن هنگام ، زخم شمشير آسانتر است از به دست آوردن يك درهم از راه حلال . در آن هنگام آنكه چيزى مى ستاند، پاداشش از آنكه چيزى عطا مى كند، بيشتر است . در آن هنگام ، مستيتان از شراب نيست كه از نعمت است و لذت جويى است . سوگند مى خوريد نه از روى ناچارى و ضرورت ، دروغ مى گوييد، بى آنكه به تنگنا افتاده باشيد. در آن هنگام بلا شما را مى آزارد، آنسان ، كه پالان كوهان شتر را مى آزارد. چه دراز است رنج و محنت شما و چه دور است آستان اميد شما. اى مردم ، زمام اين اشتران را، كه بار گناهانتان را بر پشت دارند، از دست رها كنيد و از گرد سلطان خود پراكنده مشويد تا چون كارى كنيد خود را نكوهش كنيد. خويشتن را در لهيب فتنه اى كه به شما روى آورده ميفكنيد و از راههاى فتنه باز گرديد و جاده را براى آن خالى گذاريد. به جان خودم سوگند، كه در شعله آن مؤ من بسوزد و آنكه مسلمان نيست ، در امان ماند. (مثل من در ميان شما چون چراغى است در تاريكى كه هر كه پاى به درون تاريكى نهد از آن نور گيرد. اى مردم ، بشنويد و به خاطر بسپاريد و گوش دل حاضر آريد تا نيك دريابيد.) |
||
۳۰ خرداد ۱۳۹۰
|
این عنوان قفل شده است!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |