به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

پاسخ به: داستانک!
نویسنده: beautiful queen
شنبه، ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۶ (۲:۴۴)

کارگاه انسان سازی


به گفته ی بزرگان و صاحب نظران، سربازی و خوابگاه دو وسیله هستند برای انسان سازی پسر ها و دخترها . و اصولا اگر کسی از هر دوی این موارد قسر در برود، در همان خریت خود، روزگار به¬سر خواهد برد.
لذا چون از جماعت نسوان بودم، از برای ورود به درجه ی آدمیت، چاره ای جز انتخاب خوابگاه نداشتم.
ترم ها یکی پس از دیگری سپری می¬شدند. از شب های امتحان گرفته، که به¬خاطر از میان بردن رقبا، تا صبح، منچ و ماروپله بازی می¬کردیم و میوه و چای و بیسکوییت روانه خندق بلا می¬¬¬¬نمودیم، تا شب های آخر ترم که تک و تنها، تک سوار خوابگاه می¬شدیم و عرصه را برای چهار نعل تاختن باز میدیدیم و هر آنچه در اتاق ها باقی مانده بود را به یغما می¬بردیم.
در تمامی این سال ها به خوبی آدم بودن را به ما آموخته بودند، به خصوص سر سفره ی غذا که کمال انسانیت را از خود نشان می دادیم. به محض فرود قابلمه بر سر سفره، غذا همچو عدم نیست می¬گشت و جز تکه آهن پاره ای چیزی باقی نمی-ماند.
کافی بود تازه واردی، نظافت به خرج دهد، و به فکر شستن دست¬ها، قبل از غذا بیافتد، آن شب، سر را گشنه بر زمین می-گذاشت.
در تمام این ترم ها، مسئولان محترم خوابگاه و دانشگاه بسیار دلسوز و مراقبِ سلامت روحی و جسمی دانشجویان بودند . از این رو به حدی امکانات در خوابگاه و دانشگاه ، زیاد بود، که حتی در اواخر ترم هم کسی میل و رغبتی برای رفتن به خانه نداشت. امکاناتی چون، فراهم آوردن حیوانات دست آموز، مانند: سوسک و مارمولک و موش برای طبیعت دوستان، اتاق¬های فراخی که، از خانه ی اخروی، بند انگشتی بزرگتر بود، تلویزیونی که تمامی سال روزهای برفی را نشان می¬داد ، سالن ورزشی که هیچ مدیر دانشگاهی افتخار افتتاح آن نصیبش نگشه بود و سایر امکاناتی که حتی قابل ذکر هم نیستند.
روزها و ترم ها به همین منوال گذشت. تا رسیدیم به ترم آخر، ترمی که قرار بود مدرک انسان شدن را تحویلمان دهند. مدرکی بسیار با اهمیت که هر جوانی بدون آن هیچ نخواهد داشت.
آن ترم هم از تدبیر و آینده نگری مسئولان در امان نماندیم، و ما را به همراه شش نفر دیگر، با دیوانه¬¬ای، که گواهی پزشک برای اثبات دیوانگی اش داشت، هم اتاق کردند.
روانی¬ای که مشکل روحی¬اش 11 ترم زبان زد خاص و عام بود، و از بخت بلند قرعه هم اتاقی شدن با او، به نام ما هفت نفر افتاده بود.
کل ترم را به هر جان کندنی بود گذراندیم، هر شب از حرکت روح وارش در اتاق، مو بر تنمان سیخ می¬گشت، و از صداهایی که از خودش در می¬آورد، و داد و بیدادهایی که گاهی با موجودات خیالی می¬کرد، شب بیداری می¬گرفتیم و از ترس جان تا صبح خواب به چشممان نمی رسید.
به مشاور خوابگاه عرض اعتراض بردیم. با رویی گشاده، بسیار منطقی برخورد کرد و گفت: او 11 ترم است بلایی سر کسی نیاورده، و تا این ترم هم، بلا سر کسی نیاورد، نمی¬توانیم از اتاق بیرونش کنیم!
ما هم که دیدیم حرفش بسی منطقی است، قانع گشتیم و تصمیم گرفتیم که هرچه زودتر یکی از ما، بلایی سرش بیاید، تا بازماندگان آسوده باشند. اما هیچ کسی برای قربانی شدن پا پیش نمی¬گذاشت.
تا روزهای آخر ترم و فرجه ی امتحانات، همه هم اتاقی¬های سالم مان به خانه رفته بودند، و من مانده بودم و دیوانه از قفس پریده.
بیشترین فاصله ممکن را با او حفظ می¬کردم، تا مبادا خاطرش مکدّر شود و ما را به دیدار رب نایل آورد.
تا آن شب سرد زمستانی...
هوای اتاق، از بوی گند مرغی که، توسط فرد مذکور، بدون پیاز و ادویه و ... سوزانده شده بود، به هوای اتاقی می¬مانست، که لاشه ده سگ و گربه، ماه ها در آنجا محبوس شده باشند. و علاوه بر آن¬ها ده جفت جوراب ده روز در کفش مانده هم کنارشان گذاشته باشند.
تحمل اتاق، برابر بود با مرگ به علت خفگی، آن هم با فجیع ترین حالت ممکن. از طرفی هم ساعت 2 نصف شب نه اتاق دوستان می¬توانستم بروم، نه می¬توانستم به علت سرمای زیاد، شب را بیرون سرکنم.
بین دو راهی مرگ توسط خفگی، و مرگ به و سیله ی سرما، مانده بودم، که فکر بکری به ذهنم رسید. به محض اینکه غول بی شاخ و دم به رختخواب رفت، و خوابش سنگین شد، از تخت پایین پریدم. با خود گفتم: تا به خدمت خلیفه می¬رسم و برمی¬گردم، لای در را به اندازه پشت ناخن پشه¬ای باز می¬گذارم، تا شاید بوی تعفن از بین برود، و یا حداقل کمتر شود.
خدمت خلیفه بودیم، ناگهان صدایی وحشتناک که مانند بسته شدن درب سنگین و آهنی¬ای بود به گوش رسید. از ترس میخکوب شده بودم. زیرا از بین تمام اتاق¬های خوابگاه، تنها در آهنی، متعلق به اتاق ما بود.
پشت درب اتاق، یک ساعت تعلل کردم. بلکه دیو دوسرِ درون اتاق دوباره به خواب رود، اما به¬علت سرمای زیاد، بالاجبار بعد از آن یک ساعت، پا درون اتاق نهادم.
پا درون اتاق نهادن همانا، و بلند شدن صدایش به فریاد، با آخرین تُن صدا همانا، که: یابــــو، چطور جرات کرده¬ای درب اتاق را باز گذاری؟ و در ادامه صحبت¬های گران بارش، هر آنچه که در مورد روش¬های نمره گرفتنش از اساتید بلد بود، نثار ما کرد و ما نسبت داد. آن شب، تازه به عظمت دانشگاه، این کارگاه انسان سازی، پی بردم.زیرا توانسته بود، به یک دیوانه زنجیر پاره کرده، طوری انسانیت بیآموزد، که انگشت بر دهان انسانیت هم بماند. دوست دیوانه مان، فحش¬ها و ناسزاهایی نثار روح پر فتوح ما کرد، که من تا به حال در عمرم نشنیده بودم، و تا آن روز، فکر می¬کردم، این قسم ناسزاها مختص جنس ذکور است.
در همان لحظه، او قیچی بزرگی را برداشت و من در دل گفتم: انالله و انا الیه راجعون.
حال که از آن ماجرا چند روزی می¬گذرد، به خواب شما دوستانِ هم اتاقی آمده ام. تا هم وقایع بر من رفته را شرح دهم، و هم وصیت ام را بگویم، تا اجرا نمایید. باشد که روح این عزیز قیچی شده آرامش یابد.
وصیت نامه ام به شرح زیر است:
دو عدد لیوان دارم، دزدی هستند. البته نه دزدی واقعی، یک روز، مستخدم در آشپزخانه، از بس چرک و کپک زده بودند، میخواست دور بیاندازشان. نمی¬دانم ازآن کدام انگل بودند که آنطور چرک رهایشان کرده بود. من هم برای اینکه حیف نشوند، پیچاندمشان و به استفاده رساندمشان. حال بعد از مرگم خیراتشان کنید.
یک چاقو دارم، بسیار تیز و بز است، ته دسته اش هم اسمم را نوشته ام، یک روز صاحبش دیدش، و گفت چقدر شبیه چاقوی گم شده من است، به صاحبش برگردانید، بگویید خیرات است، بلکه فاتحه¬ای بخواند.
دوستان، وقت لباس شستن زیاد از شوینده های شما استفاده کرده¬ام. حال که دیگر، دستم از شوینده هایتان کوتاه است، حلالم کنید. از میوه و غذاهایی که در یخچال می¬گذاشتید زیاد کش رفتم، این را هم حلال کنید. قول می¬دهم، بیایید این طرف برایتان جبران کنم. هرکه زودتر آمد، برایش سنگ تمام می¬گذارم. اینجا، آب جوش به وفور یافت می¬شود، فقط چایی خشک و بیسکوییت یادتان نرود.
لباس¬ها و رختخواب هایم را، به خانواده ام بگویید، بیاییند ببرند، نمی¬خواهم دست شما لاشخورهای گشنه بیافتد.
کتاب¬های درسی¬ام نیز، مال کتابخانه است. از اول ترم هر هفته تمدیدشان می¬کردم، مبادا کسی غیر از من بتواند از آن¬ها استفاده کند. آن¬ها را هم، تحویل کتابخانه دهید، نمی¬خواهم بعد از مرگم جریمه شوم.
و در آخر، برایتان از خداوند، صبر و تحمل در غم از دست دادن خودم را آرزومندم. مطمئن باشید، نمی¬گذارم این آسودگی بعد از رفتن من و دیوانه، راحت از گلویتان پایین برود. آنقدر به خوابتان می¬آیم تا این آرامش کوفتتان شود.
.

پ.ن: میدونم خیلی شبیه داستان نبود، ولی چون خاطره ی خودم بود و آخرش رو دستکاری کرده بودم، نمیشد توی بخش خاطره نویسی بفرستم.(تا قبل از وصیت نامه عین واقعیت بود)
همینجا بخونید اگه حوصله داشتید باشد که رستگار شوید
فعالترین کاربران ماه انجمن
فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۴۴
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۰۷
پیام‌های جدید
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۵ پاسخ
۸,۴۳۹,۴۰۸ بازدید
۷ روز قبل
Salehm
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۵ پاسخ
۵۴۹,۹۷۶ بازدید
۸ روز قبل
ali
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۴ پاسخ
۱۱,۷۰۱,۸۹۸ بازدید
۹ روز قبل
یا لثارات الحسن
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۲۴۸,۸۸۲ بازدید
۹ روز قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۵,۰۶۵ بازدید
۹ روز قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۰۹۸ بازدید
۱۰ روز قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۲۴,۵۷۷ بازدید
۱۱ روز قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۳۸,۸۳۹ بازدید
۱۸ روز قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۵۰,۱۶۶ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۲۱۴,۱۰۹ بازدید
۱ ماه قبل
رویا
اسطوره های بارسا
انجمن بازیکنان
۳۴۳ پاسخ
۸۶,۷۲۰ بازدید
۶ ماه قبل
jalebamooz
تغییرات سایت
انجمن اتاق گفتگوی اعضاء و ناظران
۱,۵۵۷ پاسخ
۲۷۸,۳۳۳ بازدید
۱۱ ماه قبل
یا لثارات الحسن
حاضرین در سایت
۱۶۱ کاربر آنلاین است. (۱۰۴ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۱۶۱

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!