همه پیامها (noorozahra)
|
پاسخ به: مشاعره سنتی | ||
|
مرا وصلی نمیباید من و هجر و ملال خود صلا زن هر که را خواهی تو دانی و وصال خود نخواهد بود حال هیچ عاشق همچو حال من تو گر خود را گذاری با تقاضای جمال خود ز من شرمندهای از بسکه کردی جور میدانم ز پرکاری زمن پنهان نمایی انفعال خود زبان خوبست اما بیزبانی چون زبان من که گردد لال هر گه شرح باید کرد حال خود کدام از من بهند این پاک دامان عاشقان تو قراری داده خواهی بود ما را در خیال خود چه یاری خوب پیدا کرد نزدیکست کز غصه به دست خود کنم این چشم و سازم پایمال خود نمیگفتم مشو پروانهی شمع رخش "وحشی" چو نشنیدی نصیحت این زمان میسوز بال خود وحشی بافقی |
||
پشت و پناه عالمیان زینب پناه ندارد ..... زینب پناه ندارد... پناه ندارد .... پناه ندارد... ندارد | |||
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: مشاعره سنتی | ||
|
هیچکس چشم به سوی من بیمار نکرد که به جان دادن من گریه ی بسیار نکرد که مرا در نظر آورد که از مایه ی ناز چین بر ابرو نزد و روی بدیوار نکرد؟ هیچ سنگین دل بی رحم بغیر از تو نبود که سرود غم من در دل او کار نکرد روز مردم ز تو "وحشی" گله ها داشت ولی رفت از کار زبان وی و اظهار نکرد وحشی بافقی |
||
پشت و پناه عالمیان زینب پناه ندارد ..... زینب پناه ندارد... پناه ندارد .... پناه ندارد... ندارد | |||
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: مشاعره سنتی | ||
|
ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم،بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم رم دادن صید خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم،رمیدیم نام تو که باغ اِرَم و روضه خلد است انگار که دیدیم ندیدیم،ندیدیم صد باغ بهار است و صلای گل و گلشن گر میوه یک باغ نچیدیم،نچیدیم سر تا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم وحشی سبب دوری و این قسم سخنها آن نیست که ما هم نشنیدیم، شنیدیم وحشی بافقی |
||
پشت و پناه عالمیان زینب پناه ندارد ..... زینب پناه ندارد... پناه ندارد .... پناه ندارد... ندارد | |||
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
|
|
پاسخ به: مشاعره سنتی | ||
|
دوستان شرح پریشانی من گوش کنید داستان غم پنهانی من گوش کنید قصه بی سر و سامانی من گوش کنید گفت و گوی من و حیرانی من گوش کنید شرح این آتش جان سوز نگفتن تا کی؟ سوختم سوختم این راز نهفتن تا کی؟ روزگاری من و او ساکن کویی بودیم ساکن کوی بت عربده جویی بودیم عقل و دین باخته دیوانه رویی بودیم بسته سلسله سلسله مویی بودیم کس در آن سلسله غیر از من و دل بند نبود یک گرفتار از این جمله که هستند نبود نرگس غمزه زنش اینهمه بیمار نداشت سنبل پر شکنش هیچ گرفتار نداشت اینهمه مشتری و گرمی بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آنکس که خریدار شدش من بودم باعث گرمی بازار شدش من بودم وحشی بافقی |
||
پشت و پناه عالمیان زینب پناه ندارد ..... زینب پناه ندارد... پناه ندارد .... پناه ندارد... ندارد | |||
۱۲ خرداد ۱۳۹۵
|