پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | |||
---|---|---|---|
نویسنده: مارال جمعه، ۱۰ اسفند ۱۳۸۶ (۱۳:۳۱) | |||
قصه شيرين مهرورزان زمان های کهن هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که « تو » یی برنیاید دگر آواز از « من » ! ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میل دل دوست، بپذیریم به جان؛ هر چه جز میل دل او، بسپاریم به باد! آه! باز این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد: بیستون بود و تمنای دو دوست. آزمون بود و تماشای دو عشق. در زمانی که چو کبک، خنده می زد « شیرین »؛ تیشه می زد « فرهاد »! نه توان گفت به جانبازی« فرهاد»:افسوس، نه توان کرد ز بیدردی « شیرین»فریاد. کار« شیرین » به جهان شور برانگیختن است! عشق در جان کسی ریختن است! کار فرهاد،برآوردن میل دل دوست خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن خواه با کوه درآویختن است. رمز شیرینی این قصه کجاست؟ که نه تنها شیرین، بی نهایت زیباست: آن که آموخت به ما درس محبت می خواست: جان،چراغان کنی از عشق کسی به امیدش ببری رنج بسی. تب و تابی بودت هر نفسی. به وصالی برسی یا نرسی! سینه بی عشق مباد! فریدون مشیری |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول