در حال دیدن این عنوان: |
۱۹ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
![]() ![]() ![]() |
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: White.Witch
پیام:
۱,۲۸۱
عضویت از: ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از: موزه نگه داری انسان
گروه:
- کاربران عضو ![]() |
نقل قول شیطونه میگه برم کلت باسم و بگیرم خودم برم بکشمش!!خونوتو کثیف نکن ![]() ![]() ![]() ![]() |
||
قصه ی گذشته های خوب من خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن حالا باید سر رو زانوم بذارم تا قیامت اشک حسرت ببارم... |
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: Kiavash13
نام تیم: آرسنال
پیام:
۹,۹۶۵
عضویت از: ۹ آذر ۱۳۸۸
از: Kermanshah
طرفدار:
- Andres Iniesta - Rivaldo - Esteghlal - Netherlands - Mojtaba jabbari - Frank De Boer - Majid Namjoomotlagh گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی ![]() |
متاسفانه تکذیب شد: آفتاب مشرق |
||
|
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
امیدوارم مرده باشه!!! دنیا داره به جاهای باریکی کشیده میشه....2012....سوریه.. عربستان!!! ![]() همین چند وقت پیش 18نفر از ایرانی ها رو تو عربستان با شمشیر گردن زدن!! یکی شون به جرم داشتن استامینیفون کدئین که تو عربستان کدئین مواد مخدر محسوب میشه!!!خدا لعنت شون کنه!!! بعد بعضی ایرانی های احمق اومدن پایین خبر مرگش نوشتن خدا رحمتش کنه!!! خادم (خائن) حرمین شریفین بوده!! ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() به درک واصل شه من شیرینی میدم!!! یعنی برید تو ویکیپدیا بزنید ملک شاه ببینید فقط چن تا پسر داره!!! (یا بهتر بگم داشت!!!!!!) بیشترشون هم قبل از خودش به درک واصل شدن!! |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
ای بابا ... تازه امیدوار شده بودیم ... ![]() ایشالله که ...... الان سایت درسته ؟ چرا مال من اینجوریه ؟ ![]() بعد عمری اومدیم نت ... ![]() |
||
|
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
تا جایی که فهمیدهام قرار نبوده این قدر وقتمان را در آخورهای سرپوشیده تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن در دشتهای بیمرز... قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم... قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخنهای مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خندههای مصنوعی، آوازهای مصنوعی، دغدغههای مصنوعی... حتمً قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگنوردی مصنوعی در سالن میکنند به جای فتح صخرههای بکر زمین... هر چه فكر میکنم میبینم قرار نبوده ما اینچنین با بغل دستیهایمان در رقابتهای تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست... قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاهها و مدرکهای ما رد بشود … باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند... قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا... قرار نبوده این تعداد میز و صندلیِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بیشک این همه کامپیوتر و پشتهای غوزکرده آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بود... تا به حال بیل زدهاید؟ باغچه هرس کردهاید؟ آلبالو و انار چیدهاید؟… کلا خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفتهاید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست… این چشمها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر، برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند... قرار نبوده خروسها دیگر به هیچکار نیایند و ساعتهای دیجیتال بهجایشان صبحخوانی کنند. آواز جیرجیرکهای شبنشین حکمتی داشته حتما، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود... من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگیمان، همه دغدغه زنده بودنمان... قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد... قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان و یک شب هم زیر طاق ستارهها نخوابیده باشیم... قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا علیه خورشید عالمتاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم... قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یکبار هم بیواسطه کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد... قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم... چیز زیادی از زندگی نمیدانم، اما همینقدر میدانم که این همه “قرار نبوده”ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگیمان را آشفته و سردرگم کرده…آنقدر که فقط میدانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردر نمیآوریم چرا... |
||
من منتظرم زیرا،گفتند:"تو می آیی" تا عابر چشمانت، ره گم نکند در شب بر کوچه بتابان نور، ای ماه تماشایی |
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: HEYHAT
پیام:
۴,۲۰۲
عضویت از: ۵ آبان ۱۳۹۰
از: هیچستان
طرفدار:
- ژاوی - کرایف - ? - اسپانیا منهای خوکها_به امید استقلال - ? - پپ کبیر - ? گروه:
- کاربران عضو ![]() |
نقل قول RK12 نوشته:تا جایی که فهمیدهام قرار نبوده این قدر وقتمان را در آخورهای سرپوشیده تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن در دشتهای بیمرز... قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم... قرار نبوده اینقدر دور شویم و مصنوعی. ناخنهای مصنوعی، دندانهای مصنوعی، خندههای مصنوعی، آوازهای مصنوعی، دغدغههای مصنوعی... حتمً قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگنوردی مصنوعی در سالن میکنند به جای فتح صخرههای بکر زمین... هر چه فكر میکنم میبینم قرار نبوده ما اینچنین با بغل دستیهایمان در رقابتهای تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم، این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست... قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاهها و مدرکهای ما رد بشود … باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند که درفش داشته باشد که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند... قرار نبوده این همه در محاصره سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا... قرار نبوده این تعداد میز و صندلیِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بیشک این همه کامپیوتر و پشتهای غوزکرده آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بود... تا به حال بیل زدهاید؟ باغچه هرس کردهاید؟ آلبالو و انار چیدهاید؟… کلا خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفتهاید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست… این چشمها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر، برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشدهاند... قرار نبوده خروسها دیگر به هیچکار نیایند و ساعتهای دیجیتال بهجایشان صبحخوانی کنند. آواز جیرجیرکهای شبنشین حکمتی داشته حتما، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن ما تا قرص خواب لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود... من فکر میکنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه دار و ندار زندگیمان، همه دغدغه زنده بودنمان... قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد... قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و سی سال بگذرد از عمرمان و یک شب هم زیر طاق ستارهها نخوابیده باشیم... قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا علیه خورشید عالمتاب و گرما و محبتش، زره بگیریم و جنگ کنیم... قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پایمان یکبار هم بیواسطه کفش لاستیکی/چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد... قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد به نشانه سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم... چیز زیادی از زندگی نمیدانم، اما همینقدر میدانم که این همه “قرار نبوده”ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگیمان را آشفته و سردرگم کرده…آنقدر که فقط میدانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردر نمیآوریم چرا... ناخود آگاه یاد « پا راه »ـــــــــه سهراب افتادم: نه تو می پایی نه کوه. میوه این باغ : اندوه،اندوه. بالی نیست،آیت پروازی هست.................. |
||
همیشه چهره ات را به سوی آفتاب نگه دار سایه ها پشت سرت خواهند افتاد ... |
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
|
سلام بهمه ی بچه های گل سایت![]() بچه ها یکی این که خبر مرگ دروغ بود ![]() و دو این که من پروازم ساعت 7 صبح بود 4 بعدازظهر پریدیم ![]() در مدینه نایب الزیارتنون هستم و براتون کلی دعا کردم ![]() ![]() |
||
|
|||
۱۰ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: Negro
نام تیم: المپیک لیون
پیام:
۲,۵۴۹
عضویت از: ۱۷ فروردین ۱۳۹۰
از: زاهدان
طرفدار:
- حاج اقا جرارد پیکه - پیکه اسطوره نیست؟ - پیروزی - اسپانیا - جرارد پیکه ایرانی نیست ؟ - پیکه وقتی مربی شه - جرارد پیکه مربی نیست؟ گروه:
- کاربران عضو ![]() |
ول کنید بابا این یارو رو اخه ارزش بحث داره شما میاین در موردش بحث میکنید . از یه مشت سوسمار خور که هنوزم سوسمار میزنن تو رگ توقع بیشتری دارید؟ یه ضرب المثل هست که میگه به بد ناز نکن که از بد بدتر هم هست ![]() این خوب خریه بذارید باشه مردونه بمیره سرانه ی خنده ی ملی 1 ساعت تو هفته میاد پایین ![]() دوست عزیز اسپم نکن ساعت 4:30 ![]() پ.ن : از همون بچگی با این مشکل داشتم اصلا یکی از دلایل دوری من بود ![]() زدن پیامهای پشت سر هم ممنوع است. چرا کمی صبر نمی کنید؟ ![]() شما میتوانید 60 ثانیه پس از آخرین پست خود در این عنوان، مطلب جدید ارسال نمایید. ![]() |
||
۱۱ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: H_Majnun
نام تیم: بایرن مونیخ
پیام:
۱۳,۵۲۱
عضویت از: ۲ فروردین ۱۳۸۹
از: زمین خدا
طرفدار:
- لیونل آندرس مسی - ریوالدو ویتور بوربا فریرا ویکتور - جوزپ گواردیولا گروه:
- كاربران بلاک شده ![]() |
دوستان عزیزی که قدم رو چشم بنده میزارن و میان اراک پسر عمم اینجا نشسته و تاکید میکنه به دوستات بگو کتونی و لابس یادشون نره، نیان سالن ببازن بهونه بیارن که نمیدونم کتونی نداشتیم و از این حرفا ها.![]() پ.ن: این پیام یه هدف دیگه هم داشت و اونم تشدید سوزش باقی دوستان بود. ![]() |
||
۱۱ تیر ۱۳۹۱
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ...!! | ||
![]() ![]() نام کاربری: ROMAK70
پیام:
۱۱,۸۶۵
عضویت از: ۳ خرداد ۱۳۸۹
طرفدار:
- مسی - کرایوف-پویول - نساجي مازندران - هلند گروه:
- کاربران عضو ![]() |
نقل قول مجنون نوشته:دوستان عزیزی که قدم رو چشم بنده میزارن و میان اراک پسر عمم اینجا نشسته و تاکید میکنه به دوستات بگو کتونی و لابس یادشون نره، نیان سالن ببازن بهونه بیارن که نمیدونم کتونی نداشتیم و از این حرفا ها. ![]() پ.ن: این پیام یه هدف دیگه هم داشت و اونم تشدید سوزش باقی دوستان بود. ![]() به پسر عمه عزیز میفرمودین این دوست عزیزمون ![]() هرجا مسافرت میره لباس ورزشی ، کتونی،مایو شنا رو با خودش میاره از بس چتر بازه دوست عزیزمون ![]() پ.ن:یه بوهایی میاد کی داره میسوزه؟؟؟ ![]() |
||
۱۱ تیر ۱۳۹۱
|
![]() ![]() ![]() |
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |