پاسخ به: داستانک! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: beautiful queen چهارشنبه، ۲۲ مرداد ۱۳۹۹ (۹:۳۸) | |||
نقل قول علی ولی الله نوشته:نقل قول beautiful queen نوشته:شترمرغ پیر نگاهی به آسمان کرد، با خودش فکر کرد که امشب آسمان نورانی تر از همیشه به نظر میاد. سالها بود آسمان را این شکلی ندیده بود ، دقیقا از وقتی که از چوسان قدیم بیرون اومده بود. دقیقا 30 سال پیش سی سال پیش که جنگ ستارگان اتفاق افتاد و شترمرغ پیر که اون وقت ها اوایل جوانی اش بود،مجبور شد از سیاره اش فرار کند. داستان از اونجا شروع شد که زمینی هایی که سیاره خودشون رو در اثر کرونا از دست داده بودن، به فضا پناه آورده بودن و دنبال یک سیاره جدید برای زندگی میگشتن. و چه جایی بهتر از سیاره ی چوسان. جایی که به غیر از حیوانات کسی اونجا ساکن نبود. آتون با خودش فکر کرد اگه توی چوسان مونده بودم، شاید تا الان تبدیل به همبرگر شده بودم. کسی چی میدونه؟ شاید هم اوضاعم بهتر از این آوارگی و تنهایی بود. اما خودش هم خوب میدونست کسی نبود که زیر بار ظلم دیگران بره. برای همین به کمک چندتا دیگه از حیوون ها، به یک سیاره دیگه فرار کرده بودند. صبح وقتی از خواب بیدار شد، فرانک خرگوشه رو بالای سرش دید،فرانک با چشم هایی که از هیجان برق میزد،گفت : چه عجب بیدار شدی، پاشو که خبر مهمی دارم. آتون نوک بزرگش رو باز و بسته کرد و خمیازه ی کشداری کشید.و با بی حوصلگی گفت، چه خبریه که این وقت صبح تورو کشونده اینجا؟ فرانک جستی زد و پرید روی کمر آتون و گفت راه بیافت تا بگم. آتون هم با یک حرکت سریع فرانک رو پرت کرد گوشه اتاق - فرانک یا زودتر خبرت رو بگو یا گورت رو گم کن بذار یکم دیگه بخوابم، دیشب تا صب آسمون انگار چراغونی شده بود و بدجور من رو یاد قدیم انداخته بود. واسه همین اصلا نتونستم بخوابم. فرانک که دلخوری توی لحن صداش معلوم بود گفت، اصلا به جهنم، بگیر بخواب، فقط این رو بگم که، گویا چراغونی آسمون دیشب بخاطر جنگ بزرگی بوده که توی چوسان قدیم اتفاق افتاده. بعد دندونای جلوییش رو بیشتر نشون داد و با پوزخندی اضافه کرد: و گویا حیوون ها اینبار پیروز شدن. آتون مثل فنر از جا پرید و با چشم های ورقلمبیده اش که از تعجب ورقلمبیده تر بنظر میومد گفت چطور ممکنه؟ کی اینهارو به تو گفته؟ فرانک خنده ای کرد و گفت : صبح خیلی زود با صدای سفینه ای که کنار خونه ام فرود اومد بیدار شدم. و بگو کیو دیدم؟پسرت، آتون. اون سردسته شورشی ها شده بوده و باعث شده که آدمیزادها از سیاره فرار کنن. باورت میشه؟ یالا پاشو. دیگه وقتشه بریم خونه. فرانک این رو گفت و جست و خیز کنان به سمت بیرون خونه آتون حرکت کرد. اولا که تعداد کلمات از حد مجاز فراتر رفت. ثانیا چوسان رو نابود کردی... یا هموسوا... یا جومونگا... مگه تعداد داره کلمات داستان؟ چندتاس؟ خب من نمیدونستم و اینکه، بعد از خواهرم یکیو دیدم که هنوز جومونگ دوست داره این فیلمای خز و خیل چیه آخه میبینید شماها لابد تکرارشون رو هم که الان پخش میشه رو میبینید #نه_به_تلویزیون |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول