در حال دیدن این عنوان: |
۶ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: elguaje7
پیام:
۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول - یوهان کرایف، رونالدینیو - استقلال - اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا - پپ گواردیولا - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
استيون هاوكينگ ( Stephen Hawking ) كيست؟ او از هر گونه تحرك عاجز است. نه مي تواند بنشيند نه برخيزد. نه راه برود. حتي قادر نيست دست و پايش را تكان بدهد يا بدنش را خم و راست كند. از همه بدتر توانايي سخن گفتن را نيز ندازد. زيرا عضلات صوتي او كه عامل اصلي تشكيل و ابراز كلمات اند مثل 99 درصد بقيه عضلات حركتي بدنش در يك حالت فلج كامل قرار دارند. مشتي پوست و استخوان است روي يك صندلي چرخدار كه فقط قلبش و ريه هايش و دستگاه هاي حياتي بدنش كار مي كنند و بخصوص مغزش فعال است. يك مغز خارق العاده كه دمي از جستجو و پژوهش و رهگشايي بسوي معماها و نا شناخته ها باز نمي ماند... اين اعجوبه مفلوج استيفن هاوكينگ پرآوازه ترين دانشمند دهه آخر قرن بيستم است كه اكنون در دانشگاه معروف كمبريج همان كرسي استادي را در اختيار دارد كه بيش از دو قرن پيش زماني به اسحق نيوتن كاشف قانون جاذبه تعلق داشت. همچنين وي را انيشتين دوم لقب داده اند زيرا مي كوشد تئوري معروف نسبيت را تكامل بخشد و از تلفيق آن با تئوري هاي كوانتومي، فرمول واحد جديدي ارائه دهد كه توجيه كننده تمامي تحولات جهان هستي از ذرات ريز اتمي تا كهكشان هاي عظيم باشد. استيفن هاوكينگ شهرت و اعتبار علمي خود را مديون محاسبات رياضي پيچيده و بسيار دقيقي است كه در مورد چگونگي پيدايش و تحول سياهچاله هاي آسماني يا حفره هاي سياه انجام داده است. اين اجرام فوق العاده متراكم كه به علت قدرت جاذبه بسيار قوي حتي نور امكان جدايي از سطح آن ها را ندارد وجودشان بر اساس تئوري نسبيت انيشتين پيش بيني شده بود و به همين جهت هم سياهچاله ناميده شدند.رديابي و رويت آنها بوسيله قويترين تلسكوپ ها يا هر وسيله ديگر تا كنون ممكن نبوده است. با وجود اين استيفن هاوكينگ با قدرت انديشه و محاسبات رياضي چون و چرا ناپذيرش- نه فقط وجود سياهچاله ها را به اثبات رسانده و چگونگي شكل گيري و تحول آن ها را نشان داده بلكه به نتايج جالبي در رابطه اين اجرام با كيفيت وقوع انفجار بزرگ Big Bang در آغاز پيدايش كيهان دست يافته است كه در دانش فيزيك اختري و كيهان شناسي اهميت بسزايي دارد و به عقيده صاحبنظران بناي اين علوم را در قرن آينده تشكيل خواهد داد. استيفن هاوكينگ در 8 ژانويه 1942 در شهر دانشگاهي آكسفورد زاده شد و دوران كودكي و تحصيلات اوليه اش را در همان شهر گذرانيد. از همان زمان به علوم رياضيات علاقه داشت و آرزوي دانشمند شدن را در سر مي پروراند اما در مدرسه يك شاگرد خودسر و بخصوص بد خط شناخته مي شد و هرگز خود را در محدوده كتاب هاي درسي مقيد نمي كرد بلكه چون با مطالعات آزاد سطح معلوماتش از كلاس بالاتر بود هميشه سعي داشت در كتاب هاي درسي اشتباهاتي را گير بياورد و با معلمان به جر و بحث و چون و چرا بپر دازد! پدر و مادرش از طبقه متوسط بودند با يك زندگي ساده در خانه ای شلوغ و فرسوده اما مملو از كتاب كه عادت به مطالعه را در فرزندانشان تقويت مي كرد. فرانك پدر خانواده پزشك متخصص در بيماري هاي مناطق گرمسيري بود و به همين جهت نيمي از سال را به سفرهاي پژوهشي در مناطق آفريقايي مي گذرانيد. اين غيبت هاي متوالي برلي بچه ها چنان عادي شده بود كه تصور مي كردند همه پدر ها چنين وضعي دارند. و مانند پرندگان هر ساله در فصل سرما به مناطق آفتابي مهاجرت مي كنند و بعد به آشيانه بر مي گردند. در عين حال غيبت هاي پدر نوعي استقلال عمل و اتكا به نفس در بچه ها ايجاد مي كرد. استيفن در 17 سالگي تحصيلات عاليه را در رشته طبيعي آغاز كرد و از همان زمان به فيزيك اختري و كيهان شناسي علاقه مند شد زيرا در خود كنجكاوي شديدي مي يافت كه به رمز و راز اختران و آغاز و انجام كيهان پي ببرد. سالهاي دهه 60 عصر طلايي كشف فضا- پرتاب اولين ماهواره ها و سفر هيجان انگيز فضانوردان به كره ماه بود و بازتاب اين وقايع تاريخي در رسانه ها جوانان را مجذوب مي كرد. بعلاوه استيفن از كودكي عاشق رمان هاي علمي تخيلي بود و مطالعه آن ها نيز بر اشتياق او به كسب معلومات بيشتر در فيزيك و نجوم و علوم ديگر مي افزود. او دوره سه ساله دانشگاه را با موفقيت به پايان برد و آماده مي شد تا دوره دكترا را در رشته كيهان شناسي آغاز كند اما . . . اما به دنبال احساس ناراحتي هايي در عضلات دست و پا استيفن در ژانويه 1963 يعني آغاز بيست و يكسالگي مجبور به مراجعه به بيمارستان شد و آزمايش هايي كه روي او انجام گرفت علائم بيماري بسيار نادر و درمان ناپذيري را نشان داد. اين بيماري كه به نام ALS شناخته مي شود بخشي از نخاع و مغز و سيستم عصبي را مورد حمله قرار مي دهد و به تدريج اعصاب حركتي بدن را از بين مي برد و با تضعيف ماهيچه ها فلج عمومي ايجاد مي كند بطوريكه بمرور توانايي هرگونه حركتي از شخص سلب مي شود. معمولا مبتلايان به اين بيماري بي درمان مدت زيادي زنده نمي مانند و اين مدت براي استيفن بين دو تا سه سال پيش بيني شده بود. نوميدي و اندوه عميقي را كه پس از آگاهي از جريان بر استيفن مستولي شد مي توان حدس زد. ناگهان همه آرزوهاي خود را بر باد رفته ميديد. دوره دكترا-روياي دانشمند شدن - كشف رمز و راز كيهان - همگي به صورت كاریكاتورهايي در آمدند كه در حال دورشدن و رنگ باختن به او پوزخند مي زدند. بجاي همه آن خيال پروريهاي بلند پروازانه حالا كاري بجز اين از دستش بر نمي آمد كه در گوشه اي بنشيند و دقيقه ها را بشمارد تا دوسال بعد با فلج عمومي بدن زمان مرگش فرا برسد. به اتاقي كه در دانشگاه داشت پناه برد و در تنهايي ساعتها متفكر و بي حركت ماند. خودش بعدها تعريف كرده است كه آن شب دچار كابوسي شد و در خواب ديد كه محكوم به اعدام شده است و او را براي اجراي حكم مي برند و در آن موقعيت حس كرد كه هر لحظه زندگي چقدر برايش ارزشمند است. بعد از بيداري به ياد آورد كه در بيمارستان با يك جوان مبتلا به بيماري سرطان خون هم اتاق بوده و او از فرط درد چه فريادهايي مي كشيد. پس خود را قانع كرد كه اگر به بيماري لادرماني مبتلاست اما لااقل درد نمي كشد. بعلاوه طبع لجوج و نقادش كه هيچ چيز را به آساني نمي پذيرفت هشدار داد كه از كجا معلوم كه پيش بيني پزشكان درست از كار در بيايد و چه بسا كه از نوع اشتباهات كتب درسي باشد! اما آنچه به او قوت قلب و اعتماد به نفس بيشتري براي مبارزه با نوميدي و بدبيني داد آشنايي اش در همان ايام با دختري به نام (جين وايلد) بود كه بعد ها همسرش شد و نقش فرشته نگهبانش را به عهده گرفت. جين اعتقادات مذهبي عميقي داشت و معتقد بود كه در هر فاجعه اي راهي به اميد وجود دارد كه با استقامت و قدرت روحي خود مي تواند رشد كند و بارور شود. بايد به خداوند توكل داشت و از ناكاميهايي كه پيش مي آيد خيزگاههايي براي كاميابي ساخت. جين دانشجوي دانشگاه لندن بود اما تحت تاثير هوش فوق العاده و شخصيت استثنايي استيفن چنان مجذوب او شده بود كه هر هفته به سراغش مي آمد و ساعتي را به گفتگوي با او مي گذرانيد و آمپول خوشبيني تزريق مي كرد.آنها پس از چندي رسما نامزد شدند و استيفن تحصيلات دانشگاهي اش را از سر گرفت زيرا براي ازدواج با جين مي بايست هرچه زودتر دكتراي خود را بگيرد و كار مناسبي پيدا كند. و او طي دو سال با اشتياق و پشتكار اين برنامه را عملي كرد در حاليكه رشد بيماري لعنتي را در عضلاتش شاهد بود و ابتدا به كمك يك عصا و سپس دو عصا راه مي رفت. ازدواجش با جين در سال 1965 صورت گرفت و او چنان غرق اميد و شادي بود كه به پيش بيني دو سال پيش پزشكان در مورد مرگ قريب الوقوعش نمي انديشيد. پيش بيني پزشكان در مورد بيماري فلج پيش رونده او نادرست نبود و اين بيماري اكنون به همه بدنش چنگ انداخته است. از اواخر دهه 60 براي نقل مكان از صندلي چرخدار استفاده مي كند و قدرت تحرك از همه اجزاي بدنش بجز دو انگشت دست چپش سلب شده است. با اين دو انگشت او مي تواند دكمه هاي كامپيوتر بسيار پيشرفته اي را فشار دهد كه اختصاصا براي او ساخته اند و بجايش حرف مي زند. و رابطه اش را با دنياي خارج برقرار مي كند زيرا از سال 1985 قدرت تكلم خود را هم ازدست داده است. در آن سال او پس از بازگشت از سفري به درو دنيا براي مدتي در ژنو بسر مي برد كه مركز پژوهشهاي هسته اي اروپاست و دانشمندان اين مركز جلسات مشاوره اي با او داشتند. يك شب كه استيفن هاوكينگ تا دير وقت مشغول كار بود ناگهان راه نفس كشيدنش گرفت و صورتش كبود شد بيدرنگ او را به بيمارستان رساندند و تحت معالجات اضطراري قرار دادند. معمولا مبتلايان به بيماري ALS در مقابل ذات الريه حساسيت شديدي دارند و در صورت ابتلاي به آن ميميرند كه اين خطر براي استيفن هاوكينگ هم پيش آمده بود و گرفتن راه تنفس او ناشي از ذات الريه بود. پس از چند روز بستري بودن در بخش مراقبتهاي ويژه بيمارستان سرانجام با اجازه همسرش تصميم گرفته شد كه با عمل جراحي مخصوص مجراي تنفس او را باز كنند اما در نتيجه اين عمل صداي خود را براي هميشه از دست مي داد. عمل جراحي با موفقيت صورت گرفت و بار ديگر استيفن از خطر مرگ جست. هر چند قدرت تكلم خود را از دست داد اما با جايگزيني كامپيوتر مخصوص سخنگو ارتباط او با اطرافيانش حتي بهتر از سابق شد زيرا قبلا بعلت ضعف عضلات صوتي با دشواري و نارسايي زياد صحبت مي كرد. كامپيوتر سخنگو را يك استاد آمريكايي كامپيوتر در كاليفرنيا براي او ساخت و تقديمش كرد. برنامه ريزي اين دستگاه شامل سه هزار كلمه است و هر بار كه استيفن بخواهد سخني بگويد مي بايست با انتخاب كلمات و فشردن دكمه هاي كامپيوتر به كمك دو انگشتش كه هنوز كار مي كنند جمله مورد نظرش را بسازد و صداي مصنوعي به جاي او حرف مي زند. البته اينگونه سخنگويي ماشيني طولاني تر است اما خود استيفن كه هرگز خوشبيني اش را از دست نمي دهد عقيده دارد كه به او وقت بيشتري مي دهد براي انديشيدن آنچه مي خواهد بگويد و سبب مي شود كه هرگز نسنجيده حرف نزند. ويلچر يا صندلي چرخدار استيفن كه بوسيله آن رفت و آمد مي كند نيز از پيشرفته ترين پديده هاي تكنولوژي است و با نيروي الكتريكي حركت مي كند. وي اتكاي زيادي به ويلچر خود دارد چون علاوه بر حركت با آن وسيله اي براي ابراز احساساتش نيز محسوب مي شود. مثلا اگر در يك ميهماني به وجد آيد با ويلچرش به سبك خاص خود مي رقصد و چنانچه صبر و حوصله اش را در مورد يك شخص مزاحم از دست بدهد در يك مانور سريع از روي پاهاي او رد مي شود !!! بسياري از شاگردانش ضربه چرخهاي ويلچر او را تجربه كرده اند! يكي از شگفتيهاي اين آدم مفلوج و نحيف كه به ظاهر بايد موجودي تلخ و غمزده و منزوي باشد شوخ طبعي و شيطنت كودكانه اوست كه بخصوص در برق نگاه هوشمندانه و رندانه اش ديده مي شود. در حاليكه اجزاي چهره اش بي حركت و فاقد هرگونه واكنش احساسي و عاطفي هستند اما چشمانش مي درخشند. انگار به هزار زبان با مخاطب سخن مي گويند. او بهيچوجه خودش را منزوي نكرده است. به كنسرت و پارك مي رود. در رستوران غذا مي خورد. در انجمن هاي دانشجويان شركت مي كند. و سر به سر شاگردانش كه هميشه او را سوال پيچ مي كنند مي گذارد. شيوه شيطنت آميزش اينست كه پاسخگويي را گاهي عمدا كش مي دهد و در حاليكه پرسش كنندگان پس از چند دقيقه انتظار پاسخ مفصلي را براي سوال خود پيش بيني مي كنند با يك كلمه بله يا نه از كامپيوتر سخنگويش همه را به خنده مي اندازد. اين اعجوبه فاقد تحرك، عاشق جنب و جوش و گشت و سياحت است و تا كنون دوبار به سفر دور دنيا رفته و حتي از چين و ديوار باستاني آن ديدن كرده است. همچنين در صدها كنفرانس و سمينار علمي شركت كرده است و به ايراد سخنراني پرداخته است. كه البته اين سخنراني ها قبلا در نوار ضبط و در روز كنفرانس پخش مي شود. از نكات جالب ديگر در زندگي استيفن هاوكينگ يكي هم اينست كه او در سالهاي اوليه زناشويي اش با جين وايلد از او صاحب سه فرزند شد يك دختر و دو پسر . لذت پدري و احساس مسئوليت در تامين زندگي فرزندان يكي از مهمترين انگيزه هايي بود كه او را در مقابله با مشكلاتش ياري داد زيرا با طبع لجوج و بلندپروازش اصرار داشت كه بهترين امكانات زندگي و تحصيل را براي بچه هايش فراهم كند و اين امر مخارج هنگفتي روي دستش مي گذاشت. هزينه خودش هم كم نبود چون مي بايست به دو پرستار تمام وقت و يك دستيار حقوق بپردازد و درامد استادي دانشگاه كفاف اين مخارج را نمي داد. به همين جهت در اواسط دهه 80 به فكر نوشتن كتاب افتاد و در سال 1988 كتاب معروف خود به نام ( تاريخ كوتاهي از زمان) را منتشر كرد. در اين كتاب كه به فارسي هم ترجمه شده است، استيفن هاوكينگ به زبان ساده و قابل فهم عامه پيچيده ترين مسائل فيزيك جديد و كيهان شناسي و بخصوص ماهيت زمان و فضا را بررسي كرده و نظريات و محاسبات خودش را شرح داده است. بي آنكه خواننده را با فرمولها و معادلات رياضي بغرنج گيج كند. اما به رغم سادگي بيان و جذابيت مباحث بسياري از مردم از آن سر در نمي آورند. زيرا ايده هاي مطرح شده در كتاب در سطح بالاي علمي است. با وجود اين كتاب مزبور 8 ميليون نسخه به فروش رفته و 183 هفته در ليست 10 كتاب پرفروش جهان قرار داشته است و طبعا چنين موفقيت بيمانندي مشكلات مادي استيفن را براي هميشه حل مي كند. اما استيفن هاوكينگ در كتاب تازه اش برداشتهاي متفاوتي از سياهچاله ها ارائه داده است و با محاسبات خود به اين نتيجه مي رسد كه اين اجرام بكلي فاقد نورانيت نيستند و بعلاوه موادي را كه از ستارگان ديگر جذب و بلع مي كنند در مرحله نهايي تراكم به حالتي انفجار گونه از يك كانال ديگر بيرون مي ريزند. منتها آنچه دفع مي شود به همان صورتي نيست كه بلعيده شده است. به عبارت ديگر سياهچاله ها نوعي بوته زرگري هستند كه طلا آلات مستعمل را به شمش تبديل مي كنند. از كانال خروجي عناصر تازه در يك جهان نوزاد تزريق مي شود كه مي توان آن را در مقابل سياهچاله ( سپيد چشمه) ناميد. شايد سالها طول بكشد تا صحت و سقم نظريه هاي جديد استيفن هاوكينگ روشن شود زيرا آنقدر تازگي دارد كه عجيب به نظر مي رسد. اما عجيب تر از آن مغز اين مرد است كه اين نظريه پردازي ها و رهگشائيها از آن مي تراود. او براي محاسبات طولاني و پيچيده رياضي و نجومي خود حتي از نوشتن ارقام روي كاغذ محروم است و بايد همه اين عمليات بغرنج را در مغز خود انجام بدهد و نتايج را در حافظه اش نگهدارد بدينگونه فقط با مغزش زنده است و به قول دكارت چون فكر مي كند پس وجود دارد. اما اين موجود اين آدم معلول و نحيف و عاجز از تحرك و تكلم يك سرمشق است . . . . براي آن ها كه با اميد و استقامت و تلاش بيگانه اند . . . براي آن ها كه تواناييهاي انسان و ارزش انديشه سالم و سازنده را دست كم مي گيرند . . . براي بدبين ها و منفي باف ها كه در افق ديد خود جهان را به گونه سياهچاله اي مخوف و ظلماني مي بينند . . . . به سخن استيفن هاوكينگ : ( در آنسوي هر سياهچاله سپيد چشمه اي وجود دارد ) |
||
۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: elguaje7
پیام:
۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول - یوهان کرایف، رونالدینیو - استقلال - اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا - پپ گواردیولا - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
گالیله گالیلئو گالیله در سال 1564 در پیزا واقع در ایتالیا متولد شد. وی تا 19 سالگی تمام مطالعات خود را در ادبیات متمرکز کرده بود تا اینکه روزی در یکی از مراسم مذهبی کلیسا مشاهده چهل چراغی که در بالای سرش نوسان می کرد توجه او را جلب کرد. او هنگام مشاهده توجه کرد که هر چند دامنه نوسان هر بار کوتاهتر می شود لیکن زمان نوسان همواره ثابت باقی می ماند. اغلب انسانها شاید در این مشاهده چیز خاصی را نمی یافتند ولی گالیله از روح کنجکاوی و پژوهشگر دانشمندان برخوردار بود او از آن لحظه شروع به اجرای یک رشته آزمایشهای عملی کرد به این ترتیب که وزنه هایی را به یک ریسمان بست و از محلی آویزان نمود و آنها را به این سو و آن سو به نوسان درآورد. در آن دوران هنوز ساعتهای دقیق با عقربه ثانیه شمار نبود و بنابراین گالیله برای اندازه گیری زمان حرکات وزنه های آویزان و در حال نوسان از ضربات نبض خود سود می جست. او دریافت که مشاهداتش در کلیسای جامع پیزا صحت دارد. اگر چه دامنه نوسان هر بار کوتاهتر می شد، اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهای قبلی را در بر می گرفت. به این ترتیب گالیله قانون آونگ را کشف کرده بود. قانون آونگ گالیله امروزه همچنان در امور گوناگون به کار می رود. مثلاٌ برای اندازه گیری حرکات ستارگان و یا مهار روند کار ساعتها از این قانون استفاده می کنند. آزمایشهای او در باره آونگ آغاز فیزیک دینامیک جدید بود واکنشی که قوانین حرکت و نیروهایی را که باعث حرکت می شوند در بر می گیرد. گالیله در سال 1588 در دانشگاه پیزا مدرک دکتری(استادی) گرفت و در همانجا برای تدریس ریاضیات باقی ماند. او در 25 سالگی دومین کشف بزرگ علمی خود را به انجام رسانید. کشفی که باعث از بین رفتن یک نظریه به جا مانده دو هزار ساله شد و دشمنان زیادی برایش آفرید. در دوران گالیله بخش بسیاری از علوم بر اساس فرضیه های فیلسوف بزرگ یونانی – ارسطو که در قرن 4 پیش از میلاد می زیست، بنا شده بود. اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامی علوم به شمار می آمد. هر کس که به یکی از قانونها و قواعد ارسطو شک می کرد انسان کامل و عاقلی به شمار نمی آمد. یکی از قواعدی که ارسطو بیان کرده بود این ادعا بود که اجسام سنگین تندتر از اجسام سبک سقوط می کنند. گالیله ادعا می کرد که این قاعده اشتباه است به طوری که می گویند او برای اثبات این خطا از استادان هم دانشگاهی خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترین طبقه برج مایل پیزا بروند. گالیله دو گلوله توپ یکی به وزن 5 کیلو و دیگری به وزن نیم کیلو با خود برداشت و از فراز برج پیزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پایین دها کرد در کمال شگفتی تمام حاضران در صحنه مشاهده کردند که هر دو گلوله به طور همزمان به زمین رسیدند. گالیله به این ترتیب یک قانون فیزیکی مهم را کشف کرد(سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگی ندارد). در همین موقع گالیله مشغول مطالعه بود که ناگهان شایع شد که در سوئیس عدسیها را با هم ترکیب کرده اند وتوانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمایند. از این موضوع اطلاع صحیحی در دست نیست ولی اینطور مشهور است که زاخاری یانسن که در میدلبورک عینک ساز بود، اولین دوربین نزدیک کننده اشیاء را بین سالهای 1590 و 1609 ساخته بود، ولی عینک ساز دیگری بنام هانس یپرشی اختراع او را با تردستی از او می رباید و در اکتبر 1608 امتیاز آن را به نام خود ثبت می نماید. گالیله هم در این موقع موفق به ساختن دوربین مشابهی گردید ولی این دستگاه قدرت زیادی نداشت اما مطلب مهم این بود که اصل اختراع کشف شده بود و ساختن دوربین قوی تر فقط کار فنی بود. این دوربین به رئیس حکومت ونیز تقدیم شد و در کنار ناقوس سن مارک گذاشته شد. سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربین قرار گرفتند و همگی دچار حیرت و تعجب شدند. چون آنها خروج مؤمنین را از کلیسای مجاور و کشتیهایی را که در دورترین نقاط افق در حرکت بودند، مشاهده نمودند ولی گالیله فوراٌ دوربین را به طرف آسمان متوجه ساخت. مشاهده مناظری که تا آن زمان هیچ چشمی قادر به تماشای آن نبود شور و شعفی فراوان در گالیله به وجود آورد گالیله مشاهده نمود که ماه بر خلاف گفته ارسطو که آن را کره ای صاف و صیقلی می دانست پوشیده از کوه ها و دره هایی است که نور خورشید برجستگی های آنها را مشخص تر می سازد. به علاوه ملاحظه نمود که چهار قمر کوچک به دور سیاره مشتری در حرکت هستند و بالاخره لکه های خورشید را به چشم دید. دانشمند بزرگ در سال 1610 تمام این نتایج را در جزوه ای به نام کتاب قاصد آسمان انتشار داد که موجب تحسین و تمجید بسیار گشت ولی انتشار کتاب قاصد آسمان فقط تحسین و تمجید همراه نداشت بلکه جمعی از مردم بر او اعتراض کردند و از او می پرسیدند چرا تعداد سیارات را 7 نمی داند و حال آنکه تعداد فلزات 7 است و شمعدان معبد 7 شاخه دارد ودر کله آدمی 7 سوراخ موجود است. گالیله در جواب تمام سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربین نگاه کنید تا از شما رفع اشتباه شود. مشاهدات و پژوهشهای گالیله او را به این وادی رهنمون شدند که فرضیه های علمی را که بر اساس آنها زمین در مرکزیت عالم قرار داشت و خورشید و ستارگان به دور آن می گشتند مردود می شمرد. نزدیک به نیم قرن پیش از آن کوپرنیک اثر بزرگ خود را که طی آن ثابت کرد خورشید در مرکز دستگاه ستاره ای ما نیست و زمین و سیاره ها به دور آن می گردند- در معرض اذهان عموم قرار داده بود. این فرضیه کوپرنیک مورد لعن و نفرین کلیسا قرار گرفته بود و زمانی که گالیله آشکارا اعلام داشت که این فرضیه صحت دارد و او با آن موافق است، نظریه کوپرنیک بدست فراموشی سپرده شده بود. اعلامیه گالیله اعتراضات شدید را برانگیخت روحانیون عالی مقام کلیسای کاتولیک دوباره خشمگینانه فرضیه کوپرنیک را به شدت محکوم کرده و آن را مطرود شمردند. گالیله با شخصیتهای بزرگی مانند کاردینال بلارین و کاردینال باربرینی سابقه دوستی داشت که از او حمایت می کردند ولی این شخصیتهای بزرگ نتوانستند مانع آن نبود و روحانیون برای هر چیز غیر از کتاب مقدس و ارسطو ارزش قائل نبودند و کلیسا هرگز اجازه نمی داد که یک فرد غیر روحانی کتاب مقدس را به مطابق میل خود تغییر دهد. چون این کار ممکن نبود طبعاٌ می بایست گالیله محکوم شود و حتی اگر خود پاپ هم از صمیم قلب معتقد به عقاید کوپرنیک بود، محاکمه گالیله و محکومیت او اجتناب ناپذیر بود. در سال 1632 که دوست کاردینال باربرینی بنام اوربن هفتم پاپ شده بود از موقعیت استفاده کرد و ضربت بزرگی را وارد نمود. وی کتابی به زبان ایتالیایی منتشر کرد که در آن سه نفر مشغول گفتگو هستند یکی از آنها بطلمیوس و دو نفر دیگر از کوپرنیک دفاع می کنند. با انتشار این کتاب خشم و غضب روحانیون چند صد برابر گشت و بدتر از همه اینکه برای شخص پاپ این سوءتفاهم ایجاد شد که شخص ابله واحمقی در مکالمات از بطلمیوس دفاع می کند خود اوست. گالیله را به رم احضار کردند و او را در منزل یکی از اعضای عالی رتبه دیوان تفتیش عقاید جای دادند در همین اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهیه ادعانامه او بود و در روز 20 ماه ژوئن 1633 محکوم را به آنجا احضار کردند و در 22 ژوئن وادارش نمودند که توبه نامه زیر را امضاء کند. در هفتادمین سال زندگی در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حالی که کتاب مقدس را پیش چشم دارم و با دستهای خود لمس می کنم توبه می کنم و ادعای خالی از حقیقت حرکت زمین را انکار می کنم و آنرا منفور و مطرود می نمایم. گالیله بعد از محاکمه در منزل دوستش پیکولومینی اسقف شهر سین محبوس شد ولی بعد از مدتی به او اجازه داده شد تا در خانه ییلاقی خود واقع در آرستری اقامت کند. گالیله تا دم مرگ بر اعتقاد خویش پای برجا ماند او به طور پنهانی به آزمایشهای تجربی خود ادامه داد و پیش از آنکه در سال 1642 در آستری در حومه فلورانس دار فانی را وداع گوید، دو کتاب ارزشمند دیگر را نیز به رشته تحریر درآورد. آثار او نخست در سال 1835 از سوی کلیسای کاتولیک از لیست سیاه،(لیست کتابهای ممنوعه) خارج شد و اجازه انتشار یافت. امروزه ما به گالیله به عنوان یک پژوهشگر سخت کوش که بشریت بسیار به او مدیون است، احترام می گذاریم. او به جهان نشان داد که یک دانشمند باید آزادی را داشته باشد که نظریه هایی را که اشتباه هستند نقد کند و نظریه های جدیدی را بنیان گذارد او همچنین نشان داد که یک دانشمند نباید خود را گرفتار دستورها و یا روایات دینی تحریف شده کند. |
||
۱۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: elguaje7
پیام:
۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول - یوهان کرایف، رونالدینیو - استقلال - اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا - پپ گواردیولا - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
رابرت بویل رابرت بویل که از چهره های ماندگار انگلیس است، در کاخ لیزمور در ایلند به دنیا آمد. او هفتمین پسرکنت اعظم کورک یکی از ثروتمند ترین مردان جهان بود. کنت اعظم برای تربیت فرزندان و اینکه لوس و ناز نازی نشوند آنها را به خانواده های فقیر سپرد تا پرورش یابند. رابرت بویل از 6 ماهگی تا 4 سالگی در یک خانواده روستایی ایلندی به سر برد. او تا 8 سالگی زیر نظر معلم سر خانه تحصیل کرد، سپس به مدت 3 سال در اتون انگلیس به درس خود ادامه داد. بویل در 20 سالگی به لندن رفت و عضو یک گروه دانشمندان تجربی شد. بویل اعتقاد راسخ داشت که آینده علم بر روش تجربی استوار است. شعار او که هیچ چیز به صرف گفته دیگران قابل قبول نیست، این فکر را که تمام پاسخها در کتابهای قدیمی وجود دارد نفی می کرد. گروه علمی که او عضو آن بود جلسه بحثهای غیر رسمی را در خانه هر یک از اعضا برگزار می کرد و بویل به آن نام کالج نامرئی داده بود. در سال 1654 بویل به اکسفورد رفت تا به حامیان علوم تجربی نزدیکتر باشد. او با کمک رابرت هوک باهوش یک تلمبه بادی پیشرفته را ساخت. این دو نفر ثابت کردند که صدا در خلا منتشر نمی شود. آنها استدلال گالیله را که معتقد بود در صورت نبودن مقاومت هوا یک پر سبک و یک تکه سرب سنگین با سرعت برابر سقوط می کنند تایید کردند. بویل به سبب آنکه نمی خواست حیوانات را بیازارد قادر نبود که مطالعاتش را روی تنفس در خلا کاملا پیگیری کند. او یافته های خود را در کتاب تاثیر کشسانی هوا در سال 1660 منتشر کرد. این کتاب شامل قانون بویل است. بنابر قانون بویل حجم یک گاز با فشار موثر بر آن نسبت وارون دارد. بزرگترین دستاوردهای بویل در رابطه با علم شیمی است. او عنصر را ماده ای تعریف کرد که نمی توان آن را با روشهای شیمیایی به مواد ساده تر تبدیل کرد و نمی توان آن را از ترکیب دو یا چند ماده ساده تر به دست آورد. کتاب او به نام شیمیدانان شکاک 1661 نشان دهنده آغاز شیمی جدید است. بویل اصرار داشت که دوستان دانشمند وی نتایج تجربیات خود را با سرعت گزارش کنند تا دیگران نیز از اکتشافهای جدید مطلع شوند. در سال 1663 وی کوشش های موفقی را برای صدور امتیاز انجمن سلطنتی به عنوان یک مجمع علمی رسمی که بر اساس الگوی کالج نامرئی ایجاد شده بود انجام داد. در سال 1668 به لندن بازگشت و یک آزمایشگاه شیمی را در خانه خود به وجود آورد، او عنصر قابل اشتعال فسفر را کشف کرد و نخستین کبریت را ساخت. رابرت بویل علاوه بر پژوهش های علمی زبانهای عبری یونانی و سریانی را آموخت تا مطالعات خود را روی متون مذهبی دنبال کند. مسئولیتهای گوناگونی از جمله ریاست شورای شهر اتون مقامی در کلیسای انگلیس و ریاست انجمن سلطنتی به او پیشنهاد شد ولی آنها را نپذیرفت. بویل هیچ گاه ازدواج نکرد. هنگامی که در لندن وفات یافت مجموعه کارهای علمی خود و دستگاهایی را که ساخته بود به انجمن سلطنتی واگذار کرد. او همچنین هزینه سخنرانی های سالانه حمایت از دین مسیح در برابر حمله بی دینان تامین می کرد. |
||
۱۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: elguaje7
پیام:
۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول - یوهان کرایف، رونالدینیو - استقلال - اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا - پپ گواردیولا - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
رابرت هوک ( 1703-1635) رابرت هوک در جزیره وایت به دنیا آمد. او بدنی رنجور و نحیف داشت و در 13 سالگی یتیم شد. در جوانی با پیشخدمتی امرار معاش و درآمد خود را برای یافتن به دانشگاه اکسفورد پس انداز می کرد. در سال 1655 زمانی که اکسفورد بود دستیار رابرت بویل فیزیکدان شد. با تلمبه بادی پیشرفته ای که به همراه بویل ساخته بود آنها ثابت کردند که احتراق و تنفس هر دو به هوا نیاز دارند و صوت در خلا نمی تواند انتقال یابد. کمی پیش از آنکه به عصویت رسمی انجمن سلطنتی پذیرفته شود، این انجمن هوک را به عنوان مسئول آزمایشها برگزید. او این مسئولیت را تا زمان فوت خود بر عهده داشت و نظرات جدید و جالب را هر هفته به اعضا معرفی می کرد. او هزاران آزمایش را در طول بیش از چهل سال انجام داد. زمانی که هوک به وسیله میکروسکوپی که خود آن را کامل کرده بود، روی یک لایه نازک چوب پنبه مطالعه می کرد، شبکه ای منظم از حفره هایی شبیه کندوی عسل مشاهده کرد. او این حفره ها را سلول نامید. این یافته سر رشته اطلاعات درباره سلولهایی است که خشت بنای زندگی هستند. هوک در سال 1665 کتاب خود را به نام میکرو گرافیا منتشر کرد. این کتاب شامل برخی از زیباترین تصویر ها از اجسام کوچکی است که تا کنون کشیده شده است از جمله دانه های برف پر فلس ماهی و سازواره های زنده مانند کپک و خزه ها. تصویری که او از کک کشیده است به گونه ای است که هم اکنون نیز تجدید چاپ می شود. او تشخیص داد که سنگواره ها از دوران گذشته بر جای مانده اند. پس از آتش سوزی بزرگ لندن در سال 1666 او با کریستوفر ورن که معمار بود برای بازسازی شهر همکاری کرد. او مسئول دفتر نقشه برداری لندن بود و برخی ساختمان ها را از جمله بیمارستان بیت اللحم را طراحی کرد. هوک پس از یکی از جلسه های انجمن سلطنتی با ورن و ادموند هالی اخترشناس دیدار کرد. آنها ماهیت گرانش را مورد بحث قرار دادند. هوک اعلام کرد که گرانش با مجذور فاصله نسبت وارون دارد. او هرگز نتوانست درستی این نظر را اثبات کند. بعد ها هالی این مسئله را به سرایزاک نیوتون عرضه کرد تا آن را ثابت کند. نیوتون در کتاب شاهکارش به نام اصول از مشارکت هوک قدردانی کرده است. هوک بسیاری از دستگاهای هواشناسی را اختراع کرده است، از جمله هواسنج را اصلاح کرد و دستگاههایی برای اندازه گیری رطوبت ساخت. فنر تعادل را برای تنظیم ساعت به کار برد و همین موضوع سبب کوچک شدن و افزایش دقت کار ساعت شد. با وجود اینکه هوک در راه ترویج علم بسیار کوشید ولی به نظر می رسد که زندگیش راحت و شادمانه نبوده است. او به ندرت توانست برنامه های در دست اقدام را تمام کند. علاوه بر این بد اقبالی او این بود که در زمان نیوتون می زیست و هیچ وقت نتوانست از سایه آن متفکر بزرگ بیرون بیاید. امروزه هوک به دلیل قانون کشسانی در خاطره هاست. بنابر این قانون میزان تغییر شکل یک جسم جامد با نیروی که بر آن وارد می شود نسبت مستقیم دارد و در ترازو های فنری که در فروشگاه های بزرگ بر اندازه گیری وزن اجسام به کار می رود از این قانون استفاده می کنند. |
||
۱۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
|
ارنست چگوارا زندگی نامه ی ارنست چگوارا: در روز 14 ژوئن سال 1928 ميلادي ارنستو رافائل دولا سرنا مشهور به چه گوارا در شهر روزاريو آرژانتين متولد شد. او سنين نوجواني را در شهر كوردوبا سپري كرد سپس در دانشگاه بوينس آيرس در رشته پزشكي فارغ التحصيل شد. در سال 1951 ميلادي ، ارنستو پس از اخذ مدرك پزشكي دست به سفري در كشورهاي آمريكاي لاتين زد كه چندين ماه به طول انجاميد و در اين سفر با فقر و فلاكتي كه در منطقه حكم فرما بود ، آشنا شد. ارنستو چه گوارا در سال 1955 ميلادي در شهر مكزيكو با فيدل كاسترو ملاقات كرد. كاسترو در آن هنگام جنبش 26 ژوييه يا M26 با اشاره به نام خوزه مارتي را تدارك مي ديد. ارنستو جزو 82 مردي بود كه در سال 1956 ميلادي با فيدل كاسترو به كوبا رفتند و فقط 12 نفر آنها موفق به بازگشت شدند. از آن پس آنها جنگ چريكي عليه رژيم ديكتاتوري فولخنسيو باتيستا مترسك دست نشانده آمريكا در كوبا را آغاز كردند. در اين نبرد نابرابر از نظر تعداد و تجهيزات سرانجام اين مورچه بود كه در مقابل فيل پيروز شد. پس از سقوط رژيم ديكتاتوري باتيستا و قبل از ورود پيروزمندانه كاسترو ، چه گوارا و يارانشان به شهر هاوانا ، باتيستا فرار كرد و به جمهوري سن دومينگو پناهنده شد. در ابتداي انقلاب كوبا چه گوارا يكي از مقامات اصلي دولت كوبا بود : سفير ويژه، رئيس بانك مركزي ، وزير صنايع. اما چه گوارا مردي نبود كه علاقه اي به پشت ميزنشيني و فرمان دادن داشته باشد. در سال 1965 ميلادي ، چه گوارا با تعدادي داوطلب كوبايي براي اشاعه انقلاب ، كوبا را ترك كرد. او ابتدا به كنگو رفت و در آنجا با لوران دزيره كابيلا آشنا شد اما كابيلا چندان اعتماد او را جلب نكرد. چه گوارا سپس به بوليوي رفت و عليه ديكتاتوري وقت بوليوي دست به يك جنگ چريكي زد. اما در اثر يك توطئه سازمان سيا در سال 1967 ميلادي توسط نيروهاي ارتش بوليوي اسير شد و به دستور سازمان سيا پس از تحمل شكنجه هاي فراوان كه حتي گفته مي شود دست چپ او را قطع كردند (زيرا عكس هايي كه از جسد او تهيه شده از زاويه اي گرفته شده اند كه دست چپ او غيرقابل مشاهده است) در روز 9 اكتبر سال 1967 ميلادي به قتل رسيد. به اين ترتيب ، در روز 14 ژوئن سال 1928 ميلادي ارنستو رافائل گوارا دولا سرنا مشهور به چه گوارا در شهر روزاريو آرژانتين متولد شد. ارنستو علي رغم داشتن يك خانواده و زندگي مرفه با مشاهده فقر و فلاكت منطقه آمريكاي لاتين به داشتن يك زندگي راحت و مرفه پشت كرد و زندگي خود را وقف تلاش براي تغيير زندگي مردمي كه دربند ديكتاتوري بودند ، كرد. مردم او را فقط با نام «چه » يا « ال چه » مي ناميدند. چه گوارا مردي بود تشنه عدالت ، تاريخ زندگي او و جانفشاني هايش در راه مردم محروم نام او را در تاريخ جهان به نيكي جاودان كرد. نامه ی چگوارا به همسر و فرزندانش: اگر ناچاريد كه اين نامه را بخوانيد علتش اين است كه من ديگر در بين شما نخواهم بود .آن موقع شما مرا سخت به خاطر مي آوريد و كوچكترها كه اصلاً مرا به ياد نخواهند داشت . پدر شما مردي بود كه كارها و افكارش با يكديگر هماهنگ بود و شكي نيست كه او نسبت به اعتقادات خود وفادار بود ه . دوست دارم انقلابي هاي خوبي از كار درآييد ، تا مي توانيد مالعه كنيد تا با روشهاو فنوني كه شما را بر طبيعت مسلط مي كنند ، كاملاً آشنا شويد . فراموش نكنيد كه انقلاب مهمترين چيز است و ما هر كدام به تنهايي ارزش نداريم . مهمتر از همه ، هميشه اين توانايي را داشته باشيد كه هرگونه ظلمي را كه در جايي از اين دنيا نسبت به كسي رواداشته مي شود عميقاً برسي كنيد . اين زيبا ترين خصلت يك فرد انقلابي است . به اميد ديدار هاي هرچه بيشتر با شما بچه هاي كوچك من ! مي بوسمتان و در آغوشتان مي گيرم پدر |
||
۱۷ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: elguaje7
پیام:
۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول - یوهان کرایف، رونالدینیو - استقلال - اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا - پپ گواردیولا - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
ایزاک نیوتن آیزاک نیوتن در نیمه شب عید سال نو ۱۶۴۲ (میلادی) به دنیا آمد. او کودک زودرسی بود که پزشک به زندهماندن او امید چندانی نداشت. پدر وی که کشاورزی مرفه بود سه ماه پیش از تولد او از دنیا رفته بود و هانا مادر آیزاک مجبور بود این کودک رنجور را به تنهایی بزرگ کند. خانهٔ مادری او در وول اِستروپ بزرگ و راحت بود.آنها فقیر نبودند، اما بزرگ کردن آیزاک که کودکی رنجور و نحیف بود برای مادری تنها آسان نبود. در سال تولد آیزاک نیوتن، جنگهای داخلی انگلستان آغاز شد. نبردهای خونینی میان گارد سلطنتی وطرفداران مجلس در گرفت. زمانی که جنگ تمام شد، نیوتن شش ساله بود. تجزیه کشور که از رویدادهای مهم تاریخ آن محسوب میشد این کشور را به سخنگوی قدرتمند پرتستانها تبدیل کرد. اکثر اهالی محل زندگی نیوتن (لینکینشایر) حامی مجلس بودند ولی خانودهٔ اوطرفدار پادشاه بودند. این مشکلات سیاسی بر زندگی او تاثیرات فراوانی داشت. در این هنگام بود که مادر او قصد ازدواج مجدد کرد و به محل زندگی ناپدریش رفت و او را نزد مادربزرگش نهاد. او هیچگاه با مادربزرگش صمیمی نبود و همیشه از ناپدریش متنفر بود. در خانهٔ مادربزرگش اکثر ساعات روز را به ساخت الگوهای مکانیکی میپرداخت. او علاقهٔ زیادی به این کار داشت. نیوتن در ده سالگی شاهد مرگ ناپدریاش بود. با مرگ ناپدری نیوتن مادرش به وولزثروپ بازگشت. دو سال بعد نیوتن وارد دبیرستان گرانثام شد. حال او با عمویش در شهر زندگی میکرد. نیوتن بسیار ضعیف بود و نمیتوانست در بازیهای خشن شرکت کند. در چهارده سالگی او یک روز با یکی از بچههای قلدر مدرسه گلاویز شد و در آخر موفق شد بینی حریف خود را بشکند! این اتفاق او را به یک قهرمان تبدیل کرد و باعث تشویق و تحسین دیگر بچهها و دلگرمی او شد!!! آیزاک جوان در سال ۱۶۶۱، در هجده سالگی وارد دانشگاه کمبریج شد اما مادر او نمیتوانست مخارج دانشگاه را بپردازد از این رو وی به گروه «سابسایزرها» پیوست. سابسایزرها دانشجوهایی بودند که بجای پرداخت شهریه، اتاقها را نظافت میکردند یا در سالن غذاخوری به عنوان پیشخدمت کارمی کردند. در یک روز یکشنبه در اواخر بهار۱۶۶۴ آیزاک و دوستش، جان ویکنز به سیرکی که به تازگی درکمبریج دایر شده بود رفتند. در این سیرک آیزاک به طور تصادفی متوجه چیزی شد که به طرز خیره کننده ای میدرخشید. آن چیز حیرت آور یک منشور بود. آیزاک متوجه شد که با استفاده از آن منشور میتواند آزمایشهای مفیدی انجام دهد. از این رو فوراً آن را خرید. مردم آن زمان فکر میکردند که اثر رنگین کمان از خواص منشور است و تابش نور بر منشور این خاصیت را از درون منشور آزاد میکند. نیوتن دست به چندین آزمایش زد و از چند منشور استفاده کرد. نتایج او امروزه به عنوان جزئی از قوانین فیزیک محسوب میشوند. او کشف کرد که «تصاویری که ما از اجسام میبینیم، بازتاب نور از سطح آن اجسام است». نیوتن پس از این موفقیتهای علمی در سال ۱۶۶۵ مدرک لیسانس علوم انسانی خود را گرفت. حال او میتوانست چهار سال دیگر در کالج ترینیتی تحصیل کند. او مایل بود از این پس به مسالهٔ جاذبه بپردازد. اما در این سال طاعون در انگلیس شایع شد و شعلههای مرگبار آن از هر سوی این کشور زبانه میکشید. به همین دلیل دانشگاه تعطیل شد و نیوتن به لینکینشایر بازگشت. نیوتن در این فکر بود که چگونه سیارات بر مدار خود پیرامون خورشید قرار میگیرند بی آنکه نیرویی ناشناخته دست اندرکار باشد. او هنگامی که در باغ خانهٔ مادری خود در حال تفکر به این مؤضوع بود، سیبی از روی درخت افتاد و او را متوجه کرد که علت افتادن سیب همان دلیل گردش سیارات به دور خورشید است. خورشید نیروی کششی به سیارات وارد میکند و عین همان نیرو را زمین به ماه. اما سوالی دیگر برای وی پیش آمد: «چرا سیارات به روی خورشید سقوط نمیکنند؟» او چندین روز به این مساله فکر کرد اما جوابی نیافت. درست همان زمان که او بار و بنهٔ خود را برای بازگشت به دانشگاه کمبریج میبست، حقیقت پرده از چهره برگرفت. در یک لحظه او نوعی بازی را که بچهها در مدرسه انجام میدادند بخاطر آورد. قاعدهٔ بازی این بود که باید بازیکن سطل آبی را در هوا میچرخاند. برندهٔ این بازی کسی بود که سطل را بدون اینکه آب از آن بریزد در هوا بچرخاند. اکنون نیوتن دلیل چرخش سیارات بدور خورشید، بدون آنکه در خورشید سقوط کنند را دریافته بود. این پدیده که نیازمند سرعت جانبی است همان نیروی گریز از مرکز است. او پس از چند آزمایش کشف کرد که نیروی جاذبه از قانون عکس مجذور فاصله پیروی میکند. در زمان گالیله فقط تلسکوپ انکساری وجود داشت، اما بزرگنمایی و وضوح خوبی نداشتند. نیوتن با استفاده از نبوغ و تجربهاش در ساخت مدلهای مکانیکی توانست تلسکوپ انعکاسی را که انقلابی در علم محسوب میشد اختراع کند. این تلسکوپ بزرگنمایی و وضوح بهتری نسبت به تلسکوپهای انکساری دارند. نیوتن به دلیل اختراع تازه اش بسیار مشهور شد و پس از چندی به انجمن سلطنتی پیوست. او در اولین سخنرانیاش با دانشمند بزرگ هم عصرش یعنی رابرت هوک ملاقات کرد و میان این دو مشاجره در گرفت. هوک خود را خبرهٔ پژوهش دربارهٔ نور میدانست و نظرات نیوتن را رد میکرد. پس از مدتی، نیوتن فیزیک را رها کرد و به پژوهش در مورد کیمیاگری (پایهٔ شیمی امروز) پرداخت. اما در این بین هانا، مادر او درگذشت. این مساله او را تا مدتی از کسب دانش بازداشت. در ۲۸ آوریل ۱۶۸۶ نیوتن کتاب اصول ریاضی فلسفهٔ طبیعی را چاپ کرد و نسخهٔ اول آن را به انجمن سلطنتی داد. اما در نیمه شب همان روز هوک مدعی شد که قوانین نیوتن را قبلاً کشف کردهاست. در سال ۱۶۹۶ نیوتن رییس ضرابخانهٔ سلطنتی شد و همچنین در چند سال بعد او سرپرست انجمن سلطنتی نیز شد. در این مدت او متقاعد شد که اکتشافات خود در زمینهٔ نور را با عنوان «نورشناخت» منتشر کند. یک سال بعد، ملکه آن به او لقب شوالیه (سِر) داد. سر آیزاک نیوتن در ۲۰ مارس ۱۷۲۷ در هشتاد و چهار سالگی چشم از جهان فرو بست. وی چندی پیش از وفاتش با نگاهی به زندگی علمی طولانی گذشتهاش از آن این خلاصه را بدست داد : "من نمیدانم به چشم مردم دنیا چگونه میآیم، اما در چشم خود به کودکی میمانم که در کنار دریا بازی میکند و توجه خود را هر زمان به یافتن ریگی صافتر یا صدفی زیباتر منعطف میکند. در حالی که اقیانوس بزرگ حقیقت همچنان نامکشوف مانده در جلوی او گسترده است...!" |
||
۲۴ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: khadije.messi
پیام:
۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi - - - - - ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ - - - ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا - - گروه:
- کاربران عضو |
زندگینامه الکساندر گراهام بل الکساندر گراهامبل مخترع تلفن به سال ۱۸۴۷ در شهر «ادینبورو» اسکاتلند متولد شد. وی گرچه چند سالی بیش به مدارس رسمی نرفت ولی با همت خودش و تلاش خانوادهاش از تحصیلات ممتازی برخوردار گردید. از آنجا که پدر گراهام متخصص فیزیولوژی صدا، اصلاح گفتار و آموزش به ناشنوایان بود علاقه و توجه او به مبحث بازیافت اصوات و صداها کاملاً طبیعی به نظر میرسید. گراهامبل در سال ۱۸۷۱ به شهر بوستون در ایالت ماساچوست آمریکا نقل مکان کرد. در آنجا در سال ۱۸۷۵ به برخی کشفیات مختلف دست یافت که سرانجام به اختراع تلفن منتهی گردید. بل اظهار نامه مربوط به درخواست ثبت حق انحصاری اختراع خود را در فوریه سال ۱۸۷۶ تسلیم کرد و امتیاز مربوط به آن چند هفته بعد به وی داده شد. (جالب اینکه شخص دیگری به نام الیشاگری در همان روز و تنها یکی دو ساعت دیرتر اظهارنامه ثبت اختراع وسیله کاملاً مشابهی را تسلیم مقامات مربوطه نمود کمی پس از دریافت امتیاز مزبور گراهام بل دستگاه تلفن اختراعی خود را در سالن نمایشگاه سنتنیال فیلادلفیا به معرض نمایش گذاشت. اختراع بل با استقبال گرمی مواجه شد و جایزهای نیز به او اعطا گردید. حق بهرهبرداری انحصاری از این اختراع در قبال مبلغ یکصدهزار دلار به کمپانی «وسترن یونیون تلگراف» پیشنهاد شد ولی کمپانی مزبور از خرید آن امتناع کرد. بنابراین بل و دستیارانش در ژوئیه ۱۸۷۷ خود به تأسیس شرکتی همت گماشتند که آن شرکت در حقیقت سلف همین کمپانی «آمریکن تلفن و تلگراف» امروزین بود. تلفن از همان آغاز توفیق تجاری بسیار بزرگی روبهرو گردید. اکنون نیز AT&T بزرگترین تشکیلات بازرگانی خصوصی جهان است. ظاهراً بل و همسرش که در مارس ۱۸۷۹ حدود پانزده درصد سهام شرکت تلفن را داشتند تصور نمیکردند که کمپانی آنها به زودی تبدیل به شرکتی با سوددهی افسانهای خواهد شد. آنها طی چند ماه اکثر سهام خود را با بهای متوسط هر سهم ۲۵۰ دلار فروختند. تا ماه نوامبر ارزش سهام شرکت به یکهزار دلار رسید. در سال ۱۸۸۱ آنها باز هم دست به کاری غیر عاقلانه زدند و یک سوم بقیه سهام باقی مانده خود را فروختند. با وجود این در سال ۱۸۸۳ ثروت بل و همسرش بالغ بر یک میلیون دلار میشد. با وجود اینکه بل در نتیجه اختراع تلفن فردی ثروتمند شده بود ولی همچنان به فعالیتهای تحقیقاتی خود ادامه داد و چند وسیله سودمند دیگر، البته کم اهمیتتر از تلفن نیز اختراع کرد. او به کارهای مختلف علاقه داشت ولی توجه علاقه اصلی او کمک به ناشنوایان بود. همسرش بانویی ناشنوا بود که بل قبلاً به او درس میداد. بل دو پسر و دو دختر داشت اما پسرانش در همان اوان نوزادی از دنیا رفتند.بل در سال ۱۹۲۲درگذشت |
||
۲۹ شهریور ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: khadije.messi
پیام:
۴,۲۲۴
عضویت از: ۱۹ بهمن ۱۳۸۹
از: -
طرفدار:
- leo messi - - - - - ﺍﺳﭙﺎﻧﯿﺎ- ﺁﺭﮊﺍﻧﺘﯿﻦ - - - ﭘﭗ ﮔﻮﺍﺭﺩﻳﻮلا- تیتو ویلانووا - - گروه:
- کاربران عضو |
زندگینامه جیمز وات مخترع ماشین بخار جیمز وات مخترع اسكاتلندی كه اغلب از او به عنوان مخترع ماشین بخار زیاد یاد میشود چهره اصلی انقلاب صنعتی است. وات در واقع اولین سازنده ماشین بخاری نیست. «هرو او آلكساندریا» در قرن اول میلادی ابزارهای مشابهی را توصیف كرده بود. در سال 1698 «توماس ساوری» ماشین مشابهی را به ثبت رساند كه برای تلمبه كردن آب از آن استفاده میشد و در 1712 «توماس نیوكومن» نوع پیشرفتهتری از آن را به ثبت رساند. با وجود این ماشین ساخته شده توسط نیوكومن كارایی بسیار كمی داشت و آن را فقط برای خارج كردن آب از معادن زغال سنگ به كار میگرفتند. جیمز وات مخترع اسكاتلندی كه اغلب از او به عنوان مخترع ماشین بخار زیاد یاد میشود چهره اصلی انقلاب صنعتی است. وات در واقع اولین سازنده ماشین بخاری نیست. «هرو او آلكساندریا» در قرن اول میلادی ابزارهای مشابهی را توصیف كرده بود. در سال 1698 «توماس ساوری» ماشین مشابهی را به ثبت رساند كه برای تلمبه كردن آب از آن استفاده میشد و در 1712 «توماس نیوكومن» نوع پیشرفتهتری از آن را به ثبت رساند. با وجود این ماشین ساخته شده توسط نیوكومن كارایی بسیار كمی داشت و آن را فقط برای خارج كردن آب از معادن زغال سنگ به كار میگرفتند. وات با اینكه فقط یك دوره كارآموزی یكساله را در زمینه ابزارسازی گذرانده بود ولی از استعداد ابداع و نوآوری فراوان برخوردار بود. وی در سال 1764 هنگامی كه مشغول تعمیر یك مدل از ماشینهای نیوكومن بود به ماشین بخار علاقمند شد. وات اصلاحاتی آنچنان مهم و ارزنده در ماشین اختراعی نیوكومن به عمل آورد كه میتوان او را مخترع اولین ماشین بخار دانست. اولین تغییر مهم وات كه در سال 1769 به ثبت رساند اضافه كردن یك محفظه جداگانه تراكم بخار بود. او همچنین با عایقبندی سیلندر بخار را مجزا كرد و در سال 1782 ماشین دوطرفه را اختراع نمود. تمام اینها همراه با چند فقره تغییرات و اصلاحات كوچكتر به كارایی بیشتر ماشینهای بخار منتج شد. این ازدیاد كارایی عملاً به معنای تفاوت بین یك ابزار ماهرانه ولی نه چندان قابل استفاده با وسیلهای با توان صنعتی فراوان بود. وات در سال 1781 با اختراع یك سری چرخدنده حركت تناوبی موتور را به حركت دورانی تبدیل كرد. با استفاده از این ابزار بر موارد استفاده از موتور بخار به شكل چشمگیری افزوده شد. علاوه بر انجام اصلاحات و تغییرات گوناگون وات در سال 1788 پروانه تنظیم دو موتور، وسیلهای كه امكان كنترل اتوماتیك سرعت موتور را فراهم آورد، فشارسنج (1789) شمارشگر (كنتور) نشانگر و شیر فشارشكن را اختراع كرد. وات كه خود فاقد استعداد لازم در كارهای تجاری بود، در سال 1775 به اتفاق «ماتیو بولتون» كه مهندی چیرهدست و معاملهگری توانا بود شركتی تأسیس كرد، طی 25 سال بعد شركت وات – بولتون تعداد زیادی موتورهای بخاری تولید و به بازار عرضه كرد كه در نتیجه ثروت سرشاری نصیب آن دو گردید. در باب اهمیت ماشین بخار مبالغه و گزافهگویی نمیشود. درست است كه بسیاری از اختراعات دیگر در انقلاب صنعتی نقش داشتهاند. در معدن و متالوژی و در بسیاری از ماشینآلات صنعتی پیشرفتهای فراوانی پدید آمد. معدودی از اختراعات مانند دستگاه نساجی (جانكی، 1733) و ماشین نخریسی (جیمز هارگریوز، 1764) قبل از كارهای وات عرضه شدند. مخترعین دیگر اختراعات و پیشرفتهایی هر چند كوچك پدید آوردند ولی هیچیك از آنها به تنهایی نمیتوانستند برای انقلاب صنعتی حیاتی باشند. تمامی آنها با موتور بخار كه نقشی كاملاً تعیینكننده داشت و بدون آن انقلاب صنعتی به كلی چیز دیگری بود، تفاوت عمدهای داشتند. قبل از آن اگر چه از نیروی آب و باد برای به گردش درآوردن چرخ آسیابها استفاده میشود ولی منبع اصلی نیرو همواره عضلات انسان بود. استفاده از این عامل ظرفیت تولید صنعتی را به كلی محدود میكرد. با اختراع ماشین بخار این محدودیت بر طرف شد. پس از آن انرژی بسیار زیادی برای تولید در دسترس بود و مرتباً نیز به میزان آن افزوده میشد. تحریم نفتی سال 1973 یك اخطار جدی بود كه چگونه كمبود انرژی میتواند به سیستم صنعتی ضربه وارد كند. این تجربه تا حدی بیانگر اهمیت انقلاب صنعتی ناشی از اختراعات وات میباشد. ماشین بخار صرف نظر از تأمین منبع انرژی برای كارخانهها، موارد استفاده مهم دیگری نیز داشت. در سال 1783 «ماركیز دو جفروی» موفق شد ماشین بخار را برای به حركت درآوردن یك قایق به كار گیرد. در سال 1804 «ریچارد ترویتیك» اولین لوكومتیو بخار را ساخت. اگر چه هیچ یك این مدلهای اولیه از لحاظ تجاری با توفیق همراه نبود اما در خلال چند دهه كشتی بخار و راهآهن، حمل و نقل دریایی و زمینی را دستخوش تحولی بنیادین كرد. انقلاب صنعتی با انقلاب آمریكا و انقلاب فرانسه همزمان بود. امروز میتوانیم دریابیم كه تأثیر انقلاب صنعتی در زندگی روزانه بشر به مراتب عظیمتر از هر یك از آن دو انقلاب سیاسی بوده است هر چند این نكته هنگام بروز آن انقلابات آنچنان بدیهی و مسلم نبود. به همین دلیل جیمز وات را باید یكی از تأثیرگذارترین چهرههای تاریخ دانست. |
||
۱ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: farzane.6
پیام:
۱۸۶
عضویت از: ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
طرفدار:
- لیونل مسی. - پرسپولیس - المان گروه:
- کاربران عضو |
نام کامل : هنریک یوهان کرایف زادروز :۲۵ آوریل ۱۹۴۷ (۶۴ سال) زادگاه :آمستردام، هلند قد :۱٫۸۰ متر (۵ فوت و ۱۱ اینچ) باشگاههای جوانان ۱۹۵۹-۱۹۶۴ آزاکس آمستردام باشگاههای حرفهای 1964-1973 اژاكس امستردام 240بازي و 190گل ۱۹۷۳-۱۹۷۸ بارسلونا 143بازي و 48گل ۱۹۷۸-۱۹۸۰ لس انجلس ازتكس 27بازي و 16گل ۱۹۸۰-۱۹۸۱واشینگتن دیپلماتز 32بازي و 12گل ۱۹۸۱ لوانته 10بازي و 2گل ۱۹۸۱-۱۹۸۳ آژاکس آمستردام 36بازي و 14گل ۱۹۸۳-۱۹۸۴ فاینورد 33بازي و11 گل تيم ملي ۱۹۶۶-۱۹۷۸ هلند 48بازي و33گل دوران مربيگري ۱۹۸۶-۱۹۸۸ اژاكس امستردام ۱۹۸۸-۱۹۹۶ بارسلونا مهمترین افتخارات: نایب قهرمان جام جهانی 1974، بهترین بازیکن جام جهانی 1974، قهرمان جام باشگاههای اروپا 1971، 1972 و 1973، قهرمان جام باشگاههای جهان 1972، مرد سال فوتبال اروپا 1971، 1973 و 1974 اسطوره فوتبال هلند و باشگاه آژاکس و یکی از پنج بازیکن برتر تاریخ فوتبال جهان، در سال 1947 در آمستردام متولد شد. فوتبال خود را در باشگاه آژاکس آمستردام آغاز نمود و به همراه این تیم سه بار در سالهای 1973-1971 فاتح جام باشگاههای اروپا شد. تکنیک ناب و قدرت رهبری فوقالعاده او در کنار تاکتیکهای نوین رینوس میشل از تیم ملی هلند یک مدعی جهانی ساخت. در کنار نیسکنز، رپ، ویلکس و سایر مردان پرتلاش هلند، او به دیدار نهایی جام جهانی 1974 رسید. در جام جهانی 1974، تیم هلند با بازیهای دیدنی کرایف موفق شد با شکست دادن برزیل و آرژانتین در مرحله ماقبل فینال برگزارکننده دیدار نهایی در برابر میزبان مسابقات یعنی آلمان غربی باشد. با شروع بازی و طی 16 پاس پیاپی که میان بازیکنان هلند رد و بدل شد، یوهان کرایف صاحب توپ شد و در محوطه جریمه با خطای برتی فوگتس سرنگون گردید تا داور نقطه پنالتی را نشان دهد. ضربه پنالتی نیسکنز در دقیقه اول بازی به ثمر رسید و امیدهای فراوانی برای قهرمانی هلند ایجاد کرد ولی ژرمنها با تلاش بی وقفه خود در نهایت به پیروزی 2 بر 1 دست یافتند تا هلند در عین شایستگی فراوان دوم شود. یوهان کرایف عنوان بهترین بازیکن جام جهانی را به دست آورد و در این سال برای سومین بار مرد سال فوتبال اروپا شد. کرایف پس از ده سال حضور موفق در آژاکس به بارسلونا رفت و در اولین فصل حضورش به مقام قهرمانی لیگ اسپانیا دست یافت. او در طی پنج فصل حضور در بارسلونا 143 بازی در لیگ اسپانیا انجام داد و 48 گل به ثمر رساند. در اردوی تیم ملی هلند برای حضور در جام جهانی اتفاقاتی روی داد که موجب کنارهگیری کرایف و عدم شرکتش در جام جهانی گردید. شاید اگر کرایف در آرژانتین حضور داشت هلند قهرمان جام جهانی 1978 می شد. در سال 1979 او به تیم لس آنجلس آزتکز پیوست و یک فصل برای این تیم بازی کرد ولی دوباره به هلند بازگشت و این بار در تیم فاینورد حضور یافت و به همراه این تیم سه بار به مقام قهرمانی لیگ هلند دست یافت و در سال 1984 از فوتبال کنارهگیری نمود و به عنوان مدیر به آژاکس بازگشت. در سایه مدیریت او تیم آژاکس فاتح جام برندگان جام اروپا در سال 1987 شد. کرایف به بارسلونا رفت و روی نیمکت این تیم نشست و ضمن کسب جامهای متعدد قهرمانی با این تیم در سال 1992 به مقام قهرمانی جام باشگاههای اروپا این بار در کسوت سرمربی رسید. |
||
دل به دریا میزنم در قیل و قال زندگی خسته از پژمردنم پشت خیال زندگی در اتاق فکر من ایینه تابوتم شده در نبردم,در کما,با احتمال زندگی... |
|||
۵ مهر ۱۳۹۰
|
|
پاسخ به: زندگي نامه بزرگان | ||
نام کاربری: elguaje7
پیام:
۲,۳۴۸
عضویت از: ۱ آبان ۱۳۸۹
طرفدار:
- داوید ویا، ژاوی، پویول - یوهان کرایف، رونالدینیو - استقلال - اسپانیا، آرژانتین، ایتالیا - پپ گواردیولا - امیر قلعه نویی گروه:
- کاربران عضو |
رالف استینمن بدن برنده نوبل آزمایشگاه شده بود/ 8 درمان تأیید نشده روی بدن "استینمن"... برنده نوبل پزشکی سال 2011، که سه روز پیش از اعلام برندگان نوبل پزشکی از جهان رفته بود، در حدود هشت درمان به تایید نرسیده و اثبات نشده را بر روی خود آزمایش کرده بود. دکتر "رالف استینمن" در سالهای آخر زندگی خود، بدنش را به لابراتوار آزمایشی انسانی غیر عادی تبدیل کرده بود و بر روی آن تعدادی از درمانهای اثبات نشده، از قبیل درمانهایی که توانستند تا حدودی به کنترل بیماری او کمک کرده و او را در مبارزه علیه بیماری سرطان لوزالمعده اش یاری کرد، انجام داده بود. "سارا شلزینگر" مدیر لابراتوار استینمن و همکار او در دانشگاه راکفلر می گوید: استینمن احساس می کرد مطالعات انسانی بالینی برترین شکل مطالعات است که مشارکت در آن می تواند خطرساز باشد. وی از روند کند این مطالعات به شدت انتقاد داشت و از داده های خام و موشها خسته شده بود. دوستان و همکاران استینمن می گویند وی خود را وقف تحقیقاتی کرده بود که می توانست در زندگی انسانها تحول بزرگی ایجاد کند. "لوئیس وینر" یکی از همکاران استینمن در هیئت ایمنی شناسی انجمن تحقیقات سرطان آمریکا می گوید این تعهد زمانی بیشتر آشکار شد که بیماری سرطان استینمن شناسایی شد. به دلیل اینکه در آن دوران استینمن خود را در آخر خط می دید، وضعیت بحرانی خود را با محققان به اشتراک گذاشت تا بتوانند شیوه های درمانی جدید و تاثیرگذاری را شناسایی کنند. وینر می گوید: او نمی خواست اسیر ایده های شکست خورده یا موانع جزئی باشد که در مسیر توسعه درمانهای تاثیرگذار مانع تراشی می کردند. او می خواست درمانهایی تاثیرگذار را ببیند که در اختیار مردم قرار می گیرند و به این شکل به آنها کمک می شود. استینمن تمامی دوران حرفه ای خود را بر روی تحقیقات ایمنی شناسی سپری کرد که در نهایت به خاطر تلاشهایش نوبل پزشکی را نیز دریافت کرد. کشف سلولهای دندریتی در سال 1973 منجر به ارائه اولین واکسن درمانی سرطان شد، دارویی به نام Dendreon Provenge که مبتلایان به سرطانهای پیشرفته پروستات را درمان می کند. آغاز بیماری و آزمایش درمانهای تایید نشده زمانی که چهار و نیم سال پیش بیماری استینمن سرطان لوزالمعده نوع چهارم شناسایی شد، بیماری گسترش خود را در غده های لنفاوی او آغاز کرده بود. وی تصمیم گرفت تمامی درمانهای موجود را بر روی خود آزمایش کند، او جراحی انجام داد و در پی آن شیمی درمانی نیز بر روی او اجرا شد، با این همه در تمامی این مراحل وی احتمال درمان یا افزایش طول عمرش را بسیار کم می دید. به گفته شلزینگر بیماری وی به اندازه ای پیشرفته بود که احتمال یک سال بیشتر زندگی کردن برایش کمتر از پنج درصد بود. دکتر "میشل نوشنژویگ" رئیس ایمنی شناسی مولکولی در دانشگاه راکفلر که برای بیش از سه دهه با استینمن کار کرده است می گوید: استینمن در حال مطالعه بر روی درمان مبتنی بر سلولهای دندریتی بود که بیمار شد و تصمیم گرفت درمان را بر روی خودش آزمایش کند. با وجود اینکه شرایط بسیار بحرانی بود، این کار به شکلی وحشتناک نیازمند کاغذبازی برای کسب مجوز از مقامات آمریکایی و رعایت مقررات مطالعه بود. به گفته شلزینگر سازمان دارو و غذای آمریکا عملکردی بسیار سریع و مسئولانه از خود نشان دادند و روندهایی که سپری شدن آنها چند ماه وقت نیاز داشت، در عرض چند روز انجام شدند. نوشنژویگ بخشی از تومور استینمن را برداشته و از آن برای رشد دادن سلول در لابراتوار استفاده کرد تا به این شکل پایه های درمان شخصی سازی شده سرطان را بنا کند. در آن زمان هیچ آزمایش بالینی ایمنی شناسی در دانشگاه راکفلر در حال اجرا نبود که بتواند به استینمن کمک کند. محققان از سلولهای خونی و سلولهای تشکیل دهنده خون استینمن سلولهای دندرینی ایجاد کردند و آنها را با RNA های به دست آمده از تومورهای استینمن باردار کردند و سپس این سلولها به بدن استینمن وارد شدند. وی این سلولها را هشت یا 9 بار طی دوره ای چند ماهه دریافت کرد و به صورت همزمان شیمی درمانی نیز انجام می داد. محققان در دانشگاه جان هاپکینز و بیلور نیز در حال ساخت واکسنهایی بودند تا برای آزمایش آنها را به استینمن بدهند. وی همچنین چهار داروی دیگر از چهار موسسه مطالعاتی دیگر را برای آزمایش مورد استفاده قرار داد. روی هم رفته استینمن در حدود هشت دارو را بر روی خود آزمایش کرد. هدف استینمن استفاده جداگانه از این داروها و مطالعه بر روی تاثیرات مثبت و منفی آنها بود. او فکر می کرد پس از این آزمایشها بیماری اش درمان خواهد شد و نتایج مطالعاتش را منتشر خواهد کرد. با این همه دوستان استینمن به وی اصرار کردند که درمانها را به صورت همزمان انجام دهد زیرا با آزمایش بر روی یک نفر امکان گزارش یک موفقیت علمی وجود ندارد و تنها یک گزارش موردی به دست خواهد آمد. استینمن پس از اینکه بیماری اش تشخیص داده شد، چهار و نیم سال دیگر به زندگی ادامه داد، در حالی که این بیماری پس از یک سال یا کمتر مبتلایان خود را از پا در می آورد. سلولهای دندریتی دوست داشتنی و افزایش طول عمر همکاران استینمن می گویند غیر ممکن است که عامل افزایش طول عمر او را کشف کرد، چه این عامل جراحی بوده باشد، چه شیمی درمانی و چه درمانهای آزمایشی، استینمن معتقد بود این سلولهای دندریتی دوست داشتنی خودش هستند که عمر او را طولانی تر کرده اند، سلولهایی که در نهایت، اگرچه کمی دیر، اما جایزه نوبل پزشکی را برایش به ارمغان آوردند. استینمن تا آخرین لحظه ها در حال تحقیق بود. یک روز پیش از اینکه برای آخرین بار وارد بیمارستان شود، ساعتها با شلزینگر درباره آخرین دستاوردهای لابراتوارش در زمینه ساخت واکسن HIV گفتگو کرده بود. شلزینگر می گوید: می دیدم که روز به روز بیمارتر می شود اما روح او بسیار سرکش و امیدوار بود. وضعیت جسمانی استینمن یک هفته پس از ملاقاتش با شلزینگر یعنی در 24 سپتامبر بحرانی شد. به گفته شلزینگر مرگ استینمن بسیار سریع و در پی ایجاد لخته های خون در ریه هایش در تاریخ 30 سپتامبر 2011 رخ داد. کمیته نوبل نیز با توجه به اینکه خانواده استینمن برای حفظ حریم خصوصی خبری از مرگ او منتشر نکرده بودند، برای استینمن ایمیلی مبنی بر انتخابش به عنوان برنده نوبل پزشکی ارسال کردند و پس از اطلاع از مرگ او برخلاف سیاست این کمیته که جایزه نوبل باید تنها به افراد زنده تعلق بگیرد، رای کمیته بر سر جای خود باقی ماند و رالف استینمن سه روز پس از مرگش به خاطر مطالعه بر روی شیوه درمانی که بارها و بارها بر روی خود آزموده بود تا با تایید آن بتواند جان انسانهای بسیاری را از مرگ نجات دهد، به عنوان یکی از برندگان نوبل پزشکی 2011 انتخاب شد. |
||
۱۷ مهر ۱۳۹۰
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |