پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: محــمــد چهارشنبه، ۳ آبان ۱۳۹۱ (۲:۰۳) | |||
نقل قول مهندس علیرضا نوشته:نقل قول آره عزیزمکربلاست ؟؟ آره. اینجا بین الحرمینه. پشت سرم حرم آقا قمر بنی هاشمه. روبروم حرم امام حسین. اگر اشتباه نکن باب القبله یا باب الشهدا باید باشه(تردید من واسه اینه که هر دو تا حرم باب القبله داشتن) سمت چپ من(سمت راست تصویر) تل زینبیه است، یکمی دور تر بشی خیمه گاهه. اما پشت سرم. از حرم امام حسین بری سمت قمر بنی هاشم، برسی به حرم باید بری سمت راست. اونجا میدون مشکه! تنها جاییه تو کربلا که میتونی گریه کنی! الحاقی:فضا و جو کربلا طوریه که به هیچ وجه کسی نمیتونه گریه کنه، ربطی هم به قصاوت قلب نداره، چون وقتی از کربلا خارج شدیم صدای گریه از اتوبوس ما بلند شد. میگن اونجا امام حسین دست رو سینه زائراش میزاره که جون ندن. اگه تو بین الحرمین سمت حرم آقا قمر بنی هاشم بری سمت چپ و ادامه بدی میرسی به کف العباس! توی یه کوچه است. مستقیم برو پایین تر، کوچه رو ادامه بده، حالا میرسی به اون کف العباس. حالا همینجا یه مغازه است، بهش میگن سید طباطبایی. این سید هر روز میره تو خود ضریح امام حسین(زیر زمین) و تربت میاره و اونجا بطور هدیه به زائرا تقدیم می کنه! اونجا نوشته "هذا من فضل الحسین" آخر این کوچه میرسه یه خیابون که اون میره سمت شریعه... اما تو عکس، من دقیقا چشم هام به قتلگاه امام حسینه.(چون با ورودی حرم زاویه دارم.) اگر چند تا پله بیام پایین شاید بتونم ضریح شیشگوش ارباب رو ببینم. اینا رو گفتم تا کربلا رفتی گیج نشی. نقل قول سوگوار پدر نوشته:نقل قول مسافر کربلا نوشته:یک ماه پیش! یعنی سی روز پیش همین ساعت، همین لحظه چشمام رو بسته بودم. بازش که کردم ضریح شیش گوشه آقا امام حسین رو دیدم. همونجا سرم رو به سجده گذاشتم. عجیب ترین حس تو عمر نوزده سالم بود. خیلیا فکر میکنن اغراقه؛ من قبل اینکه برم شنیده بودم یجور خیلی خاصیه و با نجف و مکه و مدینه و مشهد فرق داره، اما وقتی رسیدم به کربلا؛ وقتی تابلو "کربلا ترحب بکم" رو دیدم. وقتی توی اتوبوس و 2500 متری تا فاصله عتبات عباسی(ع) ضریح و گلدسته آقا قمر بنی هاشم رو دیدم. وقتی بوی خاک خیس کربلا به مشامم رسید. وقتی تابلو "حرم الحسین(ع) 1000 متر" رو دیدم. اونجا فهمیدم کربلا چیه! همه اینا رو نه اینکه حس کرده باشم! همه ی این ها رو سه روز زندگی کردم. از حس کردن تا زندگی کردن فقط 2-3 ساعت طول کشید. اونی که کربلا رفته میفهمه من چی میگم. کربلا رو باید دید.تو وصف گفتن نمیگنجه. هیچ اغراقی نکردم. مهمترین نکته اینه که نسبت به 2 ماه پیشت، چه چیزایی درونت تغییر اساسی کردن؟! نمیدونم! اونجا که بودم حالم خیلی خوب بود! اما الان همون محمد بارانی ام! اما دو تا چیز به یقینم اضافه شد. اینکه اعراب مرده میاوردن رو تو حرم آقا قمر بنی هاشم، طرف بلند میشد بر میگشتن میرفتن... اینکه گوشت رو بردیم تو حریم طواف دادیم و گوشت نپخت! این دو تا رو شنیده بودم قبلا، قبولشونم داشتم. اما تو این صفر به یقین رسیدم. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول