پاسخ به: شعر آیینی | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Madam Strange جمعه، ۲۶ خرداد ۱۳۹۱ (۲۲:۳۵) | |||
سالها كنج قفس تنها و بي غمخوار بودم لحظه ها را مي شمردم در غم ديدار بودم هر سحر با ضربه ي سيلي نمودم روزه آغاز زير آماج لگد در لحظه ي افطار بودم گرچه زندانبان مرا ميزد به نامردي وليكن من براي عفو او در ذكر يا غفار بودم من زكيه سيرتم زهرا تبارم زينبي ام گاه ياد شام وگه ياد در وديوار بودم چونكه مي بردند نامردان به سوي چارميخم ياد بند گردن مولا وآن مسمار بودم چونكه مي افتاد دنداني ز من از دست سنگيني ياد چوب خيزران و كوفه بدكار بودم فاصله افتاده بين استخوانهاي نحيفم ياد غمهاي سه ساله بسكه در آزار بودم تا كه مي خنديد دشمن بر شكسته حرمتم ياد سر گرداني زينب سر ِ بازار بودم سروده ي محمود ژوليده |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول