پاسخ به: داستانک! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: † † † † sidarta † † † † شنبه، ۲۷ آذر ۱۳۹۵ (۱۲:۲۵) | |||
نقل قول Strong forever نوشته:پیرمردی با پسر، عروس و نوه پنج ساله اش زندگی می کرد.دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید وبه سختی می توانست راه برود.شبی هنگام خوردن شام،غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را به زمین انداخت و شکست. پسر و عروسش از این خرابکاری پیرمرد ناراحت شدند و گفتند باید درباره پدر بزرگ کاری کنیم،و گرنه تمام خانه را بهم می ریزد.آنها یک میز کوچک در گوشه ی اتاق قرار دادند و پدر بزرگ مجبور شد تنهایی غذا بخورد. بعد از اینکه یک بشقاب و یک لیوان از دست پدر بزرگ افتاد و شکست، دیگر مجبور بود غذایش را در کاسه چوبی بخورد. یک روز عصر پدر متوجه پسر پنج ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب، بازی می کرد. پدر رو به پسرش کرد و گفت :پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر گفت: دارم برای شما و مامان کاسه چوبی درست می کنم که وقتی بزرگ شدید توش غذا بخورید، سپس تبسمی کرد و به کارش ادامه داد. از آن به بعد همه سر یک میز غذا می خوردند. خیلی شیک باباشو با خاک یکسان کرد البته با اینجور آدما باس اینجوری رفتار بشه |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول