پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: محــمــد شنبه، ۳۰ بهمن ۱۳۸۹ (۱۳:۱۹) | |||
نقل قول SMS نوشته:... پشتش سنگين بود و جاده هاي دنيا طولاني مي دانست كه هميشه جز اندكي از بسيار را نخواهد رفت. آهسته آهسته ميخزيد، دشوار و كُند؛ و دورها هميشه دور بود. سنگ پشت تقديرش را دوست نمي داشت و آن را چون اجباري بر دوش ميكشيد. پرندهاي در آسمان پر زد، سبك؛ و سنگ پشت رو به خدا كرد و گفت: اين عدل نيست، اين عدل نيست. كاش پُشتم را اين همه سنگين نمي كردي. من هيچ گاه نمي رسم. هيچ گاه. و در لاك سنگي خود خزيد، به نيت نا اميدي ... خدا سنگ پشت را از روي زمين بلند كرد. زمين را نشانش داد. كُره اي كوچك بود و گفت: نگاه كن، ابتدا و انتها ندارد. هيچ كس نمي رسد ! چون رسيدني در كار نيست. فقط رفتن است. حتي اگر اندكي. و هر بار كه ميروي، رسيدهاي. و باور كن آنچه بر دوش توست، تنها لاكي سنگي نيست، تو پارهاي از هستي را بر دوش ميكشي؛ پاره اي از مرا. خدا سنگ پشت را بر زمين گذاشت... . ديگر نه بارش چندان سنگين بود و نه راهها چندان دور. سنگ پشت به راه افتاد و رفت، حتي اگر اندكي؛ و پاره اي از «او» را با عشق بر دوش می كشيد ... عرفان نظرآهاري مرسی محمد جان نزدیک بود من رو گیر بندازن ![]() |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول