پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: حسین یکشنبه، ۲۹ فروردین ۱۳۸۹ (۲۳:۰۷) | |||
سربازی خانمها صبحگاه: فرمانده: پس این سربازهها (بجای واژه سرباز برای خانمها باید بگوییم سربازه !) کجان؟ معاون: قربان همه تا صبح بیدار بودن داشتن غیبت میکرد ساعت ۱۰ صبح همه بیدار میشوند… سلام سارا جان سلام نازنین، صبحت بخیر عزیزم صبح قشنگ تو هم بخیر سلام نرگس سلام معصومه جان ماندانا جون، وای از خواب بیدار میشی چه ناز میشی… صبحانه: وا… آقای فرمانده، عسل ندارید؟ چرا کره بو میده؟ بچهها، من این نون رو نمیتونم بخورم، دلم نفع میکنه آقای فرمانده، پنیر کاله نداری؟ من واسه پوستم باید پنیر کاله بخورم بعد از صبحانه، نرمش صبحگاه (دیگه تقریبا شده ظهرگاه) فرمانده: همه سینه خیز، دور پادگان. باید جریمه امروز صبح رو بدید وا نه، لباسامون خاکی میشه … آره، تازه پاره هم میشه … وای وای خاک میره تو دهنمون … من پسر خواهرم انگلیسه میگه اونجا … ناهار این چیه؟ شوره تازه، ادویه هم کم داره فکر کنم سبزی اش نپخته باشه من که نمیخورم، دل درد میگیرم من هم همینطور چون جوش میزنم فرمانده: پس بفرمایید خودتون آشپزی کنید! بله؟ مگه ما اینجا آشپزیم؟ مگه ما کلفتیم؟ برو خودت غذا درست کن والا، من توخونه واسه شوهرم غذا درست نمیکنم، حالا واسه تو … چون کسی گرسنه نبود و همه تازه صبحانه خورده بودند، کسی ناهار نخورد بعد از ناهار فرمانده: کجان اینا؟ معاون: رفتن حمام فرمانده با لگد درب حمام را باز میکنید و داد میکشد، اما صدای داد او در میان جیغ سربازهها گم میشود… هوووو…. بی شعور مگه خودت خواهر مادر نداری… بی آبرو گمشو بیرون… وای نامحرم… کثافت حمال… (کل خانم ها به فرمانده فحش میدهند اما او همچنان با لبخندی بر لب و چشمانی گشاده ایستاده است!) بعد از ظهرفرمانده: چیه؟ چرا همه نشستید؟ یه دقیقه اجازه بده، خب فریبا جان تو چی میخوری؟ جوجه بدون برنج رژیمی عزیزم؟ آره، راستی ماست موسیر هم اگه داره بده میخوام شب ماسک بزنم. شب در آسایشگاه یک خانم بدو بدو میاد پیش فرمانده و ناز و عشوه میگه: جناب فرمانده، از دست ما ناراحتین؟ فرمانده: بله بسیار زیاد! خب حالا واسه اینکه دوباره دوست بشیم بیایید تو آسایشگاه داره سریال فرار از زندان رو نشون میده، همه با هم ببینیم فرمانده: برید بخوابید!! الان وقت خوابه!! فرمانده میره تو آسایشگاه: وا…عجب بی شعوری هستی ها، در بزن بعد بیا تو راست میگه دیگه، یه یااللهی چیزی بگو فرمانده: بلندشید برید بخوابید! همه غرغر کنان رفتند جز ۲ نفر که روبرو هم نشسته اند فرمانده: ببینم چیکار میکنید؟ واستا ناخونای پای مهشید جون لاکش تموم بشه بعد میریم. آره فری جون؛ صبر کن این یکی پام مونده فرمانده: به من میگی فری؟؟ سرباز! بندازش انفرادی. سرباز: آخه گناه داره، طفلکی مهشید: ما اومدیم سربازی یا زندان! عجبا! ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اول سربازی. . . سر دروازه که رسیدم --- صدای بلبل و شیپور شنیدم به خود گفتم که شیپور نظام است---دگر شخصی گری بر من حرام است به صف کردند تراشیدند سرم را---لباس ارتشی کردند تنم را الهی خیر نبینی سر گروهبان --- که امشب کردی تو مرا نگهبان سر پستم رسیدم خوابم آمد --- محبت های مادر یادم آمد تفنگم را گذاشتم بر لب سنگ --- محبت های مادر یادم امد غم مادر مرا دیوانه کرده --- کبوتر در عجبشیر لانه کرده نوشتم نامه ای با برگ چایی --- کلاغ پر میروم مادر کجایی نوشتم نامهای با برگ زیتون --- فراموشم نکن ای یار شیطون نوشتم نامه ای با برگ انگور --- جدا گشتم دو سال از خانه ام دور ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ از آن روزی که سربازی به پا شد---ستم بر ما نشد بر دختران شد بسوزد آن که سر بازی به پا کرد---تمام دختران را چشم به راه کرد . . به سربازی روم با کوله پوشتی به دستم داده اند یک نان خشکی به سربازی روم بارم تفنگ است اضافه برتفنگ بیل و کلنگ است به خط کردن تراشیدم سرم را لباس ارتشی کردن تنم را لباس ارتشی رنگ زمین است سزای هر جوان آخر همین است نگو دژخیمان بگو گرگ بیابان نگو زندان بگو زندان ماران درختان کرمان دانه کرده غم مادر مرا دیوانه کرده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای بیرجند که خاکت شعله زار است***غذای پادگانت زهر مار است نگو بیرجند بگو زندان هارون*** کلاغپر میبرند مانند میمون =================================== نگو بیرجند بگو سرچشمه غم***نگهبانی زیاد و مرخصی کم نگو 04 بگو زندان هارون***قدم آهسته اش دل میکند خون |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول