پاسخ به: ز گهواره تا گور... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Aisa چهارشنبه، ۲۱ دی ۱۳۹۰ (۱۷:۴۷) | |||
نقل قول امروز قبل امتحان تو راهروهای مدرسه داشتیم ول میگشتیم!یهو ناظممون با اون سوت قشنگش اومد بالا همه ی بچه ها هم عین چی ازش میترسن! من انقدر که از ناظممون میترسم،از مدیرمون نمیترسم همچین دویدم تو کلاس پام خورد به یکی از میزا! پوکید پام تقریبا! اومده سر کلاس ما میگه همه میخوان قرآن بخونن شما دارید حرف میزنید؟؟؟برگشت گفت سوره فتحو بخونید!بچه های اسکوله ما هم شروع کردن به خوندن سوره حمد! ناظمه قاطی کرد برگشت گفت اصلا شماها لیاقت هیچکاریو ندارین و از این شر و ورا....به من و چن تا از بقیه بچه ها گفت من دوشنبه(اولین روز عادی بعد امتحانا!)باهاتون کار دارم خجالت نیکشی از ناظمتون میترسی ![]() ما جلو خودشون ضایشون میکنیم و اداشونو در میاریمو اینا خودشونم میبیننا ولی هیچی نمیگن یاد سال پیش به خیر اونقد ناظم مونو سرکار میذاشتیم مدیرمونم از جلومون رد میشه یه چیزی میگه رد میشه وقتی داره از پله ها پایین میره داد میزنیم "شیربرنج بی مزه" بعد جیم میشیم عین مونگولا 2 ساعت دنبال ما میگرده پیدامون نمیکنه سرشو میندازه پایین عین بچه های خوب میره اتاقش |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول