| پاسخ به: معرفی و نقد کتاب | |||
|---|---|---|---|
نویسنده: ری را جمعه، ۱۴ شهریور ۱۳۹۳ (۱۷:۴۶) | |||
/ تهران: نشر موج، 1385. سه جلد «اشوزدنگهه» عنوان کتابی به قلم ارمان آرین است که با استقبال گسترده ای از سوی نوجوانان روبه رو شد اما وزارت ارشاد پس از گذشت دو سال هنوز مجوز نشر جلد دوم این کتاب را صادر نکرده است. به گزارش "دی نا"، «اشوزدنگه» نام شخصیتی است که در اوستا و کتاب‌های پهلوی از آن نام برده شده‌است و آرمان آرین با به نگارش در آوردن داستان این شخصیت، سعی در خلق اسطوره‌ای جدید با اتکا به ویژگی‌های این شخصیت و معیارهای ایرانی داشته است. این کتاب پس از چاپ، از سوی نشر موج در نمایشگاه بین المللی کتاب تهران عرضه شد و علاقه مندان به رمان های آرین که او را با سه گانه «پارسیان و من» می شناختند، از این کتاب نیز استقبال گسترده ای کردند. آرین بلافاصله کار تالیف جلد دوم، سوم و چهارم این کتاب را که شامل پیوست هایی بود، آغاز کرد و در مدت اندکی پس از اولین مجلد، جلد چهارم هم روانه بازار شد و این بار نیز بااقبال خوبی روبه رو شد. اما متاسفانه با وجود چنین اقبالی به اسطوره های ایرانی و در شرایطی که هر روز شاهد هجوم شخصیت های افسانه ای بیگانه در کتاب ها چون بتمن، اسپایدرمن و ... هستیم که نوجوان ایران زمین را به خود جلب می کنند، مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با گذشته دو سال از حضور این اثر در اداره کتاب وزارت ارشاد، هنوز برای ارائه مجوز آن اقدام نکرده اند. صفحه 73 کتاب: به کجا ، رفته پناه جویم؟ اشراف و بزرگان از من کناره می گیرند و از دهقانان و مردم عادی به دلیل نادانی‌شان و از فرمانروایان به خاطر دروغگویی‌شان خشنود و راضی نیستم. در این وانفسا چطور میتوانم فرمان تو را اجرا و تو را شاد کنم ای خداوند ؟! » اَشوَزدَنگهِه نام پسری است که در سیلک کاشان یعنی یکی از قدیمیترین شهرهای کاشان متولد شد؛ و در آنجا در مدرسه ای زندگی میکرد و درس می آموخت. او بهترین شاگرد استادش یعنی کوارسمن بود؛ و بزرگترین رقیب اشوزدنگهه و رقیب استادش در همان مدرسه کسی بود که نام او شاماش توموکین بود. شاگردش هم رقیب اشوزدنگهه بود. آنها شب و روز کار میکردند برای شکست دادن شاماش توموکین در علم. تا اینکه روزی آنها به روش ساختن معجون جاودانگی پی بردند. بعد که شاماش توموکین و شاگردش به اتاق کوارسمن رفتند، آن معجون را دزدیدند و استاد اشوزدنگهه را به قتل رساندند و فرار کردند. بعد او که این صحنه را دید به طبقه معجونها رفت و بعد یکی از آنها را خورد، ولی نمی دانست که آن شیشه آخر بود. بعد آنها او را برای این کار یعنی رساندن کوارسمن (البته نمی دانستند که کار شاماش و شاگردش بود) در قفس شیرها انداختند. بعد شیرها او را کشتند. اما او را وقتی به جایی که لاشخورها بودند بردند، او به خاطر جاودانگی اش خوب شد. بعد که او بزرگتر شد چراغ جادویی علاء الدین را گرفت و شش هزار سال زندگی کرد و خداوند را دید و به ورجمکرد یعنی جایی که جمشیدشاه به دستور خداوند ساخته بود رفت و ماموریت یافت که به بزرگترین دشمن خداوند یعنی شیطان یا اهریمن پیغامی برساند. سپس صور(وسیله ای که روز قیامت فرشته ای در آن میدمد و همه مرده ها زنده میشوند و آن روز روز قیامت است) را از جایی که وسایل حضرت نوح(ع) یعنی چوبشان که به اژدها تبدیل شد و ... در آن بود را برداشت و با آن استاد و شاگردش را که با اهریمن یار شده بودند را نابود کرد و خودش هم تا موقع قیامت از آن شی مراقبت کرد  | |||
تالار گفتمان
آخرین عناوین
آخرین ارسال‌ها
قوانین و مقررات
عاشقان آبی و اناری
مباحث آزاد
لیگ فانتزی
مسابقات سایت
آبی و اناری
گردانندگان سایت
حمایت مالی از سایت
تاریخچه باشگاه
افتخارات باشگاه
زندگینامه بازیکنان
مربیان باشگاه
اسطوره‌های باشگاه
مقالات سایت
پیوستن به جمع نویسندگان آبی و اناری
مقالات اختصاصی
مقالات آماری تحلیلی
مقالات آنالیز فنی
گالری عکس
پیوستن به جمع همکاران گالری
عکس‌های قهرمانی
عکس‌های بازی‌های بارسا
عکس‌های بازیکنان
عکس‌های فصل 2016/17
نقشه سایت
سوال یا ابهام خود را مطرح نمایید!
راهنمای عضویت در سایت
مشکل در ورود به سایت
سوالات متداول