به اولین سایت تخصصی هواداران بارسلونا در ایران خوش آمدید. برای استفاده از تمامی امکانات سایت، ثبت نام کنید و یا با نام کاربری خود وارد شوید!

شناسه کاربری:
کلمه عبور:
ورود خودکار

نحوه فعالیت در انجمن‌های سایت
دوستان عزیز توجه کنید که تا زمانی که با نام کاربری خود وارد نشده باشید، تنها می‌توانید به مشاهده مطالب انجمن‌ها بپردازید و امکان ارسال پیام را نخواهید داشت. در صورتی که تمایل دارید در مباحث انجمن‌های سایت شرکت نمایید، در سایت عضو شده و با نام کاربری خود وارد شوید.

پیشنهاد می‌کنیم که قبل از هر چیز، با مراجعه به انجمن قوانین و شرح وظایف ضمن مطالعه قوانین سایت، با نحوه اداره و گروه‌های فعال در سایت و همچنین شرح وظایف و اختیارات آنها آشنا شوید. به علاوه دوستان عزیز بهتر است قبل از آغاز فعالیت در انجمن‌ها، ابتدا خود را در تاپیک برای آشنایی (معرفی اعضاء) معرفی نمایند تا عزیزان حاضر در انجمن بیشتر با یکدیگر آشنا شوند.

همچنین در صورتی که تمایل دارید در یکی از گروه‌های کاربری جهت مشارکت در فعالیت‌های سایت عضو شوید و ما را در تهیه مطالب مورد نیاز سایت یاری نمایید، به تاپیک اعلام آمادگی برای مشارکت در فعالیت‌های سایت مراجعه نموده و علائق و توانایی های خود را مطرح نمایید.
تاپیک‌های مهم انجمن
ارسال گزارش یک مورد قابل بررسی در مورد پیام زیر در تالار گفتمان
متن گزارش:*
 

در بارگاه رستم
نویسنده: مجنون
چهارشنبه، ۲۴ فروردین ۱۳۹۰ (۰:۱۴)
در بارگاه رستم

رستم فرخ‏زاد، با سپاه گران و ساز و برگ كامل، براى سركوبى مسلمانان كه قبلا شكست سختى به ايرانيان داده بودند وارد قادسيه شد. مسلمانان به سركردگى سعد وقاص تا نزديك قادسيه جلو آمده بودند. سعد عده‏اى را مأمور كرده بود تا پيشاپيش سپاه به عنوان «مقدمة الجيش» و پيشاهنگ حركت كنند. رياست اين عده‏ با مردى بود به نام زهرة بن عبد اللّٰه. رستم پس از آنكه شبى را در قادسيه به روز آورد، براى آنكه وضع دشمن را از نزديك ببيند سوار شد و به راه افتاد و در كنار اردوگاه مسلمانان بر روى تپه‏اى ايستاد و مدتى وضع آنها را تحت نظر گرفت.

بديهى است نه عدد و نه تجهيزات و ساز و برگ مسلمانان چيزى نبود كه اسباب‏ وحشت بشود. اما در عين حال مثل اينكه به قلبش الهام شده بود كه جنگ با اين‏ مردم سرانجام نيكى نخواهد داشت. رستم همان شب با پيغام، زهرة بن عبد اللّٰه را نزد خود طلبيد و به او پيشنهاد صلح كرد، اما به اين صورت كه پولى بگيرند و برگردند سر جاى خود.

رستم با غرور و بلندپروازى- كه مخصوص خود او بود- به او گفت: «شما همسايهء ما بوديد و ما به شما نيكى مى‏كرديم. شما از انعام ما بهره‏مند مى‏شديد و گاهى كه خطرى از ناحيهء كسى شما را تهديد مى‏كرد، ما از شما حمايت و شما را حفظ مى‏كرديم. تاريخ گواه اين مطلب است. »
سخن رستم كه به اينجا رسيد، زهرة گفت:

«همهء اينها كه راجع به گذشته گفتى صحيح است، اما تو بايد اين واقعيت را درك‏ كنى كه امروز غير از ديروز است. ما ديگر آن مردم نيستيم كه طالب دنيا و ماديات‏ باشيم. ما از هدفهاى دنيايى گذشته هدفهاى آخرتى داريم. ما قبلا همان‏طور بوديم‏ كه تو گفتى، تا روزى كه خداوند پيغمبر خويش را در ميان ما مبعوث فرمود. او ما را به خداى يگانه خواند. ما دين او را پذيرفتيم. خداوند به پيغمبر خويش وحى كرد كه‏ اگر پيروان تو بر آنچه به تو وحى شده ثابت بمانند، خداوند آنان را بر همهء اقوام و ملل ديگر تسلط خواهد بخشيد. هركس به اين دين بپيوندد عزيز مى‏گردد و هركس‏ تخلف كند خوار و زبون مى‏شود. » رستم گفت:

«ممكن است در اطراف دين خودتان توضيحى بدهى؟ » .

- اساس و پايه و ركن آن دو چيز است: شهادت به يگانگى خدا و شهادت به‏ رسالت محمد، و اينكه آنچه او گفته است از جانب خداست.

- اين كه عيب ندارد، خوب است. ديگر چى؟ .

- آزاد ساختن بندگان خدا از بندگى انسانهايى مانند خود1 - اين هم خوب است. ديگر چى؟ .

- مردم همه از يك پدر و مادر زاده شده‏اند، همه فرزندان آدم و حوا هستند، بنابراين همه برادر و خواهر يكديگرند. » 2 - اين هم بسيار خوب است. خوب اگر ما اينها را بپذيريم و قبول كنيم، آيا شما باز خواهيد گشت؟ .

- آرى، قسم به خدا ديگر قدم به سرزمينهاى شما نخواهيم گذاشت مگر به عنوان‏ تجارت يا براى كار لازم ديگرى از اين قبيل. ما هيچ مقصودى جز اينكه گفتم‏ نداريم.

- راست مى‏گويى. اما يك اشكال در كار است. از زمان اردشير در ميان ما مردم‏ ايران سنتى معمول و رايج است كه با دين شما جور درنمى آيد. از آن زمان رسم بر اين‏ است كه طبقات پست از قبيل كشاورز و كارگر حق ندارند تغييرشغل دهند و به كار ديگر بپردازند. اگر بنا شود آن طبقات به خود يا فرزندان خود حق بدهند كه تغيير شغل‏ و طبقه بدهند و در رديف اشراف قرار بگيرند، پا از گليم خود درازتر خواهند كرد و با طبقات عاليه و اعيان و اشراف ستيزه خواهند جست. پس بهتر اين است كه يك‏ بچهء كشاورز بداند كه بايد كشاورز باشد و بس، يك بچهء آهنگر نيز بداند كه غير از آهنگرى حق كار ديگر ندارد و همين‏طور. . .

- اما ما از همهء مردم براى مردم بهتريم3. ما نمى‏توانيم مثل شما باشيم و طبقاتى آنچنان در ميان خود قائل شويم. ما عقيده داريم امر خدا را در مورد همان‏ طبقات پست اطاعت كنيم. همان‏طور كه گفتم به عقيدهء ما همهء مردم از يك پدر و مادر آفريده شده‏اند و همه برادر و برابرند. ما معتقديم به وظيفهء خودمان دربارهء ديگران به خوبى رفتار كنيم، و اگر به وظيفهء خودمان عمل كنيم، عمل نكردن آنها به‏ ما زيان نمى‏رساند. عمل به وظيفه، مصونيت ايجاد مى‏كند.

زهرة بن عبد اللّٰه اينها را گفت و رفت. رستم بزرگان سپاه را جمع كرد و سخنان اين‏ فرد مسلمان را براى آنان بازگو كرد. آنان سخنان آن مسلمان را به چيزى نشمردند.

رستم به سعد وقاص پيام داد كه نماينده‏اى رسمى براى مذاكره پيش ما بفرست. سعد خواست هيئتى را مأمور اين كار كند، اما ربعى بن عامر كه حاضر مجلس بود صلاح‏ نديد، گفت:

«ايرانيان اخلاق مخصوصى دارند. همينكه يك هيئت به عنوان نمايندگى به‏ طرفشان برود آن را دليل اهميت خودشان قرار مى‏دهند و خيال مى‏كنند ما چون به‏ آنها اهميت مى‏دهيم هيئتى فرستاده‏ايم. فقط يك نفر بفرست، كافى است. » .

خود ربعى مأمور اين كار شد.

از آن طرف به رستم خبر دادند كه نمايندهء سعد وقاص آمده است. رستم با مشاورين خود در كيفيت برخورد با نمايندهء مسلمانان مشورت كرد كه به چه‏ صورتى باشد. به اتفاق كلمه رأى دادند كه بايد به او بى‏اعتنايى كرد و چنين وانمود كرد كه ما به شما اعتنايى نداريم، شما كوچكتر از اين حرفها هستيد.

رستم براى آنكه جلال و شكوه ايرانيان را به رخ مسلمانان بكشد، دستور داد تختى زرين نهادند و خودش روى آن نشست، فرشهاى عالى گستردند، متكاهاى‏ زربفت نهادند. نمايندهء مسلمانان در حالى كه بر اسبى سوار و شمشير خويش را در يك غلافى كهنه پوشيده و نيزه‏اش را به يك تار پوست بسته بود، وارد شد. تا نگاه‏ كرد فهميد كه اين زينتها و تشريفات براى اين است كه به رخ او بكشند. متقابلا براى‏ اينكه بفهماند ما به اين جلال و شكوهها اهميت نمى‏دهيم و هدف ديگرى داريم، همينكه به كنار بساط رستم رسيد، معطل نشد، اسب خويش را نهيب زد و با اسب‏ داخل خرگاه رستم شد. مأمورين به او گفتند: «پياده شو! » قبول نكرد و تا نزديك‏ تخت رستم با اسب رفت، آنگاه از اسب پياده شد. يكى از متكاهاى زرين را با نيزه‏ سوراخ كرد و لجام اسب خويش را در آن فرو برد و گره زد. مخصوصا پلاس كهنه‏اى‏ كه جل شتر بود، به عنوان روپوش به دوش خويش افكند. به او گفتند: «اسلحهء خود را تحويل بده، بعد برو نزد رستم. » گفت: «تحويل نمى‏دهم. شما از ما نماينده‏ خواستيد و من به عنوان نمايندگى آمده‏ام، اگر نمى‏خواهيد برمى‏گردم. » رستم گفت:

«بگذاريد هرطور مايل است بيايد. » .

ربعى بن عامر، با وقار و طمأنينهء خاصى، در حالى كه قدمها را كوچك‏ برمى‏داشت و از نيزهء خويش به عنوان عصا استفاده مى‏كرد و عمدا فرشها را پاره‏ مى‏كرد، تا پاى تخت رستم آمد. وقتى كه خواست بنشيند، فرشها را عقب زد و روى‏ خاك نشست. گفتند: «چرا روى فرش ننشستى؟ » گفت: «ما از نشستن روى اين‏ زيورها خوشمان نمى‏آيد. » .

مترجم مخصوص رستم از او پرسيد:

«شما چرا آمده‏ايد؟ » .

- خدا ما را فرستاده است. خدا ما را مأمور كرده بندگان او را از سختيها و بدبختيها رهايى بخشيم و مردمى را كه دچار فشار و استبداد و ظلم ساير كيشها هستند نجات دهيم و آنها در ظلّ عدل اسلامى درآوريم4. ما دين خدا را كه براين‏ اساس است، بر ساير ملل عرضه مى‏داريم؛ اگر قبول كردند در سايهء اين دين خوش‏ و خرم و سعادتمندانه زندگى كنند، ما با آنها كارى نداريم، اگر قبول نكردند با آنها مى‏جنگيم، آنگاه يا كشته مى‏شويم و به بهشت مى‏رويم، يا بر دشمن پيروز مى‏گرديم.

- بسيار خوب، سخن شما را فهميديم. حالا ممكن است فعلا تصميم خود را تأخير بيندازيد تا ما فكرى بكنيم و ببينيم چه تصميم مى‏گيريم؟ .

- چه مانعى دارد. چند روز مهلت مى‏خواهيد؟ يك روز يا دو روز؟ .

- يك روز و دو روز كافى نيست، ما بايد به رؤسا و بزرگان خود نامه بنويسيم و آنها بايد مدتها با هم مشورت كنند تا تصميمى گرفته شود.

ربعى كه مقصود آنها را فهميده بود و مى‏دانست منظور اين است كه دفع الوقت‏ شده باشد، گفت:

«آنچه پيغمبر ما سنت كرده و پيشوايان ما رفتار كرده‏اند اين است كه در اين گونه‏ مواقع بيش از سه روز تأخير جايز ندانيم. من سه روز مهلت مى‏دهم تا يكى از سه‏ كار را انتخاب كنيد: يا اسلام بياوريد. در اين صورت ما از راهى كه آمده‏ايم‏ برمى‏گرديم؛ سرزمين شما با همهء نعمتها مال خودتان؛ ما طمع به مال و ثروت و سرزمين شما نبسته‏ايم. يا قبول كنيد جزيه بدهيد. يا آمادهء نبرد باشيد. » .

- معلوم مى‏شود تو خودت فرمانده كل مى‏باشى كه با ما قرار مى‏گذارى.

- خير، من يكى از افراد عادى هستم، اما مسلمانان مانند اعضاى يك پيكرند، همه از همند. اگر كوچكترين آنها به كسى امان بدهد، مانند اين است كه همه امان‏ داده‏اند5. همه امان و پيمان يكديگر را محترم مى‏شمارند.
پس از اين جريان، رستم كه سخت تحت تأثير قرار گرفته بود، با زعماى سپاه‏ خويش در كار مسلمانان مشورت كرد، به آنها گفت: «چگونه ديديد اينها را؟ آيا در همهء عمر سخنى بلندتر و محكمتر و روشنتر از سخنان اين مرد شنيده‏ايد؟ اكنون نظر شما چيست؟ » .

- ممكن نيست ما به دين اين سگ درآييم. مگر نديدى چه لباسهاى كهنه و مندرسى پوشيده بود؟ ! .

- شما به لباس چكار داريد، فكر و سخن را ببينيد، عمل و روش را ملاحظه كنيد.

سخن رستم مورد پذيرش آنان قرار نگرفت. آنها آنقدر گرفتار غرور بودند كه‏ حقايق روشن را درك نمى‏كردند. رستم ديد هم عقيده و همفكرى ندارد. پس از يك‏ سلسله مذاكرات ديگر با نمايندگان مسلمانان و مشورت با زعماى سپاه خود، نتوانست راه حلى پيدا كند، آمادهء كارزار شد؛ و چنان شكست سختى خورد كه‏ تاريخ كمتر به ياد دارد. جان خويش را نيز در راه خيره سرى ديگران از دست‏ داد6
________________________________________
1 . «و اخراج العباد من عبادة العباد الى عبادة اللّٰه. »

2 . «الناس بنو آدم و حواء اخوة لاب وام. »

3 . «نحن خيرالناس للناس. »

4 . اللّٰه جاء بنا و بعثنا لنخرج من يشاء من عباده، من ضيق الدنيا الى سعتها، و من جورالاديان الى عدل‏ الاسلام.

5 . عبارت ربعى اين است: «ولكن المسلمين كالجسدالواحد بعضهم من بعض يجيرادناهم على‏ اعلاهم» . اين مرد مضمون اين جمله را مجموعا از دو حديث نبوى ذيل اقتباس كرده است:

الف. «مثل المؤمنين فى تواددهم و تراحمهم كمثل الجسد اذا اشتكى بعض تداعى له سائر اعضاء جسده بالحمّى‏ و السهر» يعنى اهل ايمان از نظر عواطف و علائق و پيوندهاى دوستانه مانند يك پيكرند. چون عضوى‏ به درد آيد، ساير عضوها به وسيلهء تب و بيخوابى با او همدردى مى‏كنند. سعدى اشاره به مضمون اين‏ حديث مى‏كند آنجا كه مى‏گويد:

بنى آدم اعضاى يك پيكرند.

كه در آفرينش ز يك گوهرند.

چو عضوى به درد آورد روزگار.

دگر عضوها را نماند قرار.

در خطبه‏اى كه خود عمر هنگام فرستادن سپاه به ايران ايراد كرد نيز به مضمون اين حديث اشاره كرد و گفت: «ان اللّٰه عزوجل قد جمع على الاسلام اهله فالّف بين القلوب وجعلهم فيه اخوانا والمسلمون فيما بينهم كالجسد لايخلو منه شى‏ء من شى‏ء اصاب غيره، و كذلك يحق على المسلمين ان يكونوا و امرهم‏ شورى بينهم بين ذوى الراى منهم» يعنى خداوند اهل اسلام را گرد محور اسلام جمع كرده است، دلهاى‏ آنها را به هم الفت داده و آنها را برادر يكديگر قرار داده است. مسلمانان با خودشان مانند يك پيكرند.

آنچه به عضوى اصابت كند، به همهء عضوها اصابت مى‏كند. شايستهء مسلمانان اين است كه اينچنين‏ باشند، كار خود را با مشورت و رأى اهل رأى و نظر اداره مى‏كنند (يا شايستهء مسلمين اين است كه‏ امور خود را با مشورت اداره كنند. ) : كامل ابن اثير، جلد 2، صفحهء 310.

ب. «المسلمون تتكافؤ دماؤهم، يسعى بذمتهم ادناهم، و هم يد على من سواهم» يعنى مسلمانان خونشان برابر است. كوچكترين آنها قراردادشان را محترم مى‏شمارد. آنها در برابر دشمن مانند يك دست‏ مى‏باشند.

6 . كامل ابن اثير، ج 2/ص 319- 321، وقايع سال 14 هجرى.

فعالیترین کاربران سایت
اعضای جدید سایت
جدیدترین اعضای فعال
تعداد کل اعضای سایت
اعضای فعال
۱۷,۹۵۶
اعضای غیر فعال
۱۴,۳۶۳
تعداد کل اعضاء
۳۲,۳۱۹
پیام‌های جدید
بحث در مورد تاپیک های بخش سرگرمی
انجمن سرگرمی
۴,۶۶۷ پاسخ
۵۸۱,۲۲۶ بازدید
۲ ماه قبل
مهدی
هرچه می خواهد دل تنگت بگو...
انجمن مباحث آزاد
۷۶,۴۹۹ پاسخ
۱۲,۳۳۹,۷۹۸ بازدید
۳ ماه قبل
یا لثارات الحسن
بحث آزاد در مورد بارسا
انجمن عاشقان آب‍ی و اناری
۵۸,۲۰۷ پاسخ
۹,۰۳۶,۵۵۲ بازدید
۵ ماه قبل
armanshah
برای آشنایی خودتون رو معرفی کنید!
انجمن مباحث آزاد
۷,۶۴۳ پاسخ
۱,۳۴۴,۹۸۹ بازدید
۵ ماه قبل
Activated PC
آموزش و ترفندهای فتوشاپ
انجمن علمی و کاربردی
۱۳۵ پاسخ
۴۶,۶۹۰ بازدید
۵ ماه قبل
RealSoftPC
جام جهانی ۲۰۲۲
انجمن فوتبال ملی
۲۳ پاسخ
۲,۸۸۴ بازدید
۵ ماه قبل
Crack Hints
موسیقی
انجمن هنر و ادبیات
۵,۱۰۱ پاسخ
۱,۰۶۸,۳۵۸ بازدید
۵ ماه قبل
Activated soft
علمی/تلفن هوشمند/تبلت/فناوری
انجمن علمی و کاربردی
۲,۴۱۹ پاسخ
۴۵۷,۴۹۷ بازدید
۶ ماه قبل
javibarca
مباحث علمی و پزشکی
انجمن علمی و کاربردی
۱,۵۴۷ پاسخ
۷۸۰,۷۸۹ بازدید
۷ ماه قبل
رویا
مســابــقـه جــــذاب ۲۰ ســــوالـــــــــــــــــــی
انجمن سرگرمی
۲۳,۶۵۸ پاسخ
۲,۳۵۷,۴۴۵ بازدید
۷ ماه قبل
رویا
حاضرین در سایت
۳۷۶ کاربر آنلاین است. (۲۵۰ کاربر در حال مشاهده تالار گفتمان)

عضو: ۰
مهمان: ۳۷۶

ادامه...
هرگونه کپی برداری از مطالب این سایت، تنها با ذکر نام «اف سی بارسلونا دات آی آر» مجاز است!