در خانهء امّ سلمه | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون شنبه، ۲۷ آذر ۱۳۸۹ (۱۰:۴۹) | |||
در خانهء امّ سلمه آن شب را رسول اكرم در خانهءام سلمه بود.نيمههاى شب بود كهام سلمه بيدار شد و متوجه گشت كه رسول اكرم در بستر نيست.نگران شد كه چه پيش آمده؟ حسادت زنانه،او را وادار كرد تا تحقيق كند.از جا حركت كرد و به جستجو پرداخت.ديد كه رسول اكرم در گوشهاى تاريك ايستاده،دست به آسمان بلند كرده اشك مىريزد و مىگويد: «خدايا چيزهاى خوبى كه به من دادهاى از من نگير،خدايا مرا مورد شماتت دشمنان و حاسدان قرار نده،خدايا مرا به سوى بديهايى كه مرا از آنها نجات دادهاى برنگردان،خدايا مرا هيچ گاه به اندازهء يك چشم برهم زدن هم به خودم وامگذار.». شنيدن اين جملهها با آن حالت،لرزه بر اندامام سلمه انداخت.رفت در گوشهاى نشست و شروع كرد به گريستن.گريهءام سلمه به قدرى شديد شد كه رسول اكرم آمد و از او پرسيد: «چرا گريه مىكنى؟». -چرا گريه نكنم؟!تو با آن مقام و منزلت كه نزد خدا دارى اينچنين از خداوند ترسانى،از او مىخواهى كه تو را به خودت يك لحظه وا نگذارد،پس واى به حال مثل من. -اى امّ سلمه!چطور مىتوانم نگران نباشم و خاطرجمع باشم؟!يونس پيغمبر يك لحظه به خود واگذاشته شد و آمد به سرش آنچه آمد1 _____________________________________________ 1 .بحار،جلد 6،باب«مكارم اخلاقه و سيره و سننه» |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول