پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: jOBS شنبه، ۱۵ بهمن ۱۳۹۰ (۱۰:۵۸) | |||
انعکاس زن زیـبایی بـه عـقـد مـرد زاهـد و مومنی در آمـد. مرد بسیار قانع بود و زن تحمل این همه ساده زیستی را نداشت. روزی تاب و توان زن به سر رسید و با عصبانیت رو به مرد گفت: حـالا کـه بـه خـواسته های من توجه نمی کنی ، خود به کوچه و برزن می روم تا همـگان بدانند که تو چه زنی داری و چگونه به او بی توجهی می کنی ، من زر و زیور می خواهم! مـرد در خـانه را باز کـرد و رو به زن می گوید: برو هر جا دلت می خواهـد! زن با نـابـاوری از خانه خـارج شد ، زیبا و زیبنده! غروب به خانه آمد. مرد خندان گفت: خوب! شهر چطور بود؟ رفتـی؟ گشتـی؟ چه سود که هیچ مردی تو را نگاه نکرد. زن متعجب گفت: تو از کجا مـی دانی؟ مـرد جواب داد: و نیز می دانم در کوچه پسرکی چادرت را کشـید! زن باز هـم مـتعجـب گفـت: مـگر مـرا تعقیب کرده بودی؟ مرد به چشمان زن نگاه کـرد و گفـت: تمـام عـمر سـعی بر این داشتم تا به ناموس مردم نگاه نیاندازم، مگر یکبار که در کـودکی چـادر زنی را کشیدم! |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول