پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: حسین دوشنبه، ۲۸ دی ۱۳۸۸ (۲۰:۵۵) | |||
روح رستم پذیر کجاست؟ انسانیت...این همان چیزی است که روزگاری ایرانیان را به عرش رساند. این همان چیزیست که اندک روزگاریست فراموش شده است. این را فقط اشخاصی فراموش نکرده اند، بلکه تمام ایرانیان آن را از دست داده اند،گمش کرده اند و آن را به فراموشی سپرده اند. من کاری به جهانیان ندارم، من ایران و ایرانیان را نشانه گرفته ام. کجاست آن غیرت ایرانیان؟ دیگر کسی این را باور ندارد ناموس تو ناموس من است، ناموس من ناموس توست. کجاست آن تعارف های مکرر و بی جهتمان؟ کجاست آن یا علی مدد گفتنمان؟ کجاست آن روح رستم پذیر و رسم جوانمردی؟ کجاست آن سیبل های چرب و رسم مهمان نوازی؟ کجاست آن جیب خالی و پوزعالی؟ کجاست آن بیخیالی و شاد کامی؟ کجاست آن... دیگری نمیدانیم همسایه مان کیست؟ حتی نمیدانیم سیر است یا اصلا غذایی به بار دارد؟ دیگر هیچ چیز نمیدانیم... مشکل ایرانی بودن نیست، مشکل این است که دیگر ایرانی نیستیم. تا بحال دقت کرده اید،روی بام خانه ها، ساختمانی که فقط 4واحد دارد ولی 32عدد دیش ماهواره دارد. عجیب نیست، بلاخره یا شبکه های ما جذاب نیست یا اشخاص آن خانه زیادی بیکار شده اند. ولی عجیب است که هم شبکه های ما جذاب نیست و هم آدم های آن خانه که معتاد عصر ارتباطات شده اند زندگیشان را با تلویزیون پیوند زده اند که در فرنگ به این نوع آدم ها می گویند(Coach Potato) ماشالا بزنیم به تخته مردمان عزیزی که استفاده کننده اند یا دارند شبکه های موسیقی غربی را می بینند یا شبکه های مستهجن، عجیب نیست که دیگر ایرانی نباشند و بخواهند مثل فرنگی ها فکر کنند، ولی عجیب است که فرنگی بودن را به ایرانی بودن ترجیح می دهند. چرا دیگر کسی در خانه اش حیاط ندارد، دیگر حوض نیست و دیگر شب جمعه ها همه جمع نمی شوند خانه ی مادر بزرگ تا بخورند قاقالی لی...بشنوند از خاطره ها، تا بمانند ایرانی ما لذت ها را ارزشمند ساخته ایم و و فرهنگ عظیم و قدیم ایرانی را به باد داده ایم، به باد داده ایم همچو خاکستری از جنازه ای... دیگر کسی حق الناس نمی شناسد، دیگر کسی بد دهانی را عار نمی داند، دیگر کسی حافظ نمی خواند، دیگر کسی شاهنامه را در خانه ندارد، دیگر کسی خدا نمی شناسد، دیگر کسی ایران را نمی خواهد... ایرانی بودن فقط شعار شده است، فقط کوروش شده، کافی از خودتان بخواهید که در مورد ایران 5دقیقه صحبت کنید...ماندید؟! عجیب نیست، چون اگر ما همان مکتب خانه های را نگاه میداشتیم می توانستیم نه تنها شعری بخوانیم بلکه میتوانستیم تا چندین ساعت ایران را با آب و تاب توضیح دهیم... ولی عجیب است که ما می گوییم ایرانی هستیم و اینقدر نفهمیم... بچه هایمان را بجای اینکه با فرهنگ غنی ایران زمین آشنا کنیم میفرستیم مهد تا رقص یاد بگیرند و هزار هزار زبان خارجی که نمیدانم آن بچه به چه دردش می خورد! چرا دیگر در کوچه هایمان بچه ها نمیدوند؟ بیایید اول خودمان را بسازیم، بیایید ایرانی باشیم، همانطور که پدران و مادرانمان بودند... بیایید مهمانی دهیم در عین بی پولی... بیایید حق مردم را محترم بشماریم... بیایید خدا را گواه بداریم... بیایید بچه هایی به دنیا بیاوریم ایرانی... بیایید انسانیت را قاب خانه مان کنیم...بعد با سینه ای سپر بگویید من ایرانی هستم، فرزند کورش، همان که عدالت ساخت، همان که دروازه های دنیا را گشود، همان کسی که برج های بلند بالای بابل را فتح کرد بدون هیچ خون ریزی... من فرزند همان مردانی هستم که 8 سال با دشمنان جنگیدن، من فرزند ایران زمین، روح رستم پذیر هستم. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول