پاسخ به: داستان آزاد (اپیزودیک)_دست نوشته های یک کودک فهیم(بخش شش) | |||
---|---|---|---|
نویسنده: لیلی جمعه، ۱۷ تیر ۱۳۹۰ (۱۷:۲۶) | |||
ساعت نزدیک بوق سگ میباشد. آقای مجری میگوید:ما کاملا پر انرژی هستیم. ما برای شما این کار ها را میکنیم. یکی از کارشناسان میگوید:صبح به خیر. آن یکی دندانهایش را در لیوان جا گذاشته است. او میگوید:برخی تیم ها خیلی با یواش بازی میکنند. دکور برنامه خیلی دل انگیز ناک میباشد. عین برنامه آموزش کاردستی با کاغذ رنگی میباشد. برنامه خیلی جذاب میباشد و آدم کیفولی می شود. دوازده عدد آدم در استودیو میباشد.یک نفر گزارشگر می باشد.یک نفر کارشناس میباشد.سه نفر هم مجری میباشند.دو تیم خیلی حمله میکنند.مجری و گزارشگر در حال مشاعره می باشند.اسامی دو تیم را نمیگوید.او میداند که ما خودمان خیلی تیز میباشیم. مجری همش وسط ماجرا میباشد و گزارشگری میکند,کارشناسی می کند و کارشناس همش اشتباهی عوضی میکند.میگوید:آلمان2_4_4_ بازی میکند.بابایم می گوید:حتما ما خیلی بیشعور می باشیم.او خیلی قرمز شده است. بابایم شماره تیلویزیون را میگیرد.او میگوید:میخواهم قربان صدقه شان بروم!تیلویزیون اشغال می باشید.همه مردم غیور ایزران مشغول ابراز محبت می باشند.یک ربع از نیمه دوم گذشته است.ولی آقای گزارشگر هنوز دنبال بالاک میگردد.خواهرم 110 را میگیرد.بابایم میگوید کلوزه را ه مپیدا نمیکنند.220 را بگیر.آلمانی ک هاز آن متنفر می باشمدقیقه نود به پاراگوئه گل میزند.روح هیتلر در گور بندری میرقصد.:201: آدم ناراحت میشود. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول