پاسخ به: زنگ انشا! | |||
---|---|---|---|
نویسنده: The King in The North جمعه، ۲ تیر ۱۳۹۱ (۱۲:۰۰) | |||
انشای شماره ی سه: فقط 16 سالم بود.با تیم نوجوانان ایران رفتیم جام جهانی.بازی های خوبی انجام دادیم و تو دور گروهی بعد از هلند بالا اومدیم.تو دور یک چهارم نهایی قرار بود که با اسپانیا بازی کنیم.همه بچه ها از استرس داشتن میمردن ولی با هم متحد شدیم که بهترین بازیمونو انجام بدیم.من تو پست هافبک دفاعی بازی میکردم.میخواستم مثل دو بازی قبل(چون بازی آخرو محروم بودم) عالی بازی کنم جلو اسپانیا.و بهرتین بازیمو کردم.بیشترین بازیابی ها رو داشتم.یه بازیکن فوق العاده داشتن به اسم جرارد دلوفلوئو.در موردش خیلی شنیده بودم.چندین بار توپو ازش گرفتم.خودم خیلی راضی بودم از بازی که یهو دقیقه 60 گل خوردیم.همون جرارد بود.پنج تا بازیکن از جمله من رو دریبل کرد.ما سی دقیقه ی آخر با تمام قوا حمله کردیم.یه لحظه دقیقه ی 86 بود که یه توپیو شماره ده تیممون زد که خورد به تیر.توپ خیلی محکم بود و برگشتش اومد پشت محوطه و فاصله ی 30 متری.توپ نخورده بود زمین که نه گذاشتم نه برداشتم یه شوت خیلی محکم زدمو در کمال تعجب دقیقا رفت به کنج دروازه.اون بازیو ما تو وخت اضافه باختیم.اما همون بازیا باعث شد که لاماسیا بیاد ایران و بازیای منو دنبال کنه.من هم فهمیدم و بهترین بازیامو انجام میدادم که لاماسیا بالاخره منو گرفت و باهام قرارداد امضا کرد.اولش تو Barca C بودم.به هر حال 16 سال داشتم. تو همون تیم هم بعد 4-5 تا بازی فیکس شدم. یه سال بعد تو سن 17 سالگی منتقل شدم Barca B.خیلی خوشحال بودم.حس عجیبی بود.من داشتم تو adelante lig بازی میکردم.اونم در حالی که هنوز گواهی نامه نداشتم.ولی من باز به کار خودم ادامه دادم.Oriel Rossel به تیم اسپانیول منتقل شده بود.و من باز هم تو Barca B فیکس شدم.وسطای فصل بود که ماسکرانو یه مصدومیت عجیب پیدا کرد.همه گفتن ماسکرانو یه سال از میادین دوره.پاش بدجوری شکسته بود.بارسا فقط بوسکتس رو داشت.جاناتان هم یه ماهی مصدوم بود.تیتو منو به تمرینات دعوت کرد.خیلی حس عجیبی بود.من داشتم با بازیکنایی مثل ژاوی و مسی و پویول و علی الخصوص اینیستا که از بچگی دوسش داشتم تمرین میکردم.اونم فقط تو 17 سالگی.من از اون به بعد به تیم اصلی منتقل شدم.ولی تو 3 هفته که بودم حتی یه بازیم بهم نرسید.ولی اشکال نداشت.من رو نیمکت کنر بهترینا بودم و تو رختکن بهترینا رو میدیدم.تا این که بازی رسینگ رسید.بازی رسینگ بازی قبل رئال مادرید بود.بوسکتس هم چهار کارته بود.تیتو میخواست منو بازی بده.منم خیلی خوشحال بودم.که یه روز قبل بازی بوسکتس گفت نگران نباش تیتو.من میخوام بازی کنم.تیتو هم گفت باشه و خوشحال شد.اون وسط نها کسی که ناراحت بود من بودم.بوسکتس بازی کرد و منم رو نیمکت بودم.دقیقه ی 90 بود که یوهو بوسکتس یه خطای ناشیانه وسط زمین انجام داد.ما 4-0 برده بودیم و نیازی به اون خطا نبود.داور هم کارت زرد بهش نشون داد.همه حتی من ناراحت بودیم.وجود بوسکتس تو الکلاسیکو خیلی مهم و ضروری بود.منم اینو درک میکردم.ولی شده بود دیگه. تیتو قبل بازی اومد باهام صحبت کرد. -واسه الکلاسیکو اماده ای؟ + -چیه؟چرا اینجوری میکنی؟ +من واقعا آمادم.ولی بهتر نیست تاکتیک تیمو عوض کنیم؟ -بدون هافبک دفاعی؟جوک میگی؟ +نه.گیج شدم نمیدونم دارم چی میگم مربی اسم منو تو روزنامه ها گفت.همه ی روزنامه ها به تجربه ی تلخ حضور تیو تو الکلاسیکوی 2 سال پیش اشاره میکردن و تیتو جلوی همه ی این هجمه ها واستاد و به تجربه ی شیرین مسی اشاره میکرد.من که این کار تیتو رو دیدم تصمیم گرفتم بهتیرن بازی عمرمو انجام بدم. بازی که شروع شد پر استرس بودم.اولین بازیم جلو 100 هزار طرفدار بارسا که همه یجوری نیگات میکنن.یه جو،سنگینی بود.دقیقه ی 16 همه بوسکتسو صدا میکردن.از اون لحظه بود که به خودم اومدم.تصمیممو دوباره مرور کردم.من بهترین بازیمو انجام میدم.از دقیقه ی 20 دیگه همه ی توپایی که میومدو میگرفتم.حتی اجازه نمیدادم یه توپ ازم رد بشه.هیچ توپی از عمق رد نشد.من توپا رو میگرفتم و به بهترین شکل ممکن پخش میکردم.ژاوی دیگه وظیفه ی پخش توپو نداشت.ژاوی حالا فقط یه کار داشت.و اون کارو به نحو احسن انجام میداد.شماره ای که باهاش بازی کردم 34 بود.دقیقه ی 34 که شد هوادارا اسم منو صدا زدن.تو پوست خودم نمیگنجیدم.و همین باعث شد بازیو ول کنم. و با یه اشتباه توپو تقدیم کردم به بنزما و اون هم به راحتی توپو گل کرد.منم افتادم رو زمین.هر دو کاپیتان اومدن دست منو گرفتن و بلندم کردن.خیلی حس بدی داشتم.اگه نیمه دوم تو زمین بودم میدونستم چی کارشون کنم. نیمه دوم شروع شد.دقیقه 48 بود که یه توپو گرفتم به مسی دادم.مسی 7-8 نفرو دریبل کرد و توپو گل کرد.این گل بهتر از گلش به ختافه بود.کسی که بیشتر از همه خوشحالی میکرد من بودم.حالا کلی وخت بود تا رئالو ببریم. من تا اخر بازی بهترین بازیمو کردم.ولی ما هنوز نتونسته بودیم گل بزنیم.دقیقه 87 بود که یه توپو آلوز شوت کرد و به مارسلو خورد و از شانس خوبم توپ رسید به من و منم از فاصله ی 40 متری بهترین شوتمو کردم و توپ به طاق دروازه چسبید و گل شد.خیلی صحنه ی جالبی بود.بهترین گل عمرم بود.تو اولین بازیم برای تیم محبوبم بارسا.اونم به تیمی مث رئال مادرید.من اشتباهمو جبران کرده بودم و بیشتر به خاطر این خیلی خوشحال بودم.اگه اون اشتباهو نکرده بودم خیلی عالی میشد.ولی ما بردیم.من بعد اون اشتباه یه گل فوق العاده زدم که آخر فصل به عنوان بهترین گل سال انتخاب شد. از اون به بعد من بیشتر بازی کردم و تا آخر فصل حدود 15 تا بازی کردم.ولی هیش کدوم مث اولین بازیم نبود. ضمنا اینم اضافه کنم که 3 تا قهرمانی رو اخر فصل گرفتیم. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول