پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Tornado_14 یکشنبه، ۱ خرداد ۱۳۹۰ (۱۲:۳۹) | |||
"نعش آزادی" الا ای رهگذر منگر چنین بیگانه بر گورم چه می خواهی چه می جویی در این کاشانه ی عورم چسان گویم چسان گویم حدیث قلب رنجورم از خوابیدن ، در زیر سنگ و خاک و خون خوردن نمی دانی چه میدانی که آخر چیست منظورم تن من لاشه ی فقر است و من زندانی زورم کجا می خواستم مردن ، حقیقت کرد مجبورم چه شبها تا سحر عریان ، به سوز فقر لرزیدم چه ساعتها که سرگردان ، به ساز مرگ رقصیدم فتادم در شب ظلمت به قعر خاک پوسیدم ز بس که با لب محنت زمین فقر بوسیدم همان دهری که با پستی به دندان کوفت دندانم به جرم اینکه انسان بودم و می گفتم انسانم شکست و خورد شد ، افسانه شد روزم به صد پستی کنون ای رهگذر ... در قلب این سرمای سرگردان به جای گریه بر قبرم بکش با خون دل دستی که تنها قسمتش زنجیر بود از عالم هستی به فرمان حقیقت رفتم اندر قبر با شادی که تا بیرون کشم از قعر طلمت نعش آزادی |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول