اولين شعار | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون سهشنبه، ۲۳ فروردین ۱۳۹۰ (۰:۲۷) | |||
اولين شعار زمزمههايى كه گاه به گاه از مكه در ميان قبيلهء بنى غفار به گوش مىرسيد، طبيعت كنجكاو و متجسس ابوذر را به خود متوجه كرده بود. او خيلى ميل داشت از ماهيت قضايايى كه در مكه مىگذرد آگاه شود، اما از گزارشهاى پراكنده و نامنظمى كه احيانا به وسيلهء افراد و اشخاص دريافت مىكرد، چيز درستى نمىفهميد. آنچه برايش مسلم شده بود فقط اين مقدار بود كه در مكه سخن نوى به وجود آمده و مكيان سخت براى خاموش كردن آن فعاليت مىكنند، اما آن سخن چيست و مكيان چرا مخالفت مىكنند، هيچ معلوم نيست. برادرش عازم مكه بود، به او گفت: «مىگويند شخصى در مكه ظهور كرده و سخنان تازهاى آورده است و مدعى است كه آن سخنان از طرف خدا به او وحى مىشود، اكنون كه تو به مكه مىروى، از نزديك تحقيق كن و خبر درست را براى من بياور. » . روزها در انتظار برادر بود تا مراجعت كرد. هنگام مراجعت از او پرسيد: «هان! چه خبر بود و قضيه از چه قرار است؟ » . - تا آنجا كه من توانستم تحقيق كنم، او مردى است كه مردم را به اخلاق خوب دعوت مىكند، كلامى هم آورده كه شعر نيست. - منظور من تحقيق بيشتر بود، اين مقدار كافى نيست. خودم شخصا بايد بروم و از حقيقت اين كار سر دربياورم. ابوذر مقدارى آذوقه در كوله بار خود گذاشت و آن را به پشت گرفت و يكسره به مكه آمد. تصميم گرفت هرطور هست با خود آن مردى كه سخن نو آورده ملاقات كند و سخن او را از زبان خودش بشنود. اما نه او را مىشناخت و نه جرئت مىكرد از كسى سراغ او را بگيرد. محيط مكه محيط ارعاب و وحشت بود. ابوذر بدون آنكه به كسى اظهار كند متوجه اطراف بود و به سخنان مردم گوش مىداد، شايد نشانهاى از مطلوب بيابد. مركز اخبار و وقايع مسجد الحرام بود. ابوذر نيز با كوله بار خود به مسجد الحرام آمد. روز را شب كرد و نشانهاى به دست نياورد. پس از آنكه پاسى از شب گذشت، چون خسته بود همان جا دراز كشيد. طولى نكشيد جوانى از نزديك او عبور كرد. آن جوان نگاهى متجسسانه به سراپاى ابوذر كرد و رد شد. نگاه جوان از نظر ابوذر خيلى معنىدار بود. به قلبش خطور كرد شايد اين جوان شايستگى داشته باشد كه راز خودم را با او در ميان بگذارم. حركت كرد و پشت سر جوان راه افتاد، اما جرئت نكرد چيزى اظهار كند، به سر جاى خود برگشت. روز بعد تمام روز را متفحصانه در مسجد الحرام به سر برد. آن روز نيز اثرى از مطلوب نيافت. شب فرا رسيد و در همان جا دراز كشيد. درست در همان وقت شب پيش، همان جوان پيدا شد، جلو آمد و با احترام به ابوذر گفت: «آيا وقت آن نرسيده است كه تو به منزل خودت بيايى و شب را در آنجا به سر ببرى؟ » اين را گفت و ابوذر را با خود به منزل برد. ابوذر شب را مهمان آن جوان بود، ولى باز هم از اينكه راز خود را با جوان به ميان بگذارد خوددارى كرد. جوان نيز از او چيزى نپرسيد. صبح زود ابوذر خداحافظى كرد و به دنبال مقصد خود به مسجد الحرام آمد. آن روز نيز شب شد و ابوذر نتوانست از سخنان پراكندهء مردم چيزى بفهمد. همينكه پاسى از شب گذشت، باز همان جوان آمد و ابوذر را با خود به خانه برد، اما اين نوبت جوان سكوت را شكست. - آيا ممكن است به من بگويى براى چه كارى به اين شهر آمدهاى؟ . - اگر با من شرط كنى كه مرا كمك كنى، به تو مىگويم. - عهد مىكنم كه كمك خود را از تو دريغ نكنم. - حقيقت اين است، مدتهاست در ميان قبيلهء خودمان مىشنويم كه مردى در مكه ظهور كرده است و سخنانى آورده و مدعى است آن سخنان از جانب خدا به او وحى مىشود. من آمدهام خود او را ببينم و دربارهء كار او تحقيق كنم. اولا عقيده تو دربارهء اين مرد چيست؟ و ثانيا آيا مىتوانى مرا به او راهنمايى كنى؟ . - مطمئن باش كه او بر حق است و آنچه مىگويد از جانب خداست. صبح من تو را پيش او خواهم برد. اما همانطور كه خودت مىدانى، اگر مردم اين شهر بفهمند من تو را پيش او مىبرم، جان هر دو نفر ما در خطر است. فردا صبح من جلو مىافتم و تو پشت سر من با مقدارى فاصله بيا و ببين من كجا مىروم. من مراقب اطراف هستم، اگر حس كردم خطرى در كار است مىايستم و خم مىشوم مانند كسى كه مثلا ظرفى را خالى مىكند. تو به اين علامت متوجه خطر باش و دور شو، اما اگر خطرى پيش نيامد هر جا كه من رفتم تو هم بيا. فردا صبح جوان كه كسى جز على بن ابى طالب نبود، از خانه بيرون آمد و راه افتاد، و ابوذر نيز از پشت سرش. خوشبختانه با خطرى مواجه نشدند. على ابوذر را به خانهء پيغمبر رساند. ابوذر سرگرم مطالعه در احوال و اطوار پيغمبر شد و مرتب آيات قرآن را گوش مىكرد. به جلسهء دوم نكشيد كه با ميل و اشتياق اسلام اختيار كرد و با رسول خدا پيمان بست تا زنده است در راه خدا از هيچ ملامتى پروا نداشته باشد و سخن حق را ولو در ذائقهها تلخ آيد بگويد. رسول خدا به او فرمود: «اكنون به ميان قوم خود برگرد و آنها را به اسلام دعوت كن، تا دستور ثانوى من به تو برسد. » . ابوذر گفت: «بسيار خوب. اما به خدا قسم پيش از اينكه از اين شهر بيرون بروم، در ميان اين مردم خواهم رفت و با آواز بلند به نفع اسلام شعار خواهم داد. هرچه بادا باد. » . ابوذر بيرون آمد و خود را به قلب مكه يعنى مسجد الحرام رساند و در مجمع قريش فرياد برآورد: «اشهد ان لا اله الا اللّٰه و ان محمداً عبده و رسوله. » . مكيان با شنيدن اين شعار، بدون آنكه مهلت سؤال و جوابى بدهند، به سر اين مرد كه او را اصلا نمىشناختند ريختند. اگر عباس بن عبد المطلب خود را به روى ابوذر نينداخته بود، چيزى از ابوذر باقى نمىماند. عباس به مكيان گفت: «اين مرد از قبيلهء بنى غفار است. راه كاروان تجارتى قريش از مكه به شام و از شام به مكه در سرزمين اين قبيله است. شما هيچ فكر نمىكنيد كه اگر مردى از آنها را بكشيد، ديگر نخواهيد توانست به سلامت از ميان آنها عبور كنيد؟ ! » . ابوذر از دست قريش نجات يافت، اما هنوز كاملا دلش آرام نگرفته بود. با خود گفت يك بار ديگر اين عمل را تكرار مىكنم، بگذار اين مردم اين چيزى را كه دوست ندارند به گوششان بخورد بشنوند تا كم كم به آن عادت كنند. روز بعد آمد و همان شعار روز پيش را تكرار كرد. باز قريش به سرش ريختند و با وساطت عباس بن عبد المطلب نجات يافت. ابوذر پس از اين جريان طبق دستور رسول اكرم به ميان قوم خويش رفت و به تعليم و تبليغ و ارشاد آنان پرداخت. همينكه رسول اكرم از مكه به مدينه مهاجرت كرد، ابوذر نيز به مدينه آمد و تا نزديكيهاى آخر عمر خود در مدينه به سر برد. ابوذر صراحت لهجهء خود را تا آخر حفظ كرد. به همين جهت در زمان خلافت عثمان ابتدا به شام و سپس به نقطهاى در خارج مدينه به نام «ربذه» تبعيد شد و در همان جا در تنهايى درگذشت. پيغمبر اكرم دربارهاش فرموده بود: «خدا رحمت كند ابوذر را، تنها زندگى مىكند، تنها مىميرد، تنها محشور مىشود. » 1 _______________________________________ 1 . اُسد الغابة، ج 1/ص 301 و ج 5/ص 186؛ والغدير، ج 8/ص 314، چاپ بيروت. |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول