در حال دیدن این عنوان: |
۱۰ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: بیوگرافی بزرگان | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول داداشی کانتونا رو هم بزار بی زحمت.من خیلی دوسش دارم. یه ابهت خاصی داره. دمت گرم. چشم داداشی نوکرتم هستم تولد: بیست و چهارم ماه می ۱۹۶۶ محل تولد: مارسی - فرانسه باشگاهها: اوسر(۸۸-۱۹۸۳)، المپیک مارسی(۸۹-۱۹۸۸)، بوردو(۱۹۸۹)، مون پلیه(۹۰-۱۹۸۹)، المپیک مارسی(۹۱-۱۹۹۰)، نمس(۹۲-۱۹۹۱)، لیدزیونایتد(۱۹۹۲)، منچستر یونایتد(۹۷-۱۹۹۲) متولد 24 ماه می 1966 در شهر بندری مارسی فرانسه.او در سن 17 سالگی فوتبال حرفه ای خود را از باشگاه (اوسر) آغاز کرد و پس از دو سال قرضی به تیم (مارتیگز) پیوست.در همان سال به تیم زیر 21 سال فرانسه دعوت شد و توانست قهرمان جام اروپا شود.این اولین افتخار ملی او بود.در سال 1987 زمانی که (هنری میشل) سرمربی تیم ملی فرانسه بود به تیم ملی دعوت شد ودر اولین دیدار دروازه تیم ملی آلمان غربی را باز کرد.اریک در آن سالها شروع اوجش را تجربه میکرد. البته وی به علت توهین به مربی تیم ملی یک سال ازتیم دور ماند.در سال 1988 به عضویت تیم شهرش یعنی (المپیک مارسی) در آمد.پس از گذشت یک سال به صورت قرضی دو سال پیاپی در تیمهای (بوردو) و (مونته پلیه) بازی کرد و همبازی بازیکنانی همچون (کارلوس والدراما)کلمبیایی و (لورانت بران) مدافع تیم ملی فرانسه گردید. در سال 1989 و با شروع سرمربی گری (میشل پلاتینی) دوباره پیراهن تیم ملی کشورش را به تن کرد و در اولین حضورش دو بار دروازه تیم سوئد را گشود.کم کم اریک داشت پخته می شد.پلاتینی امید فراوانی به زوج کانتونا_پاپن در خط حمله تیمش داشت ولی پس از ناکامی فرانسه در جام ملتهای اروپا در سال 1992 پلاتینی استعفا داد و (ژرار هولیه)جانشین وی گردید. او درسال 1992 از باشگاه (لیدز یونایتد) دعوت به همکاری شد و کمک کرد این تیم پس از 18 سال قهرمان لیگ برتر شود.بازیهای درخشانش در آن سال از چشم (فرگوسن) پنهان نماند و در نیم فصل با مبلغ 1.2 میلیون پوند به عضویت شیاطین سرخ در آمد.اولین بازی او برای تیم منچستر یونایتد در برابر بنفیکا بود. این بازی دوستانه برای پنجاهمین سال تولد اوزه بیو برگزار شده بود.سال اول حضور کانتونا در اولدترافورد با قهرمانی یونایتد در لیگ انگلیس پس از 26 سال همراه شد.او در سال 1994 به عنوان بهترین بازیکن فرانسه معرفی شد.هر چه کانتونا در منچستریونایتد موفق بود اما در تیم ملی فرانسه با ناکامی مواجه شد.خروس ها در مقدماتی جام جهانی 1994 آمریکا پس از قبول دو شکست برابر اسرائیل و بلغارستان از راهیابی به جام جهانی بازماندند و( امه ژاکه) جانشین هولیه شد و پاپن هم از تیم ملی خداحافظی کرد.اما او در جام حذفی انگلستان در سال 1994 توانست با زدن 2 گل از 4 گل تیمش چلسی را ببرد و قهرمان جام حذفی را با قهرمانی لیگ جزیره فتح کند و به عنوان برترین بازیکن لیگ انگلیس شود.ژاکه او را به کاپیتانی تیمش برگزید ولی نتایج ناامید کننده فرانسه در مقدماتی جام ملت های اروپا موقعیت وی را متزلزل ساخت.در ژانویه 1995یک گل زیبا هم به ثمر رساند این گل با یک حرکت کونگ فو به تیم کریستال پالاس زده شد اما به علت درگیری با یکی از هواداران باشگاه کریستال پالاس به مدت 9 ماه از حضور درمیادین فوتبال محروم گردید.فرگوسن درباره این بازیکن ماندگار گفته بود این بازیکن کلیدی ای است برای من و او را از دست نخواهم داد.در سال1997 اریک کانتونا.رایان گیگز.بکهام جوان و گری نویل و پل اسکولز با هم دایرهٔ خطرناکی برای حریف ساخته بودند.اریک کانتونا در 181بازی ای که برای منچستر انجام داد 80 گل به ثمر رساندهاست. [img width=200]http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:ANd9GcRoiJs9sKK9yhzFLsxcAsSy3Q5WXqyvGHRL0TL1DOJBbh0ZR98I0Q&t=1[/img] پس از بازگشت به میدان هر چند کانتونا درخششی دوباره داشت ولی امه ژاکه بر روی نام وی خط قرمز کشید و برای همیشه او را از تیم ملی کنار گذاشت.کانتونا در سال 1996 منچستر را برای قهرمانی دوگانه در لیگ و جام حذفی رهبری کرد و در 11 می 1997 پس از ناامیدی از حضور دوباره در تیم ملی برای همیشه از فوتبال کناره گیری کرد.هواداران منچستر در پایان قرن بیستم او را به عنوان اسطوره اولدترافورد برگزیدند. اودر مورد حضورش در منچستر میگوید: من یک حس آشوبگری و شور و هیجان جوانی را در منچستر تجربه کردم. شاید زمان ما را از هم جدا کند اما هیچ کس نمی تواند منکر این مساله شود که پشت پنجره های شهر منچستر عشقی دیوانه به فوتبال شادی و موسیقی وجود دارد. پس از خداحافظی از فوتبال مدتی هم سرمربی جوانان منچستر بود اما رها کرد و به کارهای تلویزیونی پرداخت.کانتونا چند سالی است که در فوتبال ساحلی فعالیت می کند و یکی از عوامل ترویج این رقابت ها در جهان محسوب می شود. اريك كانتونا كه يكي از بازيكنان وفادار منچستر يونايتد محسوب ميشود در برابر تمام پيشنهاداتي كه داشت مقاومت كرد و فوتبال خودرا در اولرترافورد به پايان رساند كانتونا اميدوار است رونالدو راه اورا در پيش بگيرد اما در عين حال تأكيد كرد منچستر يونايتد متكي به بازيكن خاص نيست. او درچندین فیلم بازی کردهاست از میان آنها میتوان فیلم (پلیس پرخور) را نام برد. این فیلم داستان پلیس اخلاقگرایی است که متوجه میشود که تنها حدود یکسال از زندگیاش باقی است و همین موضوع موجب میشود که به پرخوری روی آورد. او در این فیلم نقش پلیس پرخور را دارد.اریک کانتونا به همراه (رشید براکنی) (کارولین سیهول) و (ریچارد یورینکر) در پرخور نقش آفرینی کردند. جملات او همواره مورد توجه رسانه ها و طرفدارانش است: - وقتی مرغ های دریایی یک قایق ماهیگیری را دنبال می کنند دلیلش این است که فکر می کنند الان همه ماهی های ساردین به داخل دریا ریخته می شوند. - بهترین لحظه ام؟ لحظات خوب زیادی دارم اما یکی را به همه ترجیح می دهم آن هم وقتی بود که با لگد آن هولیگان را زدم. - من درس نخواندم ولی زندگی کرده ام. شما نمی توانید با خواندن همه چیز را یاد بگیرید. زندگی به شما درس خواهد داد چیزی که درون کتاب ها پیدا نخواهید کرد. - من به آدم هایی که همه چیز را بیش از حد ممکن با روشنفکری تحویلت می دهند اعتماد ندارم کار این آدم ها احساسات را می کشد. باید گاهی اوقات به خودت اجازه دهی که کنترل کارهایت را از دست بدهی. - وقتی ثروتمندی به داشتن( رولز رویس) افتخار می کنی و وقتی فقیری به داشتن( رنو). - فوتبال مثل عشق است. اگر نتوانی 90 دقیقه مثل من دوام بیاوری نمی توانی برنده باشی. - شاید این حرفی که می گویید را گفته باشم. آخر من چرت و پرت می گویم. - من مقابل تیم خاصی بازی نمی کنم. من علیه باختن بازی می کنم. (جمله معروف کانتونا وقتی برای لیست روی بدنش حک کرده بود. جزو 125 بازیکن انتخابی پله هستند. - (حمل و نقل کننده آب) اصطلاحی که کانتونا درباره (دیدیه دشان) به کار می برد. منظور کانتونا این بود که دشان فقط به این خاطر بازی می کند که توپ را به بازیکنان مستعدتر برساند. - من شجاع بودم. می دانم که بدون شجاعت نمی توان فوتبال بازی کرد. - نه. منم. (جواب کانتونا وقتی از او پرسیدند بهترین بازیکن تاریخ فوتبال فرانسه زین الدین زیدان است یا میشل پلاتینی) - گل ها مثل بچه کوچک می مانند. همه گل ها زیبا هستند. افتخارات: قهرمان جوانان اروپا 1988 قهرمان لیگ فرانسه1989 و 1991 قهرمان لیگ انگلیس 1992_1993_1994_1996 فاتح جام حذفی انگلیس 1994 و 1996 بهترین بازیکن انگلیس از سوی بازیکنان 1994 بهترین بازیکن فرانسه 1994 بهترین بازیکن انگلیس از سوی روزنامه نگاران 1996 45 بازی 20 گل تیم ملی فرانسه انتخاب توسط پله به عنوان 125 بازیکن برتر زنده دنیا مشخصات فیزیکی قد: 188 سانتیمتر طرفداران منچستر به بازیکن افسانه ای خود لقب ((اریک کبیر)) داده اند |
||
۳ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: بیوگرافی بزرگان | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
نقل قول آقا کمیل واقعا ممنونم از بیوگرافی سه اسطوره منچستر کبیر بابی چارلتون _جورج بست کبیر_و اریک کانتوناخواهش میکنم وظیفه بود نقل قول آقا کمیل میخاستم بیزحمت دو اسطوره دیگر این باشگاه بزرگ یعنی پیتر اشمایکل و رابسون رو بزارید ممنون میشمحتما ▪ تولد: ۱۸ نوامبر ۱۹۶۳ ▪ محل تولد: گلادساکس - دانمارک ▪ باشگاه ها: گلادساکس هرو، هویدوور، بروندبی، منچستر یونایتد، اسپورتینگ لیسبون، آستون ویلا، منچستر سیتی ▪ افتخارات: قهرمان جام ملت های اروپا ،۱۹۹۲ قهرمان جام باشگاه های اروپا ،۱۹۹۹ قهرمان لیگ برتر انگلستان ،۱۹۹۳ ،۱۹۹۴ ،۱۹۹۶ ۱۹۹۷ و ،۱۹۹۹ قهرمان جام حذفی انگلستان ،۱۹۹۴ ۱۹۹۶ و ،۱۹۹۹ قهرمان لیگ پرتغال ۲۰۰۰ و برترین دروازه بان جام ملت های اروپا ۱۹۹۲ ▪ تیم ملی: ۱۲۹ بازی، یک گل ▪ حضور در جام جهانی: یک دوره (۱۹۹۸) - ۵ بازی بی شک او بهترین دروازه بان جهان در دهه ۹۰ است. پیتر اشمایکل در هجدهم نوامبر ۱۹۶۳ از پدری لهستانی و مادری دانمارکی در گلادساکس کشوردانمارک به دنیا آمد. فوتبال را با تیم کوچک محل تولدش شروع کرد و در سن ۲۰ سالگی با هویدوور اولین بازی خود را در لیگ دسته اول دانمارک انجام داد و با درخشش در اولین سال حضورش به تیم ملی زیر ۲۱ سال دانمارک دعوت شد. قبل از شروع فصل ۱۹۸۷ به بروندبی، مشهورترین باشگاه دانمارک رفت و در همین سال توسط سپ پیونتک به تیم ملی دعوت شد و نخستین بازی ملی خود را در ۲۰ ماه می ۱۹۸۷ مقابل یونان انجام داد. او به همراه بروندبی ۴ بار در سال های ،۱۹۸۷ ،۱۹۸۸ ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ قهرمان لیگ دانمارک شد و در پایان فصل ۱۹۹۱-۱۹۹۰ با رقم ۵۳۰ هزار پوند به منچستریونایتد رفت. در تابستان ۱۹۹۲ زمانی که یوفا تیم یوگسلاوی را به علت جنگ داخلی از حضور در جام ملت های اروپا محروم کرد، تیم ملی دانمارک با خوش شانسی در سوئد حضور یافت و در حالی که تیم های دیگر این تیم را چندان جدی نمی گرفتند، با درخشش بازیکنان قدرتمند و جویای نام خود به مقام قهرمانی اروپا رسید. پیتر یکی از بهترین های جام بود و خود را به عنوان یکی از بهترین های اروپا معرفی کرد. او در منچستر یونایتد ۸ فصل رؤیایی را سپری کرد و همواره یکی از عوامل اصلی موفقیت های این تیم بود. پس از قهرمانی سه گانه یونایتدها در سال ۱۹۹۹ (جام باشگاه های اروپا، لیگ برتر و جام حذفی انگلستان)، او پس از انجام بیش از ۳۰۰ بازی برای این تیم، اولدترافورد را ترک کرد و به پرتغال رفت و به اسپورتینگ لیسبون کمک کرد در سال ۲۰۰۰ قهرمان لیگ پرتغال شود. پس از ۲ فصل حضور در پرتغال بار دیگر به انگلستان بازگشت و در آستون ویلا و منچسترسیتی بازی کرد. اشمایکل به مدت ۱۴ سال دروازه بان اصلی تیم ملی دانمارک بود و به همراه این تیم در ۱۲۹ بازی حضور یافت تا رکورددار بازی برای تیم ملی کشورش هم باشد. |
||
۵ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: بیوگرافی بزرگان | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
اولین ساعات روز 31 ژوئیه سال 2009 برای فوتبالدوستان سراسر جهان خبر بدی به همراه داشت. بالاخره سرطان پس از چند سال استاد را با خود برد. مرد بزرگی که فوتبال نه تنها بریتانیا بلکه تمام اروپا به او مدیون است. شاید هم اکنون غمگین ترین شاگرد سر بابی رابسون خوزه مورینیو و لوئیز انریکه باشند که بزرگترین دستاورد های سالهای مربیگری استاد است. سر رابرت ویلیام رابسون ملقب به بابی رابسون متولد 18 فوریه سال 1933 در روستای سکریستون منطقه کانتی دورهام انگلستان چشم به این دنیا گشود. فیلیپ و لیلیان صاحب 5 فرزند بودند که بابی چهارمین آنها بود. چند ماه پس از تولد وی خانواده به نزدیک دهکده لانگلی پارک مهاجرت میکنند تا پدر که کارگر معدن زغالسنگ بود بتواند به شغلش ادامه دهد. این روستا در چند مایلی شهر نیوکسل بود. به عنوان یک پسر بچه از دیدن بازیهای تیم نیوکسل یونایتد همراه با پدر در ورزشگاه سنت جیمز پارک لذت میبرد و با رویای بازی در کنار قهرمانان زمان کودکی جکی میلبرن و لن شکلتون فوروارد های آن زمان باشگاه نیوکسل یونایتد بزرگ میشود. زمان مدرسه بابی کوچک از هر فرصتی برای بازی فوتبال استفاده میکرد. در 11 سالگی به تیم نوجوانان باشگاه محل زندگی یعنی لانگلی پارک پیوست. در 15 سالگی در تیم زیر 18 سال لانگلی پارک میدرخشید. ساله بود که در ماه مه سال 1950 به باشگاه فولهام میپیوندد و به عنوان یک بازیکن کناری تهاجمی بازی میکند. ماه مارس سال 1956 قراردادی با باشگاه وست بروموویچ آلبیون امضاء میکند. همراه با راه راه پوشان در 257 مسابقه 61 گل به ثمر رساند و موفق شد به تیم ملی انگلستان بپیوندد. 20 بازی ملی حاصل کار سر بابی رابسون به عنوان هافبک بود. ماه اوت سا 1962 به باشگاه فولهام باز میگردد و تا سال 1967 برای ورزشگاه کریون کاتیج ( ورزشگاه اختصاصی باشگاه فولهام ) توپ میزند. از سال 1967 تا سال 1968 مدت کوتاهی به عنوان بازیکن مربی در تیم ونکوور رویالز کانادا همکاری میکند. اولین انگیزه مربیگری برای سر بابی رابسون توسط سر مربی انگلستان و مدیر وقت اتحادیه فوتبال انگلستان یعنی والتر وینترباتم به وجود می آید. این پیشنهاد در سال 1959 به وی شد و دوره مربیگری را در تیم لیلشال میگذراند. ولی نخستین تجربه رسمی سر بابی رابسون به عنوان مربی 9 سال بعد در برابر تیم مکسفیلد تاون اتفاق می افتد. در ژانویه سال 1968 قرارداد سر مربیگری با باشگاه فولهام امضاء میکند. آغاز کار او چندان خوش یمن نبود. در 24 مسابقه 16 امتیاز به دست می آورند ولی نمیتواند تیم فولهام را در دسته دوم نگه دارد و مجبور میشود در نوامبر همان سال استعفاء دهد البته برخی معتقدند که وی اخراج شده بود! سال 1969 سالی است که سر بابی رابسون شهرت خود را به عنوان سر مربی بزرگ از باشگاه ایپسویچ تاون شروع میکند. 4 فصل متوسط با تیم ایپسویچ تاون میگذراند ولی در سال 1973 موفق میشود به مقام چهارم لیگ دسته اول باشگاههای انگلستان برسد و قهرمانی جام اتحادیه باشگاههای انگلستان را به ارمغان بیاورد. 13 سال رویایی با باشگاه ایپسویچ تاون و مبدل کردن این باشگاه ضعیف به یکی از مدعیان لیگ دسته 1 فوتبال انگلستان اعتبار بزرگی برای سر بابی رابسون به وجود آورد. تیم او در طی 9 سال پایین ترین مقامی که به دست آورد ششمی بود و با بد شانسی تمام در 2 سال پشت سر هم یعنی سال 1981 و سال 1982 به مقام نایب قهرمانی لیگ دسته 1 دست پیدا کرد. از دیگر افتخارات سر بابی رابسون فقید در باشگاه ایپسویچ تاون میتوان از قهرمانی جام حذفی باشگاههای انگلستان به سال 1978 - قهرمانی جام یوفا در سال 1981 و چند مقام دیگر یاد کرد. موفقیتهای جالب توجه سر بابی رابسون همراه با باشگاه کوچک ایپسویچ تاون مقامات وقت اتحادیه فوتبال انگلستان را مجاب کرد تا سر مربیگری تیم ملی انگلستان را به وی پیشنهاد کنند. همین حادثه کافی بود تا قرارداد تمدید 10 ساله سر مربیگری در باشگاه ایپسویچ تاون را رد کند و چالش جدیدی را در پیش بگیرد. در تاریخ هفتم جولای سال 1982 فقط 2 روز پس از حذف تیم ملی انگلستان از سمابقات جام جهانی جانشین ران گرین وود میشود. در اولین تجربه سر مربیگری ملی کوین کیگان افسانه ای را کنار میگذارد که با اعتراضات زیادی رو به رو میشود. در 28 مسابقه ملی فقط 1 باخت در کارنامه اش دیده میشود. همان باخت که مقابل تیم ملی دانمارک است باعث نرسیدن تیم ملی انگلستان به مسابقات جام ملتهای اروپا در سال 1984 میشود! تحت فشار شدید رسانه ها و افکار عمومی قرار میگیرد تا با استعفای وی برایان کلاف سر مربی موفق آن زمان باگاه ناتینگهام فارست جای او را بگیرد. اما استعفای سر بابی رابسون از سوی اتحادیه فوتبال انگلستان مورد قبول قرار نمیگیرد. پس تیم ملی انگلستان را به مسابقات جام جهانی سال 1986 مکزیک رهنمون میکند. بد شانسی او مصدومیت بهترین بازیکن و کاپیتان تیم یعنی برایان رابسون شماره 7 افسانه ای باشگاه منچستر یونایتد و تیم ملی انگلستان است که باعث تغییر تاکتیکی کل تیم میشود. با این وجود تیم ملی انگلستان عالی در مسابقات جام جهانی بازی میکند ولی دست خدا ( آن گل معروف دیگو آرماندو مارادونا ) آنان را از جام خارج کرد یعنی بازی تاریخی با تیم ملی آرژانتین و نابغه ای به نام دیگو آرماندو مارادونا که یک گل با دریبل 6 نفر و گل دیگری با دست که به دست خدا معروف شد به ثمر میرساند! سر بابی رابسون در کنفرانس مطبوعاتی پس از آن بازی گفت: این دست خدا نبود بلکه دست یک آدم متقلب بود. خداوند هرگز چنین نمیکند. دیگو آرماندو مارادونا با این حرکت شیادانه اش برای همیشه از چشم من افتاد. شاید هم اکنون پس از فوت سر بابی رابسون دیگو آرماندو مارادونا به همین جملات فکر میکند! مسابقات یورو در سال 1988 با حذف تیم ملی انگلستان در دور گروهی رقابتها خاطره تلخی برای سر بابی رابسون به جای میگذارد. مسابقات جام جهانی سال کشور 1990 ایتالیا برای تیم ملی با مصدومیت مجدد کاپیتان برایان رابسون آغاز میشود و سر بابی رابسون تصمیم میگیرد با کنار گذاشتن سیستم 2 - 4 - 4 سنتی از سوئیپر در تیمش استفاده کند. تیم ملی انگلستان با قدرت تا نیمه نهائی آن مسابقات صعود میکند ولی باز هم با بد شانسی تمام در مسابقه با تیم ملی آلمان در حین شایستگی با ضربات پنالتی بازنده شده و از رسیدن به فینال باز میماند. مقام چهارمی جهان پایان سر بابی رابسون در تیم ملی انگلستان است. پس از کناره گیری از تیم ملی به کشور هلند میرود و با باشگاه پی اس وی آیندهوون تجربه جدیدی را می آزماید. شخصیت منظم سر بابی رابسون و اعتقاد به دیسیپلین محکم به مذاق برخی از بازیکنان تنبل و بی نظم باشگاه هلندی خوش نمی آمد. یکی از بازیکنانی که در باشگاه پی اس وی آیندهوون بار ها موجب خشم سر بابی رابسون شده بود روماریو ستاره برزیلی تیم بود! سالهای 1991 و 1992 همراه با باشگاه خود قهرمان باشگاههای هلند شد. در تاریخ جولای سال 1992 راه کشور پرتغال را در پیش گرفت و به باشگاه اسپورتینگ لیسبون ملحق شد و این همان زمانی است که برای نخستین بار با خوزه مورینیوی جوان به عنوان مترجم و دستیارش آشنا میشود. در تاریخ دسامبر سال 1993 پس از اینکه باشگاه اسپورتینگ لیسبون را بعد 15 سال دوری از صدر جدول لیگ به مقام سوم رساند با اختلاف نظری که در باره نقل وانتقالات با مدیر وقت باشگاه داشت از سمتش عزل شد. رقیب باشگاه اسپورتینگ لیسبون یعنی باشگاه پورتو بی درنگ سر بابی رابسون را جذب کرده و خوزه مورینیو نیز به مقام دستیاری وی منصوب گردید. به همراه باشگاه پورتو جام حذفی باشگاههای پرتغال در سال 1994 و قهرمانی لیگ پرتغال در سالهای 1995 و 1996 را به دست آورد. تابستان سال 1996 یک تماس تلفنی از خوان گاسپارت جانشین رئیس وقت باشگاه بارسلونا و لوئیز فیگو کاپیتان تیم کافی بود تا سر بابی رابسون به سوی ایالت کاتالان پرواز کند و باز خوزه مورینیو را با خود به باشگاه بارسلونا میبرد. رونالدو برزیلی را با 19 / 5 میلیون دلار به ورزشگاه نوکمپ می آورد. فصل 1997 - 1996 به عنوان سر مربی سال قاره اروپا برگزیده میشود. در همان زمان همراه با باشگاه بارسلونا جام حذفی باشاههای اسپانیا - سوپر جام اسپانیا و جام برندگان اروپا را فتح میکند. فصل بعد به عنوان مدیر فنی باشگاه بارسلونا بر کار لوئیز ون گال هلندی نظارت میکند. طاقت نمی آورد و دو باره سر مربی میشود و سال 1998 با قراردادی 1 ساله مجدداً به باشگاه پی اس وی آیندهوون میپیوندد. باشگاه هلندی در لیگ سوم میشود ولی در رقابتهای قهرمانی اروپا تا مرحله نیمه نهائی صعود میکند. باز گشت به خاک انگلستان همراه با پستی مهم در اتحادیه فوتبال انگلستان بود. البته زیاد طولی نکشید که برای جانشینی رود گولیت در مقام سر مربیگری باشگاه نیوکسل یونایتد مجبور به استعفاء شود. آخر رویای زمان کودکی او را صدا میزد... سنت جیمز پارک...! در ماه سپتامبر سال 1999 تاریخ رسیدن به باشگاه نیوکسل یونایتد بود. و چه زیباست که اولین سر مربیگری در سنت جیمز پارک با پیروزی 8 بر 0 برابر تیم شفیلد ونزدی مصادف شود! طی حدود 5 سال سر مربیگری تا ماه اوت سال 2004 برای زاغها ( لقب باشگاه نیوکاسل یونایتد ) مقامهای نسبتاً متوسط بالای جدول لیگ برتر انگلستان را به دست می آورد ولی جام قهرمانی مهمی را کسب نمیکند. در سال 2006 به سمت مشاور عالی تیم ملی ایرلند جنوبی انتخاب میشود و تا مسابقات یورو در سال 2008 در این مقام باقی میماند. تندیس رابسون در ورزشگاه پورتمن رود سر بابی رابسون 2 سال اخیر را به شدت با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکرد و دائم تحت شیمی درمانی قرار داشت. وی به سال 1991 از بیماری خود با خبر شد و در نهایت امید و شجاعت 18 سال با مرگ مبارزه کرد. وی حتی در سال 1995 مجبور شد چند ماهی را دور از باشگاه پورتو به معالجه تومور بدخیم سرطانی خود بپردازد. تمام کسانی که با وی کار کردند از بزرگی شخصیت و روحیه منحصر به فرد او تعریف میکنند. مردی که نظم - انظباط و عزم راسخ را سر لوحه کار هایش قرارداده بود و به راستی که زندگی او برای تمام جهان فوتبال یک الگوی بزرگ و خود وی استادی بی بدیل بود. اولین ساعات روز 31 ژوئیه سال 2009 برای فوتبالدوستان سراسر جهان خبر بدی به همراه داشت. بالاخره سرطان پس از چند سال استاد را با خود برد. مرد بزرگی که فوتبال نه تنها بریتانیا بلکه تمام اروپا به او مدیون است. شاید هم اکنون غمگین ترین شاگرد سر بابی رابسون خوزه مورینیو و البنه لوئیز انریکه باشد که بزرگترین دستاورد های سالهای مربیگری استاد است. روحش شاد و یادش گرامی. |
||
۵ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: بیوگرافی بزرگان | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
پنجاه سال پیش بیل شنکلی پای به انفیلد گذاشت و به عنوان سرمربی لیورپول باشگاه را به جایگاهی رساند که امروز هر لیورپولی عاشق به آن افتخار می کند. بیل شنکلی در لیورپول صاحب عناوین قهرمانی در لیگ، جام حذفی و جام یوفا شد و در سال 1974 لیورپول را ترک کرد و جانشین او باب پیزلی باشگاه را به اوج رساند. بیل شنکلی را به عنوان مردی می شناسند که کلام نافذ و تأثیر برانگیزی داشت، عباراتی که تا به امروز قلب هر عاشق لیورپولی را می لرزاند. در زیر به چند عبارت مشهور او اشاره می کنیم: "برخی ها معتقدند که فوتبال موضوع مرگ و زندگی است، برای چنین رفتاری بسیار متأسفم. به شما می توانم اطمینان دهم که فوتبال بسیار بسیار مهمتر از آن است." "اگر اورتون در قعر جدول لیگ قرار بگیرد، لیگ را تعطیل می کردم." "مشکل داوران این است که آنها فقط قوانین فوتبال را می دانند اما از خود فوتبال چیزی نمی دانند." "بسیاری از موفقیتهای فوتبال در ذهن می گذرند. باید اعتقاد داشته باشید که بهترین هستید و بعد مطمئن شوید که همینگونه شوید. در دوره من در لیورپول همیشه می گفتیم که در لیورپول تنها دو تیم بزرگ داریم، تیم اصلی و تیم رزرو لیورپول." "لیورپول برای من و من برای لیورپول ساخته شدیم." "اگر اول شدید اول هستید اگر دوم شدید هیچ چیز نیستید." در مورد پلاک This is Anfield در ورزشگاه انفیلد گفت: "این پلاک اینجاست تا به بازیکنان مان یادآوری کنیم که برای کی بازی می کنند و به بازیکنان حریف بفهمانیم که در برابر چه تیمی بازی خواهند کرد." شنکلی در مورد کناره گیری خود از باشگاه گفت:"وقتی رفتم که موضوع استعفای خود را به رییس باشگاه بگویم، سخت ترین کار در دنیا بود. مثل این بود که داشتم به سمت صندلی الکتریکی می رفتم. دقیقاً این احساس را داشتم." "در باشگاه فوتبال قداست خاصی وجود دارد، بازیکنان، مربی و هواداران. مدیران در این جرگه قرار نمی گیرند. آنها فقط برای امضا کردن چکها در باشگاه هستند." وقتی بیل شنکلی تصمیم به ترک لیورپول گرفت جامعه فوتبال شوکی تکان دهنده را پذیرفت.35 سال قبل او تصمیم گرفت که مربیگری در لیورپول را کنار بگذارد. این مرد اسکاتلندی با شکوه تبدیل به مترادف لیورپول شده بود و به تیم لیورپول عشق میورزید و هواداران این حس متقابل را در سکو ها داشتند. "جا دارد در اینجا نهایت قدردانی هیئت مدیره را از زحمات و افتخاراتی که آقای شنکلی در دوره مربیگری اش برای ما کسب کرده اند به جا آورم.البته ایشان قبول کرده اند تا زمانی که لازم باشد به وسیله مشاوره به لیورپول کمک کنند." پس از مدتها سکوت بیل شنکلی شکست.یک خبرنگار به صراحت از شنکس پرسید که چرا باشگاه را پس از دومین موفقیت در Fa کاپ ترک کرده است و بیل شنکلی که بسیار غمگین بود گفت: "این سخت ترین تصمیمی بود که در تمام عمرم گرفتم و وقتی داشتم به سوی رئیس باشگاه میرفتم تا تصمیمم را به او اعلام کنم ، درست مثل این بود که دارم به سوی صندلی الکتریکی (اشاره به حرکت به سوی مرگ) میروم." |
||
۱۴ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: بیوگرافی بزرگان | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
تاریخ تولد: 4 مارس 1951 محل تولد: گلاسکو اولین بازی رسمی: 13 اوت 1977 برابر من یونایتد (ویمبلی) جام خیریه که به تساوی 0-0 انجامید. تعداد بازی در تیم اصلی: 515 تعداد گل در تیم اصلی: 172 باشگاههای دیگر: سلتیک، بلکبرن راورز (مربی)، نیوکاسل (مربی)، سلتیک (مربی). تعداد بازیهای ملی به همراه لیورپول: 54 تعداد گلهای ملی به همراه لیورپول: -- افتخارات به همراه لیورپول: قهرمانی در لیگ دسته یک فصلهای 79-1978، 80-1979، 82-1981، 83-1982، 84-1983، 86-1985 (بازیکن / مربی)، 88-1987 (بازیکن / مربی)، 90-1989 (بازیکن / مربی)، قهرمانی در جام حذفی 1986 (بازیکن / مربی)، و 1989 (مربی)، جام خیریه در فصلهای 1977 (مشترک)، 1979، 1980، 1982، 1986 (مشترک)، قهرمانی سوپرجام اروپا فصلهای 1977، 1986 (بازیکن / مربی)، جام قهرمانی باشگاههای اروپا سالهای 1978، 1981 و 1984. تنها یک بازیکن در تاریخ باشگاه به این همه افتخارات دست یافت و آن هم کسی نبود به جز کنت متیسون دالگلیش. با توجه به تسلطش بر توپ و ذهن عالی فوتبالی، اکثر لیورپولی ها او را بزرگترین بازیکن تاریخ باشگاه می دانند. وقتی او در اوت 1977 به باشگاه پیوست، باورش سخت بود که تیم باب پیزلی چطور قهرمانی جام باشگاههای اورپا را در فصل قبل به ارمغان آورد. اما با حضور دالگلیش در تیم 13 سال پر از افتخار پیش روی باشگاه قرار گرفت. برخلاف بسیاری از خریدهای آن دوره، ملی پوش اسکاتلندی لیورپول از قبل تجربه زیادی را از ورزشگاه پارک هد به انفیلد آورد. حض.ر او در تیم سلتیک او را به یکی از ستاره های فوتبال بریتانیا تبدیل کرده بود و لیورپول مجبور شد با شکستن رکورد نقل و انتقالات خود مبلغ 440,000 پوند بابت خرید او بپردازد. دالگلیش به عنوان جایگزین کوین کیگان، که تابستان قبل به هامبورگ آلمان رفته بود، به باشگاه آورده شد، هر چند ابتدا این نگرانی وجود داشت که ممکن است جایگزین مناسبی برای بازیکن بزرگی چون کیگان نباشد اما این شبهات به زودی رنگ باختند. مهاجم اهل گلاسکو در هفتمین دقیقه از اولین بازی رسمی خود در لیگ برابر میدلزبورو در آیرسام پارک گلزنی کرد و در اولین بازی خانگی او در جلوی دیدگاه هواداران کاپ او در برد 2-0 برابر نیوکاسل یونایتد نیز گلزنی کرد. دالگلیش در تیم بسیار قدرتمند پیزلی می درخشید و فوق ستاره انفیلد در اولین فصل حضور خود به عنوان بهترین گلزن باشگاه معرفی شد. به یادماندنی ترین گل او در مجموع 31 گلی که در آن فصل زد در فینال قهرمانی باشگاههای اروپا برابر اف سی بروژ در ورزشگاه ویمبلی بود که ضربه استادانه او از بالای سر دروازه بان جام را برای لیورپول به ارمغان آورد. حضور او در لیورپول شهرت و آوازه بیشتری برای او آورد اما کنی کسی نبود که بخواهد مورد توجه قرار بگیرد و علیرغم وجهه فوق ستاره ای خود همچنان خود را از شهرت بیش از حد کاذب دور نگهداشت. در سال 1979، استعداد او مورد توجه نویسندگان ورزشی انگلستان قرار گرفت و او را به عنوان بهترین بازیکن سال انتخاب کردند. این جایزه تنها دسر بازیکنی بود که هر کنترل توپ و ضربه او موجب شعف هواداران کاپ می شد. او با فروتنی خاص خود در خدمت تیم بود و در زمین همه را در جریان بازی قرار می داد. او قادر بود روزنه هایی را در خطوط دفاعی و دروازه حریف ببیند که بازیکنان دیگر عاجز بودند. دیوید جانسون اولین کسی بود که از بازی او در دهه 70 نهایت استفاده را برد اما بازی کنی در کنار ایان راش و تشکیل زوج خط حمله آتشین این دو بود که لیورپول را در دهه 80 قدرت مطلق جزیره کرد. باشگاه ممکن بود با حضور ایان راش ماشین گلزنی جدیدی پیدا کرده باشد، اما این بازی کنی دالگلیش بود که تمام خطوط را به یکدیگر ربط می داد. اگر پاسهای منجر به گل در آن زمان ثبت می شدند او تا به حال در صدر فوتبال فانتزی هر تیمی حضور داشت. او که در سال 1983 دوبار به عنوان بهترین بازیکن فصل انتخاب شد بدون شک بهترین بازیکن بریتانیایی نسل خود بود و به حق از او در جرگه فوق ستاره هایی چون مارادونا، زیکو، پلاتینی و رومینیگه تقدیر و تمجید می شد. وقتی توپ را در اختیار داشت فوق العاده بود و هریک از 172 گل او با مهارت کامل به ثمر رسیدند. گل زیبای او در فینال قهرمانی باشگاههای اروپا در ویمبلی، ضربه مواج او در هایبری، پروتسمن رود و گودیسون پارک، دریبل ویران کننده او از میان مدافعان من یونایتد در مین رود، شوت سرضرب او در فینال لیگ کاپ مقابل وستهام یونایتد و گلهای قهرمان بخش او مقابل تاتنهام و چلسی از جمله به یادماندنی ترین گلهای او بودند. هرکسی لحظه خاطره انگیزی از او دارد اما در تمام آن لحظه های شیرین یک حرکت مشترک وجود داشت و آن هم شادی خاص او پس از زدن گل بود: بطوریکه پس از زدن گل سریع برمی گشت و دستهای خود را به دو طرف گشوده و لبخند بسیار ملیحی می زد که حتی آسمان ابری مرزی را آفتابی می کرد. هواداران کاپ هیچ کسی را به اندازه او دوست نداشتند. دالگلیش اولین نامی بود که آنها می خواندند طوریکه انواع و اقسام پرچمها و سرودها را برای او می ساختند و می سرودند. پس از حادثه ورزشگاه هسیل، بازی ساز تیم در میان شگفتی همگان به عنوان بازیکن- مربی مشغول به کار شد. نگرانی ها در مورد ایفای دو نقش متفاوت او در تیم به گوش می رسید. اما بازکشت او به تیم در فصل 86-1985 بود که لیورپول را در روند بدون شکستی قرارداد که در نهایت دو جام حذفی و لیگ را برای لیورپول به ارمغان آورد. دیدن آن صحنه گل پیروزی بخش و قهرمان کننده لیورپول در استمفورد بریج مقابل چلسی گواه این انتخاب عالی باشگاه بود. در سالهای بعد به ناچار حضور او در تیم کم و کمتر شد اما هنوز مهارتهیا فوق العاده او به شاگردانش به خوبی در زمین مشاهده می شد. موفقیتهای دالگلیش به عنوان مربی لیورپول جایگاه او را در باشگاه در حد اسطوره قرار داد. پس از فتح دو جام در سال 1986 لیورپول در سالهای 1988 و 1990 قهرمانی لیگ شد و در فینال تمام لیورپولی جام حذفی سال 1989 قهرمان شد. کی می داند که اگر تیمهای انگلیسی در آن دوره از حضور در قهرمانی باشگاههای اروپا محروم نمی شدند لیورپول به چند قهرمانی اروپایی دیگر دست می یافت. قابل بحث است که باشگاه ده سال پس از ترک او در فوریه 1991 توانست بار دیگر خود را مطرح کند. |
||
۱۹ بهمن ۱۳۸۹
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان! | ||
نام کاربری: Dark_Rider
پیام:
۸,۸۵۸
عضویت از: ۶ دی ۱۳۸۸
از: كنار دريا
طرفدار:
- کارلس پویول & لیو مسی - کرایوف - برزیل و اسپانیا - :D - پپ عزیز - پروین گروه:
- کاربران عضو |
چارلي چاپلين كمدين انگليسي (1889 - 1977) 114 سال پيش، در روز 16 آوريل 1889 ميلادي (27 فروردين)، «سرچارلز اسپنسر چاپلين» معروف به چارلي چاپلين، نابغه عالم سينما در شهر لندن به دنيا آمد. چارلي در سن 5 سالگي، در صحنه تئاتر ظاهر شد و به سرعت شهرت يافت. وي در سال 1925 ميلادي، فيلم «لايم لايت» را کارگرداني کرد و پس از آن، به جهانگردي پرداخت. فيلم هاي چاپلين آميزه اي از هزل، اندوه، انتقادات جسورانه و عشق به انسانيت است که مشهورترين آنها جويندگان طلا، زندگي سگي و ديکتاتور بزرگ هستند. بسیاري چارلي چاپلين را تنها يك كمدين موفق مي دانند، حال آنكه او در زمينه موسيقي نيز استعداد فراواني از خود نشان داده است. ساخت موسيقي فيلم، كار عادي وي بود و در مجموع، توانست موسيقي 23 فيلم را به پايان برساند. وي توانايي زيادي در ساخت موسيقي داشت و موسيقي فيلم «لايم لايت» ساخته چالين، در سال 1972 برنده جايزه اسكار شد. چارلي اسپنسر چاپلين مهمترين و تاثيرگذارترين شاگرد «مك سنت» و فرزند يك نمايشگر تالارهاي محلي موسيقي، كودكي خود را در صحنه هاي سرگرم كننده تفريحي گذرانده بود. تصوير او از جهان، همچون «چارلز ديكنز» و «د.و.گريفيث»، با هر گونه فقر و تنگدستي دوران خردسالي و جواني رنگ آميزي شده بود و در طول عمرش، همدردي عميق خود را نسبت به تنگدستان نشان داد. در 1913، هنگامي كه با دستمزد صد و پنجاه دلار در هفته، در كمپاني «كي استون» استخدام شد، يك بازيگر سيار نمايش هاي «وودويل» امريكايي بود. در نخستين فيلمي كه به نام «در تلاش براي معاش» (1914) براي مك سنت بازي كرد، نقش يك شيك پوش تيپيك انگليسي به او داده شد، اما با فيلم دومش، «مخمصه غريب مبيل» (1914)، كاركتر و شكل ظاهري يك ولگرد كوچولو را معرفي كرد؛ كاركتري كه چاپلين را شهره آفاق ساخت و او را به يك نماد جهاني در عرصه سينما تبديل كرد. صحنه اي از فيلم «جويندگان طلا» ساخته چاپلين، تا ژوئن 1917 اعتبار زيادي كسب كرد. از اين رو، قرارداد يك ميليون دلاري از سوي «فرست نشنال» به او پيشنهاد شد تا هشت فيلم به طور دلخواه براي اين كمپاني بسازد. اين معامله به او امكان داد تا براي خود استوديويي بنا كند و تمام فيلم هايش را تا سال 1952 در آنجا بسازد (اين سالي بود كه چاپلين آمريكا را ترك كرد). موفق ترين اقدام چارلي در فرست نشنال، كارگرداني اولين فيلم بلند او ( پسر بچه 1921) بود. اين فيلم، كمدي بوده و ماجراي فرد بيكاري است كه به پسر بچه اي از محله فقير نشين دل مي بندد ( نقش پسر بچه را جكي كوگان اجرا كرد كه پنج سال بيشتر نداشت و او را به شهرت جهاني رساند). فيلم پسر بچه، غوغاي زيادي در جهان به پا كرد و بيش از 2.5 ميليون دلار نصيب تهيه كنندگان آن شد. جويندگان طلا، شاخص ترين اثر چارلي چاپلين بود كه هنوز هم مانند سال 1925 مورد علاقه مردم است. چاپلين شخصاً آن را بر ديگر فيلم هايش ترجيح مي داد. در فيلم بعدي خود به نام سيرك (1928)، آن ولگرد كوچولو به فكر دلقك شدن مي افتد. فيلمي صامت با ساختاري زيبا كه در جريان ناطق شدن سينما ساخته شد و در 1929، جايزه اسكار بهترين فيلمنامه، بازيگري، كارگرداني و بهترين فيلم (تهيه كنندگي) را به خود اختصاص داد. چاپلين در جريان ساخت اين فيلم، درگير دادگاه طلاق از همسر دومش بود و از جانب اخلال گرايان مذهبي متهم به اهانت شده بود؛ چنان كه مي خواست خودكشي كند. عقايد ضدآمريكايي اگر چه چاپلين سالها در آمريكا زندگي مي كرد و بين سالهاي 1914 تا 1952 شهروند رسمي اين كشور به حساب ميآمد، اما هيچگاه مليت اصلي خود را فراموش نكرد و در برخي مواقع در انگلستان محكوم به انجام فعاليتهاي ضد آمريكايي ميشد. سرانجام همين فعاليتها باعث شد تا FBI هم وارد عمل شود و در سال 1952 حق شهروندي ايالات متحده از چارلي چاپلين گرفته شد. پس از آن چاپلين در اكثر زمينهها، رابطه خود را با آمريكاييها كم كرد. جوايز چارلي چاپلين در طول دوران فعاليتش دوبار موفق به كسب جايزه اسكار شد. او اولين جايزه اسكار خود را در شانزدهم مي 1926 دريافت كرد. پس از آن و با ساخت فيلم «سيرك» در اسكار بعدي نامزد كسب عنوان بهترين بازيگر مرد و همچنين بهترين فيلمساز كمدي شد، ولي در نهايت اين جوايز به افرادي ديگر تعلق يافت. با اين وجود، او جايزه «همه فن حريف بودن» را از دبيرخانه جشنواره دريافت كرد. فيلم ديگري كه چاپلين در همان سال ساخت و به خاطر آن، از جشنوارههاي گوناگون جايزه گرفت، «خواننده جاز» نام داشت. چاپلين در سال 1972 و چهل و چهار سال پس از دريافت اسكار اول، دومين اسكار خود را هم دريافت كرد. البته او در اين زمان در تبعيد بود و به خاطر دريافت جايزهاش اجازه پيدا كرد به شهر محل دبيرخانه جشنواره سفر كند. آخرين فيلمهاي او با نام «شاهي در نيويورك»، «سوفيالورن» و «مارلون براندو» در اواخر دهد پنجاه ساخته شدند و او در اين فيلمها به عنوان نويسنده و كارگردان و بازيگر به هنرمندي پرداخت. نامه ای از اعماق دل چارلی چاپلين، هنرمند بزرگ سينما و فيلم سازی است که در آثارش به انسان ارج نهاده و فساد و تباهی را به گونه طنز آميز به باد انتقاد مي گيرد. وي نامه ای به دخترش جرالدين چاپلين دارد که يکی از با ارزش ترين نوشته ها به شمار می آيد. اين نوشته سرشار از نکات اخلاقی ، بسيار زيبا و خواندنی است : جرالدين ، دخترم ! از تو دورم ، ولی يک لحظه تصوير تو از ديدگانم دور نمی شود ، تو کجايی ؟ در پاريس روی صحنه تئاتر پر شکوه شانزه ليزه ... ، در نقش ستاره باش و بدرخش ! اما اگر فرياد تحسين آميز تماشاگران و عطر مستی آور گلهايی که برايت فرستاده اند، ترا فرصت هوشياری داد، بنشين و نامه ام را بخوان. هنر قبل از آنکه دو بال پرواز به انسان بدهد ، اغلب دو پای او را می شکند ... . جرالدين دخترم ! پدرت با تو حرف می زند، شايد شبی درخشش گرانبهاترين الماس اين جهان ترا فريب دهد. در آن شب، اين الماس ، ريسمان سستي در زير پای تو خواهد بود و سقوط تو حتمی است. روزی که چهره زيبای يک اشراف زاده ترا بفريبد، آن روز است که بندبازي ناشی خواهی بود و بندبازان ناشی هميشه سقوط می کنند. از اين رو، دل به زر و زيور مبند. بزرگترين الماس اين جهان، آفتاب است که خوشبختانه بر گردن همه می درخشد. اما اگر روزی به مردی آفتاب گونه دل بستی، با او يک دل باش و به راستی او را دوست بدار. دخترم ! هيچ کس و هيچ چيز را در اين جهان نمی توان شايسته اين يافت که دختری ناخن پای خود را به خاطرش عريان کند. برهنگی بيماری عصر ماست. به گمان من، تن تو بايد مال کسی باشد که روحش را برای تو عريان کرده است. جرالدين ، دخترم ! با اين پيام، نامه ام را به پايان می رسانم : انسان باش، زيرا که گرسنه بودن و در فقر مردن، هزار بار قابل تحمل تر از پست و بی عاطفه بودن است. آخرين پرده زندگي اگر چه سلامت چارلي چاپلين هميشه زبانزد عام و خاص بود و همه ميگفتند او آدم بسيار سرحال و سالمي است، اما چاپلين از اوايل دهه شصت، و به مدت 17 سال، بيماريهاي مختلفي را تجربه كرد. وي سرانجام در 25 دسامبر و در روز كريسمس سال 1977 در سوئيس درگذشت. با اين وجود، طنز گزنده آثارش مانند «جویندگان طلا»، «بچه» و آخرین فیلم صامتش «عصر جدید» آزمون زمانه را از سر گذراندهاند و مشتاقان فیلم را از بنگلادش تا برزیل به تحسین واداشتهاند. |
||
۲ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: Leo.Messi
نام تیم: میلان
پیام:
۶,۱۵۳
عضویت از: ۶ شهریور ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- لیونل مسی - یوهان کرایف - استقلال - آرژانتین - برزیل - اسپانیا - رضا قوچان نژاد - اشکان دژاگه - پپ گواردیولا گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مترجمین اخبار |
«ويكتور ماري هوگو» بزرگترين شاعر قرن نوزدهم فرانسه و شايد بزرگترين شاعر در عرصه ادبيات فرانسه و نيز داستان نويس، درام نويس و بنيانگذار مكتب رومانتيسم، در بيست و ششم فوريه 1802متولد شد. وي سومين پسر كاپيتان « ژوزف لئوپولد سيگيسبو هوگو» ( بعدها به مقام ژنرالي نائل آمد) و «سوني تره بوشه» بود. هوگو به شدت تحت نفوذ و تاثير مادر قرار داشت. مادر وي از سلطنت طلبان و از پيروان متعصب آزادي به شيوه ولتر بود و تنها بعد از مرگ مادر بود كه پدرش، آن سرباز شجاع، توانست علاقه و محبت فرزندش را نسبت به خود برانگيزد. سال هاي كودكي ويكتور در كشورهاي مختلف سپري شد. به مدت كوتاهي در كالج نجيب زادگان واقع در مادريد اسپانيا درس خواند و در فرانسه، تحت تعليمات معلم خصوصي خود پدر ريويير، كشيش بازنشسته قرار گرفت. در سال 1814 به دستور پدر وارد پانسيون كورد يير شد و بخش اعظم تحصيلات ابتدايي را در آنجا گذراند. تكاليف مدرسه مانع از مطالعه آثار معاصران، به ويژه شاتوبريان و نيز مانع از نگارش تصنيفات اديبانه او نشد. سرودن شعر را با ترجمه اشعار ويرژيل آغاز كرد و همراه با اين اشعار، قصيده بلندي در وصف (سيل) سرود. شعر بلند «شادي مطالعه در لحظه لحظه حيات»، او را به جمع شاعران پيوند داد و در همين سالها (قبل از بيست سالگي) نخستين قصه بلند خود ، يعني كتاب Bug Jargalرا منتشر كرد و با انتشار اين كتاب به جمع ادبا راه يافت. در سال 1821 با انتشار كتاب« نوتردام دوپاري» ، كه بعد از بينوايان بزرگترين اثر اوست، شهرتي فراگير يافت. در سال 1822 با « آدل فوشه» دوست دوران كودكي خود، ازدواج كرد. در سال 1827 « درام كرمول» را نوشت و مقدمه اي مفصل براي آن آورد كه خود كتابي مستقل بوده و اهميت آن به مراتب فراتر از خود درام است. اين مقدمه را مي توان «مرامنامه مكتب رومانتيسم» دانست و با همين مقدمه، رومانتيسم به عنوان مكتبي مستقل آغاز مي شود و بدين گونه، هوگو مكتبي به نام « رومانتيسم» را بنيان مي نهد. او معتقد بود كه هر آنچه كه در طبيعت است، به هنر تعلق دارد و در مقدمه كرمول نوشت: « ... بشر در طول حيات خود، پيوسته يك نوع تمدن و يك نوع جامعه نداشته است. بشريت مانند هر يك از واحدهاي خود، يعني انسانها، بزرگ شده، باليده، به بلوغ رسيده و آن گاه به پيري پر عظمت خود رسيده است. پيش از دوراني كه جامعه امروز آن راعهد عتيق مي خواند، دوره اي بوده كه «عهد افسانه» نام داشته و بهتر بود «عصر آغازين» خوانده شود. از آنجا كه شعر، آينه انديشه هاي آدمي است، پس شعر نيز اين سه دوره عهد آغازين،عهد عتيق و عهد جديد را طي كرده است. اشعار غنايي، زاييده عهد آغازين است و خاستگاه اشعار حماسي،عهد عتيق و درام، پرورده عهد جديد است. نغمه و غنا ابديت را ساز مي كند. ماهيت غنا، طبيعي بودن، خصوصيت دومي (حماسه)، سادگي و صفت سومي (درام)، حقيقي بودن است. قهرمانان اشعار غنايي، اشخاص بزرگي چون آدم، قابيل و نوح بودند. قهرمانان حماسه ها، پهلوانان غول صفتي چون آشيل، هركول، آژاكس، پرومته و آگاممنون بودند و قهرمانان درام جز انسانهاي عادي نيستند، كساني چون هاملت، مكبث، اتللو و... ». هوگوي جوان، عصري نو در تاريخ ادبيات جهان گشود؛ عصري كه عنوان « رمانتيسم» به خود گرفت. از اين زمان به بعد ، هوگو دوستداران بسيار يافت و از 1829 تا 1843 سال هاي بالندگي و كاميابي او بود و در اين دوران، ده ها رمان و منظومه سرود. در سال 1845 از طرف شاه به مجلس اعيان دعوت شد. انتخاب وي اعتراضات فراواني را برانگيخت و به مدت سه ماه، درگيري هايي آغاز شد كه سرانجام ،به گوشه گيري هوگو انجاميد و هوگو در انزواي تمام، شاهكار انسان دوستانه خود، « بينوايان» را به رشته تحرير درآورد. با وقوع انقلاب 1848 فترتي در قصه نويسي هوگو پيدا شد و بطور فعال وارد جريانات سياسي گرديد. در دسامبرهمان سال، از كانديداتوري لويي ناپلئون براي پست رياست جمهوري حمايت كرد و براي مدتي، حامي حزب محافظه كار و رياست جمهوري بود، ليكن بالاخره از او دوري گزيد و در نطق تاريخي 18 ژوئيه 1851 در بررسي قانون اساسي گفت : «چون زماني ناپلئون كبير داشته ايم، بايد ناپلئون حقير نيز داشته باشيم؟» بعد از كودتاي 2 دسامبر 1851 به بروكسل گريخت و در تبعيد دراز مدت خود ، آثار بزرگي را تدوين نمود. سرانجام، در سال 1870با سقوط ناپلئون سوم به ميهن بازگشت. او به مدت چند سال، مظهر مخالفت با امپراتوري و طرافدار جمهوري بود. در سال 1871 به مجلس ملي راه يافت، ولي خيلي زود از نمايندگي مجلس كناره گرفت. در سال 1874 در كمال بي اعتنايي نسبت به نقد هاي تاريخي ناتوراليست ها، كتاب « نود و سه» را به رشته تحرير درآورد. در سن هفتاد و پنج سالگي، كتاب دلنشين«هنر پدر بزرگ بودن» را نوشت؛ اما باز هم به دنياي سياست گرايش داشت و در سال 1876 به مجلس سنا راه يافت. در فوريه 1881 به مناسبت ورود به سن هشتاد سالگي، مراسم با شكوهي به افتخار وي بر پا گرديد كه كمتر كسي به زمان حيات خود، چنين افتخاري را كسب كرده است. ويكتور هوگو در ماه مي سال 1885 بعد از يك دوره بيماري در گذشت؛ ليكن با بر جاي گذاردن اشعار و داستان هاي شكوهمند، نامش براي هميشه جاويد ماند. و این هم قطعه ای از او: شاه ایران شاه ایران، نگران و هراس آلود، سکونت دارد زمستان در اصفهان، تابستان در تفلیس در باغ، یک بهشت واقعی غرق گل سرخ بین گروهی مردان مسلح، از ترس بستگانش و همین باعث می شود که گاه برای تخیل بیرون رود او یک بامداد، در دشت، یک چوپان دید چوپان پیری که پسرش را همراه داشت : پسر زیبای جوان از او پرسید : اسمت چیست پیرمرد؟ پیرمرد که در میان بزغاله هایش می رفت و می خواند، آوازش را قطع کرد و گفت: اسمم کرم است خانه ام پای یک تخته سنگ معلق زیر یک بام است که از نی ساخته ام و آنجا با پسرم زندگی می کنم که دوستم می دارد و به همین دلیل است که آواز می خوانم همانطور که سابقاً حافظ می خواند و حالا سعدی می خواند و همانطور که زنجره در ساعت ظهر جیرجیر می کند در آن هنگام، جوانک با چهره حجب آلود و دلنشین دست پدر نغمه سرایش را بوسید و او باز به خواندن پرداخت همانطور که حالا سعدی می خواند، همانطور که سابقاً حافظ می خواند شاه گفت: آیا این دوستت دارد؟ با آنکه پسرت است؟.... منبع |
||
۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: Leo.Messi
نام تیم: میلان
پیام:
۶,۱۵۳
عضویت از: ۶ شهریور ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- لیونل مسی - یوهان کرایف - استقلال - آرژانتین - برزیل - اسپانیا - رضا قوچان نژاد - اشکان دژاگه - پپ گواردیولا گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مترجمین اخبار |
سيد محمود حسابي در سال 1281 (ه.ش), از پدر و مادري تفرشي در تهران زاده شدند. پس از سپري نمودن چهار سال از دوران كودكي در تهران, به همراه خانواده (پدر, مادر, برادر) عازم شامات گرديدند. در هفت سالگي تحصيلات ابتدايي خود را در بيروت, با تنگدستي و مرارت هاي دور از وطن در مدرسه كشيش هاي فرانسوي آغاز كردند و همزمان, توسط مادر فداكار, متدين و فاضله خود (خانم گوهرشاد حسابي) , تحت آموزش تعليمات مذهبي و ادبيات فارسي قرار گرفتند. استاد, قرآن كريم را حفظ و به آن اعتقادي ژرف داشتند. ديوان حافظ را نيز از برداشته و به بوستان و گلستان سعدي, شاهنامه فردوسي, مثنوي مولوي, منشات قائم مقام اشراف كامل داشتند. شروع تحصيلات متوسطه ايشان مصادف با آغاز جنگ جهاني اول, و تعطيلي مدارس فرانسوي زبان بيروت بود. از اين رو, پس از دو سال تحصيل در منزل براي ادامه به كالج آمريكايي بيروت رفتند و در سن هفده سالگي ليسانس ادبيات, در سن نوزده سالگي, ليسانس بيولوژي و پس از آن مدرك مهندسي راه و ساختمان را اخذ نمودند. در آن زمان با نقشه كشي و راهسازي, به امرار معاش خانواده كمك مي كردند. استاد همچنين در رشته هاي پزشكي, رياضيات و ستاره شناسي به تحصيلات آكادميك پرداختند. شركت راهسازي فرانسوي كه استاد در آن مشغول به كار بودند, به پاس قدرداني از زحماتشان, ايشان را براي ادامه تحصيل به كشور فرانسه اعزام كرد و بدين ترتيب در سال1924 (م) به مدرسه عالي برق پاريس وارد و در سال 1925 (م) فارغ التحصيل شدند. همزمان با تحصيل در رشته معدن, در راه آهن برقي فرانسه مشغول به كار گرديدند و پس از پايان تحصيل در اين رشته كار خود را در معادن آهن شمال فرانسه و معادن زغال سنگ ايالت "سار" آغاز كردند. سپس به دليل وجود روحيه علمي, به تحصيل و تحقيق, در دانشگاه سوربن, در رشته فيزيك پرداختند و در سال 1927 (م) در سن بيست و پنج سالگي دانشنامه دكتراي فيزيك خود را , با ارائه رساله اي تحت عنوان "حساسيت سلول هاي فتوالكتريك", با درجه عالي دريافت كردند. استاد با شعر و موسيقي سنتي ايران و موسيقي كلاسيك غرب به خوبي آشنايي داشتند وايشان در چند رشته ورزشي موفقيت هايي كسب نمودند كه از آن ميان مي توان به ديپلم نجات غريق در رشته شنا اشاره نمود. پروفسور حسابي به دليل عشق به ميهن و با وجود امكان ادامه تحقيقات در خارج از كشور به ايران بازگشت و با ايمان و تعهد, به خدمتي خستگي ناپذير پرداخت تا جوانان ايراني را با علوم نوين آشنا سازد. پايه گذاري علوم نوين و تاسيس دارالمعلمين و دانشسراي عالي, دانشكده هاي فني و علوم دانشگاه تهران, نگارش ده ها كتاب و جزوه و راه اندازي و پايه گذاري فيزيك و مهندسي نوين, ايشان را به نام پدر علم فيزيك و مهندسي نوين ايران در كشور معروف كرد. حدود هفتاد سال خدمت علمي ايشان در گسترش علوم روز و واژه گزيني علمي در برابر هجوم لغات خارجي و نيز پايه گذاري مراكز آموزشي, پژوهشي, تخصصي, علمي و ..., از جمله اقدامات ارزشمند استاد به شمار مي رود كه براي نمونه به مواردي اشاره مي كنيم: _ اولين نقشه برداري فني و تخصصي كشور (راه بندرلنگه به بوشهر) _ اولين راهسازي مدرن و علمي ايران (راه تهران به شمشك) _ پايه گذاري اولين مدارس عشايري كشور _ پايه گذاري دارالمعلمين عالي _ پايه گذاري دانشسراي عالي _ ساخت اولين راديو در كشور _ راه اندازي اولين آنتن فرستنده در كشور _ راه اندازي اولين مركز زلزله شناسي كشور _ راه اندازي اولين رآكتور اتمي سازمان انرژي اتمي كشور _ راه اندازي اولين دستگاه راديولوژي در ايران _ تعيين ساعت ايران _ پايه گذاري اولين بيمارستان خصوصي در ايران, به نام بيمارستان "گوهرشاد" _ شركت در پايه گذاري فرهنگستان ايران و ايجاد انجمن زبان فارسي _تدوين اساسنامه طرح تاسيس دانشگاه تهران _ پايه گذاري دانشكده فني دانشگاه تهران _ پايه گذاري دانشكده علوم دانشگاه تهران _ پايه گذاري شوراي عالي معارف _ پايه گذاري مركز عدسي سازي اپتيك كاربردي در دانشكده علوم دانشگاه تهران _ پايه گذاري بخش آكوستيك در دانشگاه و اندازه گيري فواصل گام هاي موسيقي ايراني به روش علمي _ پايه گذاري و برنامه ريزي آموزش نوين ابتدايي و دبيرستاني _ پايه گذاري موسسه ژئوفيزيك دانشگاه تهران _ پايه گذاري مركز تحقيقات اتمي دانشگاه تهران _ پايه گذاري اولين رصدخانه نوين در ايران _ پايه گذاري مركز مدرن تعقيب ماهواره ها در شيراز _ پايه گذاري مركز مخابرات اسدآباد همدان _ پايه گذاري انجمن موسيقي ايران و مركز پژوهش هاي موسيقي _ پايه گذاري كميته پژوهشي فضاي ايران _ ايجاد اولين ايستگاه هواشناسي كشور (در ساختمان دانشسراي عالي در نگارستان دانشگاه تهران) _ تدوين اساسنامه و تاسيس موسسه ملي ستاندارد _ تدوين آيين نامه كارخانجات نساجي كشور و رساله چگونگي حمايت دولت در رشد اين صنعت _ پايه گذاري واحد تحقيقاتي صنعتي سغدايي (پژوهش و صنعت در الكترونيك, فيزيك, فيزيك اپتيك, هوش مصنوعي) _ راه اندازي اولين آسياب آبي توليد برق (ژنراتور) در كشور _ ايجاد اولين كارگاه هاي تجربي در علوم كاربردي در ايران _ ايجاد اولين آزمايشگاه علوم پايه در كشور منبع |
||
۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
|
۱۸۷۹- تولد: ۱۴ مارس اولم (آلمان) ۱۸۹۴- ترك تحصيل بعد از گذراندن يك ترم در دبيرستان مونيخ، اقامت در ايتاليا و ترك تابعيت آلمانى ۱۸۹۶- ادامه تحصيل در دبيرستانى در سوئيس و آغاز تحصيلات دانشگاهى در مدرسه پلى تكنيك زوريخ ۱۹۰۰- اخذ مدرك از مدرسه پلى تكنيك زوريخ ۱۹۰۱- اخذ تابعيت سوئيس ۱۹۰۳- ازدواج با ميلوا ماريك (همكلاسى اش) ۱۹۰۵- چاپ چند مقاله معروف در «آنالن در فيزيك» (از جمله مقاله هاى مربوط به نظريه نسبيت خاص و توضيح اثر فتوالكتريك) ۱۹۱۴- تدريس در دانشگاه برلين (استاد فيزيك نظرى) ۱۹۱۶- تكميل نظريه نسبيت عام ۱۹۱۹- جدايى از ميلوا و ازدواج با دختر عمويش الزا ۱۹۲۱- اخذ جايزه نوبل به خاطر خدماتش به فيزيك نظرى ۱۹۲۷- مطالعه در باب مبانى فلسفى مكانيك كوآنتومى ۱۹۳۳- خروج از آلمان و اقامت در پرينستون آمريكا به خاطر فشار نازى ها ۱۹۳۹- نامه به روزولت درباره خطر دستيابى نازى ها به بمب هسته اى ۱۹۵۳- طرح نظريه وحدت نيروها ۱۹۵۵- مرگ بر اثر حمله قلبى، ۱۸ آوريل • اينشتين كه بود آلبرت اينشتين در ۱۴ مارس ۱۸۷۹ برابر با ۲۴ اسفند ۱۲۵۷ در شهر اولم آلمان به دنيا آمد. يك سال بعد با خانواده اش به مونيخ رفت. تحصيلات خود را در مونيخ آغاز و در سوئيس دنبال كرد. دوره دبيرستان را در آراو در سوئيس به پايان رسانيد و در دارالفنون زوريخ به تحصيل فيزيك و رياضى ادامه داد تا آنكه در ۱۹۰۵ دكتراى خود را گرفت. اينشتين به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدريس خصوصى و جانشينى معلمان ديگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئيس استخدام شد. هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تكميل نظرات خود داشت و توانست مقاله هاى تاريخى و به يادماندنى خود را در مجله آلمانى رويدادهاى فيزيكى سال منتشر كند و به شهرت دست يابد. آلبرت در سال ۱۹۰۹ به دانشگاه زوريخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ و استادى دارالفنون زوريخ برگزيده شد. در ۱۹۱۴ عضويت فرهنگستان علوم پزشكى و رياست مؤسسه وريك كايزر ويلهلم را پذيرفت و همكار ماكس پلانك، والتر نرنست، اروين شرودينگر و ماكس فون لاوه شد. شهرت آلبرت با اعلام نظريه نسبيت عام در سال ۱۹۱۶ به اوج خود رسيد و پس از تائيد آن در كسوف سال ۱۹۱۹ (۱۲۹۸ ش) شهرت جهانى يافت. با روى كار آمدن هيتلر در آلمان اينشتين كه يهودى بود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمريكا مهاجرت كرد و در آن جا به عضويت مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون درآمد. در سال ۱۹۳۹(۱۳۱۸ ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانكلين روزولت رئيس جمهور آمريكا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناك اتمى كه در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشويق به مطالعه درباره سلاح اتمى كرد. همين كار سبب شد كه آمريكا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستين بمب اتمى در آمريكا ساخته و به كار گرفته شود. استفاده از بمب اتمى و كشتار جمعيت زيادى در ژاپن سبب شد، اينشتين به طرفدارى از برقرارى صلح برخيزد و اعلاميه جلوگيرى از جنگ و صرف نظر كردن از جنگ هسته اى را كه برتراند راسل فيلسوف انگليسى تنظيم كرده بود، امضا كند. از اين رو است كه گروهى ثمره فعاليت علمى اينشتين را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرين مى فرستند و گروهى ديگر او را بزرگترين دانشمند سراسر تاريخ بشر مى دانند كه جهان به بن بست رسيده علم را نجات داد و با بيان نظريه هاى خود راه علم و انديشه را هموار كرد. روزى كه اينشتين رمق فكر كردن نداشت اينشتين در نوجوانى علاقه چندانى به تحصيل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هايى كه آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاكى از آن بودند كه آلبرت شاگردى كندذهن، غيرمعاشرتى و گوشه گير است. در مدرسه او را «باباى كندذهنى» لقب داده بودند. او در ۱۵ سالگى ترك تحصيل كرد، در حالى كه بعدها به خاطر تحقيقاتش جايزه نوبل گرفت! شايد شما نيز اين جملات را خوانده يا شنيده باشيد و شايد اين پرسش نيز ذهن شما را به خود مشغول كرده باشد كه چگونه ممكن است شاگردى كه از تحصيل و مدرسه فرارى بوده است، برنده جايزه نوبل و به عقيده برخى از دانشمندان، بزرگ ترين دانشمندى شود كه تاكنون چشم به جهان گشوده است؟ با مطالعه دقيق تر زندگى اين شاگرد ديروز، پاسخ مناسبى براى اين پرسش پيدا خواهيم كرد. آلبرت بچه آرامى بود و والدينش فكر مى كردند كه كندذهن است. او خيلى دير زبان باز كرد، اما وقتى به حرف آمد، مثل بچه هاى ديگر «من من» نمى كرد و كلمه ها را در ذهنش مى ساخت. وقتى به سن چهار سالگى پاگذاشت، با بيلچه سر خواهر كوچكش را شكست و با اين كار ثابت كرد كه اگر بخواهد، مى تواند بچه ناآرامى باشد! پدر و مادر آلبرت به بچه هاى كوچك خود استقلال مى دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشويق مى كردند كه راهش را در خيابان هاى حومه مونيخ پيدا كند. در پنج سالگى او را به مدرسه كاتوليك ها فرستادند. آن مدرسه با شيوه اى قديمى اداره مى شد. آموزش از طريق تكرار بود. همه چيز با نظمى خشك تحميل مى شد و هيچ اشتباهى بى تنبيه نمى ماند و آلبرت از هر چيزى كه حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود. اغلب كسانى كه درباره تنفر اينشتين از مدرسه، معلم و تحصيل نوشته اند، به نوع مدرسه، شيوه تدريس معلم و مطالبى كه اين دانش آموز بايد فرا مى گرفت، كمتر اشاره كرده اند. بازخوانى يك واقعه مهم در زندگى اينشتين ما را با مدرسه محل تحصيل او آشناتر مى كند: روزى آلبرت مريض بود و در خانه استراحت مى كرد. پدرش به او قطب نماى كوچكى داد تا سرگرم باشد. اينشتين شيفته قطب نما شد. او قطب نما را به هر طرف كه مى چرخاند، عقربه جهت شمال را نشان مى داد. آلبرت كوچولو به جاى اين كه مثل ساير بچه ها آن را بشكند و يا خراب كند، ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها به نيروى اسرارآميزى فكر مى كرد كه باعث حركت عقربه قطب نما مى شود. عموى آلبرت به او گفت كه در فضا نيروى ناديدنى (مغناطيس) وجود دارد كه عقربه را جابه جا مى كند. اين كشف تاثير عميق و ماندگارى بر او گذاشت. در آن زمان، اين پرسش براى آلبرت مطرح شد كه چرا در مدرسه، چيز جالب و هيجان انگيزى مثل قطب نما به دانش آموزان نشان نمى دهند؟! از آن به بعد، تصميم گرفت خودش چيزها را بررسى كند و به مطالعه آزاد مشغول شود. اينشتين ده ساله بود كه در دبيرستان «لويت پولت» ثبت نام كرد. در آن موقع، علاقه بسيارى به رياضى پيدا كرده بود. اين علاقه را عمويش اكوب و يك دانشجوى جوان پزشكى به نام ماكس تالمود در وى ايجاد كرده بودند. تالمود هر پنجشنبه به خانه آنان مى آمد و درباره آخرين موضوعات علمى با آلبرت حرف مى زد. عمويش نيز او را با جبر آشنا كرده بود. اينشتين در دوازده سالگى از تالمود كتابى درباره هندسه هديه گرفت. او بعدها آن كتاب را مهم ترين عامل دانشمند شدن خود عنوان كرد. با اين كه آلبرت در خانه چنين علاقه اى به رياضيات و فيزيك نشان مى داد، در دبيرستان چندان درخششى نداشت. او در نظام خشك و كسل كننده دبيرستان، علاقه اش را به علوم از دست مى داد و نمراتش كمتر و كمتر مى شدند. بيشتر معلمانش معتقد بودند كه او وقتش را تلف مى كند و چيزى ياد نمى گيرد. هرچند اينشتين به قصد اين درس مى خواند كه معلم شود نه فيزيكدان، اما از معلمان خود دل خوشى نداشت و از زورگويى آنان و حفظ كردن درس هاى دبيرستان، دل پرخونى داشت. از اين رو، خود را به مريضى زد و با اين حيله، مدتى از دبيرستان فرار كرد! چون معلم ها نيز از او دل خوشى نداشتند، شرايط را براى اخراج او از مدرسه فراهم كردند. اينشتين بعدها در اين باره گفت: «فشارى كه براى از بر كردن مطالب امتحانى بر من وارد مى آمد، چنان بود كه بعد از گذراندن هر امتحان تا يك سال تمام، رمق فكر كردن به ساده ترين مسئله علمى را نداشتم!» اينشتين بعدها مجبور شد در دبيرستان ديگرى ديپلم خود را بگيرد و سرانجام با هزار بدبختى گواهينامه معلمى را دريافت كند. بعد از آن، مدتى معلم فيزيك در يك مدرسه فنى شد، اما چون روش هاى خشك تدريس را نمى پسنديد، پيشنهادهايى در مورد تدريس به رئيس مدرسه داد كه پذيرفته نشدند و به اين ترتيب بهانه اخراج خود را فراهم كرد. اينشتين پس از اين واقعه، زندگى دانشجويى را برگزيد و پس از فارغ التحصيلى، در اداره ثبت اختراعات به كار مشغول شد. او از كار كردن در اين اداره راضى بود. عيب دستگاه هاى تازه اختراع شده را پيدا مى كرد و در ساعت ادارى، وقت كافى داشت تا به فيزيك فكر كند. در همين اداره بود كه مقاله هاى متعددى نوشت و در مجلات معتبر منتشر كرد. جالب اين كه دانشمند بزرگ كه با فرضيات خود انقلابى در جهان دانش به پا كرد، در شرايطى كار مى كرد كه براى هر دانشمند ديگرى غيرممكن بود! او نه با فيزيكدان حرفه اى تماس داشت و نه به كتاب ها و مجلات علمى مورد نياز دسترسى داشت. در فيزيك فقط به خود متكى بود و كس ديگرى را نداشت كه به او تكيه كند! اكتشافات او چنان خلاف عرف بودند كه به نظر فيزيكدانان حرفه اى، با شغلى كه او به عنوان يك كارمند جزء در دفتر ثبت اختراعات داشت، سازگار نبودند |
||
۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: Leo.Messi
نام تیم: میلان
پیام:
۶,۱۵۳
عضویت از: ۶ شهریور ۱۳۸۹
از: تهران
طرفدار:
- لیونل مسی - یوهان کرایف - استقلال - آرژانتین - برزیل - اسپانیا - رضا قوچان نژاد - اشکان دژاگه - پپ گواردیولا گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - مترجمین اخبار |
در دنياي امروز كمتر ملتي است كه به مفاخر گذشته خود توجه نكند زيرا يكي از علايم حيات و زنده بودن ملت ها ملتفت بودن و توجه داشتن به مفاخر گذشته فلسفي. علمي.فرهنگي .ادبي .سياسي.اجتماعي و ملي انهاست كه اين گذشتگان با وجود گذشت روزگار و سير زمان و وقوع حوادث نا گوار با هزاران خون دل براي اينده گان خود به ميراث گذ اشته اند كه بايد انرا گرامي و عزيز داشت و انرا بارور ساخت. شيخ الرئيس نواسه علي سينا، معروف به ابن سينا . به قولي در ماه صفر سال 370 هجري قمري(مطا بق 980 ميلادي ) از پدر بلخي ايي بنام عبدالله ( از سبب وزير ماليه بودن در زمان سلطنت نوح بن منصور به بخارا مركز ماورالنهر و خراسان انزمان انتقال نموده بود) و مادر بخارايي بنام ستاره در قريه خورميثن(قريه اي ميان بلخ و بخارا)طفلي چشم به جهان گشود .كه نامش را حسين گذاشتند . . شركت در جلسات بحث از دوران كودكي ، به واسطه پدر كه از پيروان آنها بود . بوعلي را خيلي زود با مباحث و دانش هاي مختلف زمان خود آشنا ساخت . استعداد وي در فراگيري علوم ، پدر را بر آن داشت تا به توصيه استاد وي ابو عبدالله ابراهيم بن حسين ناتلي ، ابن سينا را به جز تعليم و دانش اندوزي به كار ديگري مشغول نكند . و چنين شد كه وي به دليل حافظه قوي و نبوغ خود در ابتداي جواني در علوم مختلف زمان خود از جمله طب مهارت يافت . تا آنجا كه پادشاه بخارا ، نوح بن منصور ( 366 تا 387 هجري قمري ) به علت بيماري خود ، وي را به نزد خود خواست تا او را تداوي نمايد ابو علي ابن سينا بعد از تداوي از نوح تقاضا كرد تا به كتابخانه عظيم دربار ساماني دست يابد و از ان استفاده نمايد اين تقاضا مورد قبول نوح قرار گرفت . به اين ترتيب وي توانست با استفاده از اين كتابخانه در علوم مختلف از جمله حكمت ، منطق و رياضيات تسلط يابد ( خاندان سامانيان از مردم بلخ بودند و دين زردشتي داشتند سامان خدا از روشناسان و حاكم بلخ بود والي عربي خراسان در نصف قرن هشتم ميلادي با سامان دوست شد وسامان دين اسلام اختيار كرد از جمله نواسه هايش اسمعيل پسر احمد در سالي 892 ميلادي بعد از مرگ برادر ش نصر و گرفتن سمرقند سلسله سامانيان را بنيان گذاشت . وي با وجود پرداختن به كار سياست در دربار منصور ، پادشاه ساماني و دستيابي مقام وزارت ابوطاهر شمس الدوله ديلمي و نيز درگير شدن با مشكلات ناشي از كشمكش امرا كه سفرهاي متعدد و حبس چند ماهه وي توسط تاج الملك ، حاكم همدان ، را به دنبال داشت . بيش از صدها جلد كتاب و تعداد بسياري رساله نگاشته كه هر يك با توجه به زمان و احوال او به رشته تحرير در آمده است . وقتي در دربار امير بود و آسايش كافي داشت و دسترسي اش به كتب ميسر بود ، به نوشتن كتاب قانون در طب و كتاب الشفا يا دائره المعارف بزرگ فلسفي خود مشغول مي شد كه اوج كمال تفكر قرون وسطي است كه بدان دست يافت و در تاريخ تفكر انساني از تحقيقات معتبر جهان بشمار ميرود . اما در هنگام سفر فقط يادداشت ها و رساله هاي كوچك مي نوشت از ميان تاليفات ابن سينا ، شفا در فلسفه و قانون در طب شهرتي جهاني يافته است . كتاب شفا در هجده جلد در بخش هاي علوم و فلسفه ، يعني منطق ، رياضي ، طبيعيات و الاهيات نوشته شده است . منطق شفا امروز نيز همچنان به عنوان يكي از معتبرترين كتب منطق مطرح است و طبيعيات و الاهيات آن هنوز مورد توجه علاقمندان است . كتاب قانون در طب در هفت جلد نيز كه تا قرن ها از مهمترين كتب طبي به شمار مي رفت . شامل مطالبي درباره قوانين كلي طب ، دواهاي تركيبي و غير تركيبي و امراض مختلف مي باشد . اين كتاب در قرن دوازدهم ميلادي همراه با آغاز نهضت ترجمه به زبانهاي لاتين و تا امروز به زبان هاي انگليسي ، فرانسوي و آلماني و ايراني نيز ترجمه شده است و به عنوان متن درسي طبي در پوهنتون هاي اروپايي تا سال 1650 ميلادي به عوض آثارجالينوس و موندينو در دانشگاه هايLavain و Monpellier تدريس ميشد. ابن سينا در زمينه هاي مختلف علمي نيز اقداماتي ارزنده به عمل آورده است . او اقليدس را ترجمه كرد . رصدهاي نجومي را به عمل درآورد و در زمينه حركت ، نيرو ، فضاي بي هوا ( خلا ) ، نور ، حرارت تحقيقات ابتكاري داشت . رساله وي درباره معادن و مواد معدني تا قرن سيزدهم در اروپا مهمترين مرجع علم زمين شناسي بود . درباره اين رساله فيگينه در كتاب دانشمندان قرون وسطي چنين آورده است : ابن سينا رساله اي دارد كه اسم لاتين آن چنين است : De Conglutineation Lagibum . در اين رساله فصلي است به نام اصل كوه ها كه بسيار جالب توجه است . در آنجا ابن سينا مي گويد : ممكن است كوه ها به دو علت به وجود آمده باشند . يكي برآمدن قشر زمين . چنان كه در زمين لرزه هاي سخت واقع مي شود و ديگر جريان آب كه براي يافتن مجرا ، سبب حفر دره ها و در عين حال سبب برجستگي زمين مي شود . زيرا بعضي از زمين ها نرم هستند و بعضي سخت . آب و باد قسمتي را مي برند و قسمتي را باقي مي گذارند . اين است علت برخي از برجستگي هاي زمين . ابن سينا خرد مبتني بر منطق داشت و به تقدم عالم معتقد بود و مي گفت ( وجود خداوند بر جهان تقدم ذاتي دارد نه زماني) او به موجوديت جن وزنده شدن بعد از مرگ معتقد نبود .....سينا ميگفت افعال و حوادث مستقيما از خدا بوجود نمي ايد بلكه در نتيجه عمل غايي داخلي تكامل ميابد . سينا كو شش زياد كرد تا نظريات فلسفي خود را با عقايد عامه مسلمانان توافق دهد سينا همه قضايا را تنها به روش عقلي و كاملا مستقل از قران مورد بحث قرار ميداد از اين سبب بود كه تا قرن ها از طرف خلافت ها و هيت هاي حاكم ارتجاعي اورا مظهر كفر و الحاد ميدانستند و سوزاندن كتابهايش از سياستهاي متداول طي چند قرن در كشور هاي اسلامي منطقه بود زمانيكه اورا كافر و ملحد گفتن او گفت . ((كفري چو مني گزاف و اسان نبود محكم تر از ايمان من ايمان نبود در دهر چو من يكي و ان هم كافر پس در همه دهر يك مسلمان نبود)) و به واسطه عقل منطقي و نظام يافته خود حتي در طب نيز تلاش داشت تداوي را تا سرحد امكان تابع قواعد رياضي سازد . تسلط بر فلسفه را كمال براي يك دانشمند مي دانست . وي براي آگاهي از انديشه هاي ارسطو و درك دقيق آن ، آن گونه كه خود در شرح احوالش نوشته است ، 40 بار كتاب علم الهي و يا مابعدالطبيعه(متا فيزيك ) ارسطو را خواند و به حكم تصادف با استفاده از كتاب كه ابونصر فارابي كه درباره اغراض ما بعد الطبيعه نوشته بود ، به معاني آن راه يافت . ابن سينا در دوران عمر خود از لحاظ عقايد فلسفي دو دوره مهم را طي كرد . اول دوره اي كه مصروف مطالعه اي فلسفه .عقايد و علوم مشاهي (ارسطو يي )بود و دوم دوره اي كه از آن عقايد عدول كرد و به قول خودش طرفدار حكمت مشرقين و پيرو فلسفه اشراق شد با مرگ سينا تقريبا دوران فلسفه در مشرق به سر رسيد روجر بيكن اورا بزرگترين استاد فلسفه بعد از ارسطو لقب داده اند (فلسفه ابن سينا فلسفه مشاهي و متاثر از فلسفه نوع افلا طوني ودين اسلام است وي كوشيده است كه فلسفه را با دين اسلام توفيق دهد معذالك جمع اورا كافر وملحد خوانده اند اگر چه او و ابن رشد هر دو از پيروان ارسطو بودند اما شيخ الريس كمتر از ابن رشد تابع اصيل يونان بودند . اما سينا قبل از ابن رشد بين فلسفه و احكام شريعت شكافي به وجود اورد و اولين كسي است كه در اسلام كتب جامع و منظم در فلسفه نوشته است و كتاب الشفا او در حكم دايره المعارف فلسفي است تاريخ اجتماعي ايران ج هشتم ) .وي به پشتوانه تلاش يك صد ساله اي كه پيش از او از سوي كساني همچون رازي و فارابي براي شكل گيري فلسفه صورت گرفته بود ، موفق شد نظام فلسفي منسجمي را ارائه دهد . با توجه به اين كه پيش از او مقدمات اين كار فراهم شده بود ، كار و وظيفه ابن سينا اين بود كه مشكلات و پيچيدگي ها را كشف و حل كند و آنها را به نحوي مظبوط و موجز شرح نمايد . فروع جزئي را به تصول شامل ارتباط دهد و اطراف آن را به هم بياورد . او با ارائه نظر خود در مورد نحوه ارتباط و نسبت بين مفاهيم كلي مثل انسان ، فضيلت و جزئيات حقيقي به يكي از پرسشهاي علماي قرون وسطي كه مدت هاي طولاني ذهن آنها را به خود مشغول كرده بود پاسخ داد . تاثير آراي فلسفي ابن سينا ، همچون آموزه هاي طبي او ، بر علاوه قلمرو اسلامي ، در اروپا نيز امري قطعي است . آلبرتوس ماگنوس ، دانشمند آلماني فرقه دومينيكي (1200 تا 1280 ميلادي ) نخستين كسي بود كه در غرب تفسير و شرح جامعي بر فلسفه ارسطو نوشت . به همين دليل اغلب او را پايه گذار اصلي ارسطوگرايي مسيحي مي دانند . وي كه جهان مسيحيت را با سنت ارسطويي الفت داد ، در شناخت آثار ارسطو سخت به ابن سينا متكي و معتقد بود. همچنين فلسفه ما بعد الطبيعه ابن سينا ، خلاصه مطالبي است كه متفكران لاتيني دو قرن بعد از او بدان رسيدند در قرن پنجم هجري به وسيله پيشوايان مذهب و پيروان خانقاه مبارزه گسترده و شديد عليه علم و حكمت و مخصوصا فلسفه اغاز شد و در مدارس و مكاتب اهل علم تدريس هر گونه علم .فلسفه و حكمت را حذف كردند و جاي انرا به تفسير قران.احاديث. و اصول فقه واگذار كردند . علما مورد تكفير اربابان مذهب قرار گرفت از جمله كسانيكه كه با تمام قوا بر ضد فلسفه و علم طغيان كرد حجته اسلام غزالي(450 الي 505هجري) بود كه عمري فلسفه را اموخت و به علت ياس وحيرت و واهمه عجيبي كه به او دست داد از مدرسه به خانقاه رفت و دامن عرفان را محكم گرفت و از جمله دشمنان سر سخت فلسفه .علم و حكمت گرديد. غزالي در تهافت الفلا سفه (فارابي) و سينا را رد ميكند و ميگويد(علي التحقيق انها را ظلماتي فوق ظلمات فرا گرفته است) در المنقذ من الضلال متذكر شده است كه اين دو فيلسوف در بيست مورد در موضوع الهيات اشتباه كرده اند .در سه مورد مستوجب تكفير و در هفده مورد مستوجب تبعيد اند) و سه مورد كه انها را از اسلام جدا ميسازد و مورد تكفير قرار ميگيرند مينويسد: (1- معتقد بودن انها بر اينكه خداوند حاكم بر كليات است نه جزييات . 2- اعتقاد شان به تقدم عالم. 3- اينكه اجساد حشر ندازد ثواب و گناه مربوط روح است نه جسم .) تعرض به سينا بدينجا پايان نمپذيرد بعضي از دانشمندان كوته استين در قرون بعدي نيز به او تاخته اند از جمله عثمان بن عبدالرحمن موسوم به ابن صلاح (643) سينا را مرتد و بي دين شمرده و او را از جمله علماي خارج مذهب دانسته و خواندن كتاب هاي سينا را براي مسلمانان جايز نمي شمارد و گناه كبيره ميداندو سينا را شيطاني از شياطين لقب داده است) غافل از اينكه او خودش شيطان بزرگ بود . هر قدر از قرن وسطي دور تر ميشويم و هر قدر رايره نفوذ دين بيشتر ميشود اين اعتراظات بيشتر و شديد تر ميشود علت هم معلوم است زيرا منطق و نحوه استنتاج سينا با مبادي ظاهر بينان دين كه پايه اش بر تعصب نهاده شده سازگار نيست مخصوصا كه با هجوم تركان عثماني دين زا با خرافات . اساطير وفانتزي ها اميخته ساختند و توده هاي كشور هاي اسلامي را در جهل و خرافه نگهداشتن تا هيت هايي حاكم بتواند براحتي حاكميت نمايند و تنها دشمني كه دز مقابل هر گونه جهل و خرافه ايستادگي ميكند علم و معرفت است بنا اين مخالفت ها متدينين ظاهر نما با اشاعه فلسفه و حكمت امري طبعيي بشمارميرود. ابوعلي سينا در سال 428 هجري قمري ، زماني كه تنها 58 سال داشت ، در حالي رخت از جهان بربست كه با اداي دين خود به دانش بشري ، نامي به صلابت تمدن خراساني از خود به جاي گذاشت اما دريغ ودرد كه امروز اين صلابت تمدن خراساني دارد كه اهسته اهسته به باد فراموشي سپرده شود. منبع |
||
۷ شهریور ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |