پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: We were annihilated, our hopes unfulfilled پنجشنبه، ۱۹ آذر ۱۳۹۴ (۲۱:۰۵) | |||
نقل قول سجاد نوشته:هیچ وقتِ خدا یک چیز واقعی را، حالا هر چه که می خواهد باشد؛ پشت یک ظاهر دروغین پنهان نکرده ام. یعنی یاد نگرفته ام عکس چیزی باشم که هستم. یا به چیزی تظاهر کنم که خوب بهشان دقیق شوی، تصنعی بودنشان پیداست. پس بی هیچ تکلفی، بهتان می گویم و برایم اهمیتی ندارد که تا چه حد ممکن است ازش برداشت نادرستی داشته باشید. اعتراف می کنم که حالم دارد از بیشتر چیزها بهم می خورد، وقبل از همه، از خودم. از اینکه شش هفت سالِ آزگار است نتوانسته ام یک دست کت و شلوار تازه بخرم که وقتی می پوشمش، آنقدر بهم شخصیت بدهد که فکر کنم باید یک کاری بکنم؛ وگرنه قدر و قیمت کت و شلوار به این قشنگی را ندانسته ام. و هیچ سالی توی این همه سال نبوده است که همیشه دو جفت کفش داشته باشم که حداقل یک جفت شان، واکس خورده و تمیز باشد. که وقتی پاهایم می کنم، حس کنم باید قدم بزرگی بردارم وگرنه حق مطلب را درباره کفش به این قشنگی ادا نکرده ام. و هیچ پیراهنی نداشته ام که وقتی دکمه هایش را یکی یکی روبروی آینه می بندم، با خودم فکر کنم لعنتی از آن پیراهن هایی ست که وقتی تنت می کنی، بهت تکلیف می کند که زود باش، بجنب، یک کاری بکن. و همیشه خدا هم از این جوراب های «سه جفت هزار تومن» پایم کرده ام که پای آدم بدجوری تویشان احساس سبکی و جلفی می کند و اعتماد به نفس را از آدم می گیرد. طوری که هر بار بهشان نگاه می کنی، به خودت می گویی: نه. با این پاپوش ها همان بهتر که سرت توی لاک خودت باشد. و ریشم را همه این مدت با این تیغ های «سه بسته پنج تایی هزار تومنِ» کره ای اصلاح کرده ام. و هر وقت که کشیده ام ـشان روی پوست صورتم، و بعد که نگاهی توی آینه بهش انداخته ام، به خودم گفته ام: یادش بخیر، ژیلت چه اعتماد به نفسی بهت می داد. کافه را باز کرده ام، برای اینکه با درآمدش بتوانم یکی دو دست کت و شلوار تازه بخرم که تویش احساس هویت کنم. دو جفت کفش تخت چرم بخرم که وقتی می پوشم ـشان، فکر کنم: حالا هر چی، اما باید یک قدمی بردارم. پیراهنی بخرم که وقتی دکمه هایش را می بندم، فکر کنم: یک چیز دیگر هم جور شد برای اینکه تکانی به خودم و دور و برم بدهم. و از این جوراب ها بپوشم که اصلا گران نیست، اما پای آدم تویش احساس سبکی نمی کند و می تواند قدم های بلندی بردارد. ریشم را هم دوبار بتوانم با مَچ تِری اصلاح کنم و البته بتوانم مهریه پری سیما را هم جفت و جور کنم که برود پی کار و زندگی اش و دست از تحقیر کردنم بردارد. این همه حرف زدم، برای اینکه بهتان بگویم: لباس های اینقدر مهم اند توی بودن، و توی «چگونه بودن»ـمان. و اگر می بینید کسی کار بزرگی نمی کند، برای این است که یا لباسی ندارد که بهش تکلیف کند، یا اساساً، آدم کوچکی ست. کافه پیانو - فرهاد جعفری برداشت خودت چیه ![]() یعنی می گی اینجوری می شه برداشت کرد که ادمین قبل از لباسای تمام بارسایی و کفشای نایکیِ از آب گذشته اش کار بزرگی نکرده ![]() ![]() حداقل در مورد احساس تکلیفش در مورد خرسای عروسکیش (شاسخین و اشتفان ![]() ![]() |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول