پاسخ به: لیونل مسی | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مریم جمعه، ۱۷ آذر ۱۳۹۱ (۱۱:۰۳) | |||
متن زیبایی از علیرضا زاهدی پیشنهاد میکنم حتما این پست رو بخونید ------------------------------------------------------------------------- براي پسرک گريز پاي نوکمپ که حالا مرد شده است تراژدي در بالاترين سطحش و حساسترين بازي برايت اتفاق افتاده بود... يادت مي آيد؟ بازي با چلسي را ميگويم. به ياد داري دنيا روي ديگرش را بيرحمانه به رخت کشيده بود و تو چهره پشت پيراهني پنهان کرده بودي که سالها براي برنده شدنش دويده بودي، دريبل کرده بودي، گل زده بودي و... عرق ريخته بودي. آري به وسعت گلهايت عرق ريخته بودي. به پهناي اشکهاي شوقي که برچهره طرفدارانت جاري کرده بودي در اين سالها عرق ريخته بودي اما... اما تراژدي در بالاترين سطحش اتفاق افتاده بود و تو انگار تمام آن لحظات باشکوه رو فراموش کرده بودي و پشت پيراهنت تنها تصوير توپي رو ميديدي که بيرحمانه به جاي تور، تير دروازه را انتخاب کرده بود. چه انتخاب شومي... توپ، اين وفادارترين دوستت، اينبار رفيق نيمه راه شده بود و تو را در آستانه فينال تنها گذاشته بود. به ياد داري؟ به ياد داري ياراي ايستادن نداشتي؟ چمن نوکمپ جايي که هميشه شاهد جشنواره هاي روياييت بود اينبار تئاتر کابوس واري را روي سن برده بود که انگار تنها بازيگرش تو بودي. جهان در حال تماشاي تو بود اما تو غمت را قطره قطره با چمن نوکمپ در ميان ميگذاشتي. پشت پيراهنت با دنيايي از درد پنهان شده بودي انگار نه ميخواستي جهان چهره تو را ببيند نه تو چهره جهان را. انگار نوکمپ با خنجر تو در حال خودکشي بود... به ياد داري؟ 24 سال، براي تحمل اينهمه درد سن کمي بود. شانه هاي پسرک گريزپايمان توان نداشت و دستهايي که هميشه پس از گل رو به آسمان بود اينبار روي زمين تکيه گاه قامت خميده اش شده بود. چقدر تلخ است وقتي همه چشمها براي برنده شدن سايه وار و قدم به قدم دنبال ساقهاي تو باشند اما در انتها تو يکي از دلايل باختنشان باشي. آن روز سنگيني و سهمگيني تراژدي را با ذره ذره روحش چشيد. درد آنقدر درخت وجودش را آبياري کرد تا از زير خروارها غم، قامتي جوانه زد که ديگر شباهتي به يک پسرک دنيا نديده و بازيگوش نداشت. قامتي که رنگ و بوي مردانگي داشت. پسرک گريزپاي نوکمپ حالا مرد شده بود و انگار در طول يک سال چندين سال بزرگتر شده بود. برخلاف فصل قبل جزء اولين نفراتي بود که در تمرينات پيش از فصل شرکت ميکرد. چشمهايش برق ديگري داشت و نگاهش عمق بيشتري. جرات کرده بود پدر شود و اين نشان ميداد از خشت خشتِ درد پلي ساخته براي رسيدن به دنياي ديگري.. فصل که آغاز شد همگي مسي را فراتر از مسي ديدند. دوباره توپ رفيقت شده بود و به وسعت قطرات عرقت گل ميزدي و شادي مي آفريدي. ضربات ايستگاهيت جادويي بود و مواج. آري تو از کوله بار اندوهناک و تجربه تلخت هنري جديد بيرون آورده بودي که هر دروازباني را به زانو در مي آورد. ساقهايت صيقلِ شکست خورده بودند و حالا سرشار از انگيزه پيروزي بودي. حالا تو از پل شکست گذشته اي سرت را بالا گرفته اي و در آستانه يک رکورد تاريخي ايستاده اي اما چلسي در آستانه يک سقوط. جهان امروز هم در حال تماشاي توست و در ميان تماشاگرانش اسطوره هاي تاريخ فوتبال ايستاده در حال ستايش تو هستند اما چلسي در حال چشيدن زخم زبانهاي اهالي فوتبال. تو بهترين دوست فوتبال شده اي اما چلسي نماد ضد فوتبال. تو از شکست شاه راهی ساختي به سمت يک پيروزي بزرگ اما قهرماني چلسي آسانسور سقوطشان شد. تو حالا تنها بازيگر اين تئاتر باشکوهي و آنها حسرت در چشم در حال تماشاي تو. تو حالا مرد شده اي و فوتبال هم به دنيا نشان داده چه کسي را براي تاريخ سازي انتخاب کرده است. نویسنده : علیرضا زاهدی مشاهده لینک |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول