پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: Amir دوشنبه، ۱۲ دی ۱۳۹۰ (۱:۲۷) | |||
خفته خبر ندارد؛ سر بر کنار جانان کاین شب دراز باشد؛ بر چشم پاسبانان بر عقل من بخندی؛ گر در غمش بگریم کاین کارهای مشکل؛ افتد به کاردانان دلداده را ملامت؛ گفتن چه سود دارد میباید این نصیحت؛ کردن به دلسِتانان دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوش رو تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان من ترک مهر اینان در خود نمیشناسم بگذار تا بیاید بر من جفای آنان روشن روان عاشق از تیره شب ننالد داند که روز گردد؛ روزی شب شبانان باور مکن که من دست از دامنت بدارم شمشیر نگسلاند پیوند مهربانان چشم از تو برنگیرم ور میکُشد رقیبم مشتاق گُل بسازد با خوی باغبانان من اختیار خود را تسلیم عشق کردم همچون زمام اُشتر بر دست ساربانان شِکَرفروش مصری حال مگس چه داند این دست شوق بر سر وان آستین فشانان شاید که آستینت بر سر زنند سعدی تا چون مگس نگردی گرد شِکَردهانان |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول