پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: سعید سهشنبه، ۲۹ آذر ۱۳۹۰ (۱۶:۵۹) | |||
درخت ... من همون درختی بودم وسط یه باغ رنگی یه درخت پیرو کهنه فارغ از گل و قشنگی همه شب تو عمق خوابم برق تیز یه تبر بود تو دلم حسرت عشقو یه نگاه و یه سفر بود رنگ قلبم آروم آروم داشت میشد رنگ کبودی به درختای کنارم خیلی میکردم حسودی تا یه روز تو اومدی و زیر سایه ام نشستی روی ریشه ی ضمختم خوابیدی چشماتو بستی لمس دست مهربونت جون تازه ای به من داد نمیخواستم,اما قلبم به یه حس تازه تن داد گر گرفتم عین آتیش همه گفتن این علاقه س اما من که روی دوشم لونه ی نحس کلاغه س من کجا و تو کجا,نه من کویرم و تو آبی چی میشد واسه همیشه زیر سایه ام بخوابی غرق این رویا بودم,که آسمون یهو سیاه شد تو یه لحظه آرزوهام همه نابود و تباه شد یه دفعه مثل یه شیشه آسمون پر از ترک شد دونه های ریز بارون واسه زخم من نمک شد خواستم از باد شاخه هامو هل بده جلو تا بارون نریزه,روت که بیدار شی بری تنها شم و داغون اما تقدیرو زمونه بازی کثیفی داشتن با یه رعد و برق وحشی داغتو واسم گذاشتن یه دفعه از خواب نازت با یه حس بد پریدی رفتی از پیشم و حتی یه نظرمنو ندیدی تو که رفتی قلب من هم توی تنهایی وغم مرد خیلی سختی کشید اما دل به هیچکی دیگه نسپرد حالا من موندم و چشمی که واسه تو در به در شد از همون روزی که رفتی چشم به راه یه تبر شد این شعر رو یکی از دوستام به اسم سید علی موسوی گفته |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول