پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Sack.Boy چهارشنبه، ۲۹ مهر ۱۳۸۸ (۱۵:۳۷) | |||
یاد دارم یک غروبی سرد سرد...میگذشت از توی کوچه دوره گرد دوره گردم کهنه قالی می خرم...دست دوم جنس عالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم...کاسه و ظرف سفالی می خرم اشک در چشمان بابا حلقه بست...عاقبت آهی زد و بغضش شکست اول سال است و نان در سفره نیست...ای خدا شکرت ولی این زندگیست؟ بوی نان تازه هوش از ما ربود...اتفاقا مادرم هم روزه بود صورتش دیدم که لک برداشته...دست خوش رنگش ترک برداشته سوختم دیدم که بابا پیر بود...بدتر از آن خواهرم دلگیر بود باز آواز درشت دوره گرد...پرده ی اندیشه ام را پاره کرد دوره گردم کهنه قالی می خرم...دست دوم جنس عالی می خرم گر نداری کوزه خالی می خرم...کاسه و ظرف سفالی می خرم خواهرم بی روسری بیرون پرید...صبر کن آقا-سفره خالی می خرید؟ تقدیم به همه کسایی که مثه خودم تا اینجای زندگی.زنگی سختی داشتن... |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول