پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: یا لثارات الحسن چهارشنبه، ۱۳ خرداد ۱۳۸۸ (۱۸:۱۵) | |||
خواب زمستانه عجب داد حال چُرت زدم با دل خويش بيست سال حال که بيدار شدم بي رمق خيره به تاريخ شوم هر ورق هر که به هر دغدغه مشغول بود تابلوي نقاشي من فول بود گرچه به يک دورهي کوتاه هم کار نبودم،کوپني،بيش و کم بخت بدم چون به صدارت رسيد بار کمم زير تعهد خميد حکم ولايت چو صف جنگ زد جنگ به آرامش من چنگ زد در تب و تاب عمليات و جنگ بر دل رهبر قلمم زد خدنگ خوانده شد از سستي اِحوال من فاتحه دولت اقبال من دولت مستعفي ِمن خواب رفت قدّ سياسيّ ام عجب آب رفت جنگ به نفع وطنم شد تمام حرف من و جنگ همان يک کلام اوج گرفت عامل عامل بازَندگي دور شدم از غم سازندگي هيچ نخوردم غم امداد را دُور زدم دوّم خرداد را چشم گشودم که نشينم به تخت پس شدم از چُِرت دگر تيره بخت ناگه از آن نالهي ام الشهيد نور عدالت ز وطن بردميد ***** مرد عمل آمد و ره تنگ شد اشرفي ِ رانت خوران سنگ شد دورترين نقطه ي اين مملکت شاد شد از کميّت و کيفيت يکسره اوضاع که شد روبراه شد سَر ِ احزاب همه بي کلاه نام رئيس جمهور بي کرّ و فرّ رفته به هر کنگرهي معتبر زود شود کز ره ضرب العجل فتح کند کرسي ِبين الملل حزب و گروه و همه دستجات مانده ز ره ، نعره زنان اَلنَّجاه بسکه مطيع است و پي ِ رهبري نيست کسي تابع خاکستري بسکه مريد است و ولايت مدار مَرد اُميد است و درايت مدار اوست که سالاري ِ ما را سزاست ياور فرماندهي کلّ قواست در پي اعلام ، چو فرمان دهد طرح اُميدش به همه جان دهد همّت وي گشته زمين و زمان قدرت وي سر زده تا آسمان هسته اي اَش با همه فنّاوري بيمه کند منطقهي خاوري ياور او خير علمدار ها يار ، اگر هست همين يارها بسکه در آورد دمار از فساد گشته شکوفا ثمر اقتصاد تکيه چو بر ميز عدالت زند ريشه اِفساد و زلالت زند خوب ، مفاسد فکني مي کند واي عجب بت شکني مي کند علم و عمل را به آميخته بتکده را سخت به هم ريخته هر چه به توليد تجلّي دهد رشد به نا خالص ملّي دهد بس به سر صدق بيان مي شود هرچه که او گفت ، همان مي شود حال چه گويد من و امثال من زار بگرييد به احوال من ***** تيتر مطبوعات و اِن جي اُو ها داخليها خارجيها تابلوها داده فريبم که بيايم به گود تا که نمايند رهايم به گود خوف کنم زانچه نَه دور از من است طرح موازي ِ عبور از من است حال از اين شيون دل بگذريم زانچه درون است خجل بگذريم جامعه مصلحت انديشها فرقهي فاميلي و خوش کيش ها شال به کتف من و خود مي نهند دست به نا محرم و محرم دهند شايد از اين خرمن ره توشه ها باز شود رُوزَني از گوشه ها تا که شود باز درِ سعد آباد حزب ، مرا هول بدهد تا نهاد منکه به خو قول عبث داده ام امتحان معرکه پس داده ام حال خجالت زده ام پيش را نقدِ دروني بکنم خويش را آنهمه دوران غم و، من سکوت آنهمه ظلم و ستم و ، من سکوت آنهمه دوران خطير خطر اين همه نقاشي ِ بي درد سر آنهمه آمار خيانت به دين قصّهي غمبار اهانت به دين آنهمه دستان کج حزب ها پولِ شمال و کرج ِ حزبها زشتي آمار چپ و راستها آنهمه آمار مسلمان کُشي اين همه بيداد گري، خامُشي غرّه در آن ، اين همه مظلوم مُرد هيچ به اين غيرت من بر نخورد دغدغه ام قصّهي لبنان نبود راستي اين غم ، غم ايران نبود؟ واي ِ من از اين همه آلودگي اين همه درد و غم و آسودگي ؟! آنچه به منظومهيجانم گذشت از دل و وجدان و نهانم گذشت ***** اي قلم آزاد شو آفات را باب کن اينگونه مقالات را حال که من از ره وجدان رَوم خارج از اين پردهي زندان روم ***** حرف من اين است کنون با شما عاقلي از ما و جنون با شما جان من اي قوم رهايم کنيد نيستم آزاده ، دعايم کنيد مَرد عمل بر سر ِ کار است و من نيستم آنسان ، برو اي اَهرمن چُرت من و ميز رياست چکار؟ گَر، به همان خواب ببينم سراب باز قلم ، باز کوپن ، باز خواب حال که من منحرفم ، الوداع نامزدِ منصرفم ، الوداع |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول