پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: ری را چهارشنبه، ۱ آبان ۱۳۹۲ (۱۵:۱۴) | |||
سوزن گرامافون خط میکشد روی دیسک سیاه رنگ دایرهوار، درست مثل گوشه اتاقم جای دنجی میتواند باشد برای دو دقیقه دوری از این دنیا و آدمهایش. آرنجم را میچسبانم به زانوم و قائم میگذاریم زیر سرم، سرم به تنم هم سنگینی میکند. یکی نبود بگوید بس است. یکی نبود از خوش حالیهایش حرف بزند، همیشه من بدبخت سنگ صبور همه بودم، غافل از اینکه با دردهای بقیه ذره ذره خودم آب میشوم. یکی نبود آخر این ماجراها بگوید، من بیتقصیر، آدم بد داستان نباشم. سرم را برمیگردانم به خاطرات خاک گرفته گذشته، غبار مرور نکردنشان خفهام میکند. به یک در بن بست میخورم، یک علامت ورود ممنوع. اجازه ورود به خاطرات خیلی وقت است از من صلب شده است. میگذارم به حال خودشان بمانند و این خاطرات جدید را هم مرتب میگذارم داخل یک جعبه، میگذارم دم همان در؛ شاید به درد کسی خورد. بر میگردم به حال و هنوز هم یک سوزن که دارد دور یک صفحه گرد سیاه میچرخد. شاید هم یک صفحه گرد سیاه دور یک سوزن؛ مثل من و خاطراتم. بچرخ، میخواهم خاطرات برایم بخوانند باخ بتهوون چه فرقی دارد! شاید تن یک نواخت و خاک خورده گذشته دوباره اجازه زندگی حال با آدمهای حال و بیحال را به من بدهد. کسی چه میداند نت بعدی زندگی گرامافونی چییست؟ |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول