پاسخ به: من و بارسا | |||
---|---|---|---|
نویسنده: سولماز پنجشنبه، ۱۱ آذر ۱۳۸۹ (۱۹:۰۶) | |||
گریه می کرد رو به من کرد و گفت: میدونی چی شد میدونی چه خوابی دیدم.... دوباره شروع کرد به گریه کردن گفتم بابا تو رو خدا بگو قلبم اومد تو دهنم با کلی زور یه خورده اروم شد اما همچنان میلرزید گفت قبل بازی با یکی دعوام شده بود . گفتم خوب حالشو گرفتی؟؟؟ میدونستم که اون موفع اصلا جای شوخی نیست ولی می خواستم یکم حال وهوا رو عوض کنم . گفت اره حالشو گرفتم ولی من نمیخواستم اونطوری بشه دوباره می خواست گریه کنه کنه که نذاشتم و گفتم ادامه بده! لئو گفت اول یه مشاجره ی کوچولو بود بعد فهمیدم با دوست دخترم رابطه داره .... منو میگی یه لحظه جا خوردم گفتم کی جرات کرده با دوست دختر بهترین دوستم رابطه داشته باشه!!!!! لئو ادامه داد گفت من برگشتم یه چیزی بهش گفتم یارو یه مشت خوابوند تو صورتم منم که گفتم کم نیارم زدمش ولی یارو خیلی شل بود افتاد لب جدول سرش خورد به جدول خیلی ترسیده بودم ... یهو جرارد و دنی که قضیه رو شنیده بودن گفتن چی کارش کردی لئو ؟؟؟؟؟ منم قاطی کردم گفتم بذارین بقیشو بگه !!!! لئو گفت : یارو رو بردم بیمارستان ولی یواشکی فرار کردم اخه خیلی ترسیده بودم الانم خواب دیدم یه خواهر کوچولو داره منو نشون میده رو میگه قاتل .... گفتم لئو نترس من با دنی و جرارد میریم ببینیم چی شده حتما بهت خبر میدیم! رفتیم دیدیم خدارو شکر یارو زندس فقط سرشو باند پیچی کردن رفتیم با یارو کلی صحبت کردیم که این قضیه رو به کسی نگه و راضی شد انقدر هیجان داشتم این موضوع رو به لئو بگم که نگو... |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول