همه پیامها (javad_hacker)
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
نفس خروس بگرفت که نوبتی بخواند همه بلبلان بمردند و نماند جز غرابی |
||
۲۳ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت عمر بی حاصل ما این همه افسانه نداشت |
||
۲۳ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن تنگ تر گردد کمند |
||
۲۳ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
دل من نه مرد آن است که با غمش بر آید مگسی کجا تواند که بیفکند عقابی؟ |
||
۲۳ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: مشاعره! | ||
|
دست مرا بگیر که باغ نگاه تو چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود نفر بعدی دال بده |
||
۲۳ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
نامرد از پشت خنجر میزنی . اگه خیلی مردی شمشیر از رو بکش. نفس کز گرم گاه سینه آید برون ابری شود تاریک چو دیوار ایستد پیش چشمانت نفس کین است دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟ .... واقعا که راست گفته |
||
۲۲ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
به خدا من تازه ورودم از هیچ چی خبر ندارم . به جان عادل همه چی تقصیره عادله. در ضمن توی این قسمت ما باید چی بنویسیم؟ مگه بحث آزاد نیست؟
|
||
۲۲ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
عادل جمع کن صاحبش اومد داره ما رو میبینه . فرار کن در رو
|
||
۲۲ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
اگه اینجوریه پس بوا بگیر!
|
||
۲۲ مهر ۱۳۸۸
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
پس معلوم شد . هی هی هی یعنی تو رو شنبه تو دانشگاه نمیبینم؟ اصلا یه چیزی. تو به اسم من برای ورود یا همون آی دی من توجه کردی؟تا حالا؟ میخای همون کاری رو باهات بکنم که با ابررایانه های پنتاگون کردم؟هان؟ |
||
۲۲ مهر ۱۳۸۸
|