پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون دوشنبه، ۱۸ مرداد ۱۳۸۹ (۲۳:۵۲) | |||
بالی نمی خواهم این پوتین ها ی کهنه وچفيه شهدا هم می توانند مرا به آسمان ببرن سلام بر چکمه های خاک آلودت که بوی باروت می دهد،سلام بر چفیه های خون آلودت که بوی کربلا می دهد. درود بر گلواژه های هر عشق و سلام بر استمرارحضورت، درود بر لحظه های سکوتت سلام بر سایه های وجودت؛ سلام بر تو ای شهید که بوی عود می دهی! ای مهاجران وادی نور و ای مسافران دیار سرور از کدامین کوچه باغ تاریخ گذشتید کوله بارتان لبریز از جوانه های سبز بهار بود و شکوفه های سرخ ایثار در پیشانیهای شما نمایان! طلوع هر سپیده برای ما از امتداد حضور سپید شما در آن روزگاران حکایت می کند! و شکفتن هر شکوفه فریادگر ظهور سرخ شماست. کجائید ای شهیدان خدائی! ای فرشتگان عرش الهی! دوست دارم هر روز صبح که از خواب بیدار میشوم تصویر زیبای شما را در آئینه قلبم به تماشا بنشینم اما می دانم که غبار دلبستگی هایم به دنیا آینه قلبم را تيره و کدر نموده است. امشب به ایوان رابطه آمده ام، آمده ام تا در آسمان عشق های پاک با تمسک به مروارید های چشمم، دیدگانم را جلا بخشیده و ماورائی کنم و در پس ابرهای انتظار با قلبی شکسته و خونین شما را ای برگزیدگان قرب الهی واسطه شفاعت قرار دهم ... و اقرار کنم مثل خیلی از جامونده ها از سفر آسمانی آرزوی وصل دارم اما هنوز آهم از جنس نیاز نشده... سنگلاخهای زندگی و هوی و هوس موانع جدی اخذ درجه شهادت و قرب الی الله هستند چفیه میگوید: به یاد دارم آن زمان را که ترکش ، پای رزمنده ی بسیجی را دریده بود و او چنگ برخاک میزد ومن ، طاقتم برسر می آمد و خودرابه دور پای اومی پیچیدم وسخت می فشردم ، آن قدرکه خون بر پیکرش بر می گشت و من سرتا پا سرخ میشدم مانند شقایق هاي سرخ ... چفیه میگوید: آنگاه که خورشید سوزان،امان بچه ها را بریده بود ، دامن به آب داده و روی سوخته ازآفتابشان را نوازش می کردم، شاید که با خیسی تنم، کمی از سوزش وجودشان بکاهم. چفیه میگوید: آن زمان که به نماز می ایستادند عبایشان می شدم و در دل شب تنها محرم رازشان... و من بودم که در توسل های پیش از عملیات، صورت رزمندگان را می پوشاندم تا که هیچ کس جز محبوبشان اشکشان را نبیند من بودم و چشم های ملتمس و خیس آنها و این آبروی من از همان اشک هاست. چفیه میگوید: هرگاه که زمین به لرزه می افتاد و آسمان شب با منورها چراغانی می شد، فریاد یا زهرا(س) در دشت می پیچید و رزم خون در میدان رزم برپا بود، به یاد دارم آن هنگام که رزمنده ای بسیجی در خون می غلتید ، من اولین کسی بودم که بر بالینش می نشستم؛ او هفت آسمان را می نوردید و من، با کوهی از غم فراق، وجود نورانیش را در آغوش می گرفتم و آن قـــــدر آن را می بوییدم تا تمام وجودم را خون زخم های پیکرش در بر میگرفت. چفیه میگوید: شما ندیدید آن هنگام را که بچه ها دل به دریا زده بودند و تکه تکه ی بدن هایشان میدان رزم را گلگون میکرد، رفیقانشان آن تکه ها را در بالینه من جمع می کردند و من همچون بقچه ای می شدم از گوشت و خون خوبان. و آنگاه که نبرد به پایان میرسید، اشک حسرت یاران خمینی(ره) ، تمام وجودم را در بر می گرفت چفیه شرح جان فشانی عشاق است چفیه معطر از عطر بسیجیان است. چفیه منتظر است، منتظر یاران امام عصر(عج)... چفیه همراه بهشتیان است و ریسمان ولایت ، نشانه منزلت و پاکی است و یادگار شهداي دفاع مقدس . خوشا به حال آنان كه در راه شهدا ماندند هميشه به ياد شهدا باشيم |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول