| خلاصه ی نهج البلاغه 1 !!! | |||
|---|---|---|---|
نویسنده: ¤§~Abolfazl Reus~§¤ شنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۹۱ (۲۳:۲۱) | |||
خب این محمد نمیفهمه که نباید چیزی بگه  . آخه تو که نبودی چرا میپری وسط؟  خلاصه ی برنامه ی اولمون رو میتونید تو ادامه بخونید. بعد از یه سری هماهنگی (که نمیدونم مسئول هماهنگی کی بود ) قرار شد یه برنامه کوچیک داشته باشیم و یه جا جمع بشیم. چند تا دلیل داشت. یکیش شیرینیه پایان خدمت و جشن تولدم بود که بحثش رو احتمالآً یادتونه که چندین صفحه اسپم دادیم و خلاصه کمیل رو دیوونه کردیم .مورد دوم شیرینی قبولی کنکور مهبد و یکی دیگه بود که اون رو یادم نمیاد . الیته شیرینش قرار شد که ناهار باشه و دو نفری پول پیتزاهارو  دادن  .من و حسین رزاق و مهبد باهم بودیم. طبق معمول حسین زنگ زد و با کلی اصرار مجبور شدم دعوتش رو قبول کنم که باهاشون بیام. بعد کمی رفتیم جلوتر، البته با ماشین مهبد رو تو یه چهار راه سوار کردیم. باز یه مقدار رفتیم اون ور تر رسیدیم به خرید پیتزا  ، جای پارک نبود مجبور شدیم تو پارک ممنوع پارک کنیم . بعد حسین خواست بره غذا بگیره که منم گفتم میام تا راه رو گم نکنی . بعد حسین شاکی شد و گفت که اگر سوار ماشین نباشی میان ماشین رو با جرثقیل می برن، منم بهش گفتم اگر سوار نشیم شاید بیان ببرن، اما اگر من رو تو ماشین بیینند، حتماً من و مهبد و ماشین رو با همدیگه میزارن رو کفی .خلاصه تر میخوام کنم نمیشه ، بازم رفتیم جلوتر که داشتیم میخوردیم به دیوار، اما حسین با یه حرکت مک لارنی تغییر مسیر داد و در نهایت رسیدیم به پارک.بعد از چند دقیقه گشتن برای پیدا کردن جا برای نشستن، بساطمون رو پهن کردیم. با هم احوالپرسی نکرده بودیم آقا بنفشه اومد مزاحممون شد. بعد از چند دقیقه خندیدن بهشون رفتند، دیگه نخواستیم زیاد مزاحمشون بشیم . جا داره از محمد صالحی تشکر کنم که خودش رو تونست نگه داره تا پا نشه دو تا از اون ضریه هایی که تعریفش رو میکرد رو به آقا بنفشه و دوستش بزنه .بازم فیلم رو کمی میبریم جلوتر . رسیدیم به پیتزا خوردن که چیز قابل تعریفی نداشت . بیشتر توضیح بدم فقط گرسنتون میشه .**** کمی رفتیم جلوتر، این یه مقدار چون فیلم سریع رفت تصاویرش قابل رویت نیست .اما بحث کیک خریداری شده توسط بنده  . کیک خریداری شده توسط چند نفر اسکورت شد تا برسه به مقصد . بعد از رسیدن به مقصد یه سری از دوستان فرصت ندادند چند دقیقه از ظاهر کاملش فیض ببریم و همش اصرار میکردند تا سریعتر تقسیم کنم، چون تهدید کردند که اینکار رو نکنم خودشون با دست و پا تقسیمشون میکنند . بعد از اینکه چاقوی مبارک رو در آوردم چند دقیقه بچه ها یه صحبتی با چاقوی مبارک کردند که صحبت هاش دست حسین رزاق نژاده .چاقوی اول رو زدم چشم ها همه دو برابر شد. چون چشم هارو اینطوری دیدم کیک رو بجای 7 قسمت به 9 قسمت تقسیم کردم، که خوشبختانه پشیمون هم نشدم . رسیدیم به بحث خوردن کیک. قبل اینکه چاقوی شخصی رو بزنم و اولین قسمت کیک رو بزارم تو دهنم، دو تا دست مختلف اومد جلوم  ، جا داره از مهبد و محمد صالحی تشکر کنم بخاطر این حرکتشون . خیلی سریع مجبور شدم این دو تکه باقیمونده رو بدم بهشون. خب من شروع کردم به خوردن کیک؛ به یک سوم کیک نرسیده بودم دیدم باز چشم دو نفر دو برابر حالت عادی شده، اشتهام کور شد از ترس . دیگه مجبور شدم همون دو سوم باقیمونده رو هم تقسیم کنم بین این دو دوست عزیزم . لازم به ذکر هستش که یکی دو نفر دیگه از بچه ها از دلسوزیشون، کیکشون رو تقسیم کردن با این دو دوست عزیزمون (نتیجه: اینکه دیگه با مهبد و محمد صالحی پا نشیم بریم جایی. حالا اگرم جایی رفتیم بحث خوردن رو پیش نکشیم ).  ترکیب تیم ملی از راست به چپ: محمد صالحی  ، حسین محمدی ، مهبد مرتضوی ، کمیل حسین پور ، حسام بخشی ، آقای ابوالفضل اشتری (کاپیتان ) و حسین رزاق نژاد . | |||
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسال‌ها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطوره‌های باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکس‌های قهرمانی
عکس‌های بازی‌های بارسا
عکس‌های بازیکنان
عکس‌های فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول