پاسخ به: شعر | |||
---|---|---|---|
نویسنده: یا اَقرَبَ مِن کُل قَریب دوشنبه، ۱۶ آذر ۱۳۹۴ (۱۹:۳۱) | |||
به آغوشِ اعصابم بيا يک لحظه مکثکرد خيال وگرنه از پلگذشته بوديم و حالا داشتيم برای همهچيز دست تکان میداديم من اما روبهروی شهری ايستادهام که نای ايستادن ندارد و نیمرخِ ماه بر شَبَش سوراخ است و ردپاهای تو در هزار کوچهاش سوراخ است و جای لبهایت بر پیشانیام سوراخ است کليد را در جمجمهام بچرخان و داخل شو به آغوشِ اعصابم بيا در تاريکیِ سرم بنشين اتاق را بگرد و هرچه را که سالهاست پنهان کردهام از دهانم بيرون بريز. پردهها را کنار بزن چشمها را بشکن و متن را از نقطهای که در آن اسير شده آزاد کن گروس عبدالملکیان |
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسالها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطورههای باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکسهای قهرمانی
عکسهای بازیهای بارسا
عکسهای بازیکنان
عکسهای فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول