پاسخ به: یاد بچه های جنگ ... | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مجنون پنجشنبه، ۲۶ فروردین ۱۳۸۹ (۹:۰۱) | |||
اینم یه خاطره دیگه از بچه های تفحص: جنگ تمام شده بود و بسیاری از شهدا جا مانده بودند.دلمان پیش آنها بود.باید میرفتیم و بر میگرداندیمشان، اما منطقه حساس بود و قرارگاه موافقت نمیکرد. بالاخره یک فرصت 10 روزه گرفتیم. گذشته از دوری راه، دور و برمان پر از میدان های گسترده مین بود. چند روزی کارمان جستجو ، سوختن زیر آفتاب و دست خالی برگشتن بود. فرصت ما، روز نیمه شعبان به پایان می رسید. بعضی ازبچه ها پیشنهاد کردند کار را تعطیل کنیم و روز عید، به خودمان برسیم. اما شهید غلامی گفت:"نه، تازه امروز، روز کار است و باید عیدی خود را اوروز از آقا بگیریم." همه به این امید حرکت کردیم، اما هر چه بیشتر جستجو کردیم، نا امید تر شدیم. آفتاب داشت غروب می کرد که صدای ناله توسل شهید غلامی بلند شد:"آقا جون دیگه خجالت می کشیم تو روی مادرای شهدا نگاه کنیم..." باید وداع می کردیم و بر می گشتیم. بغض توی گلوی بچه ها ترکید و به گریه افتادند. چند لحظه بعد، فریاد شهید غلامی که رفته بود شاخه شقایقی را برای معراج شهدا بیاورد، میخکوبمان کرد. به سویش دویدیم... شقایق درست روی جمجمه شهیدی سبز شده بود! چه حالی میشدی در این غروب نیمهی شعبان، اگر می دانستی نام این شهید،"مهدی منتظرالقائم" است! |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول