در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
![]() ![]() ![]() |
|
دل نوشته | ||
|
به نام خدا باتوجه به نظرهای دوستان تصمیم براین شد که این تاپیک ایجادبشه . اینجا شما میتونید نوشته های ادبی ـتونُ قرار بدید.منظور از نوشته ادبی هرنوشته ایه که از دل بر می آد، نه صرفا یک متن ادبی سنگین! ×دیگران آزادند درمورد نوشته هایی که اینجا قرار داده میشه تو همین تاپیک نظر بدن .سعی کنید نظراتی بدید که نویسنده هم از اونها استفاده کنه . ×توجه کنید که این تاپیک مخصوص نوشته های خود شماست واگر متنی کپی شده باشه حذف میشه . ×هرنظری درباره این تاپیک داشتید، تو تاپیک پیشنهادات اعلام کنید. ![]() |
||
|
|||
۱۹ تیر ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: San.Andres
پیام:
۷,۵۵۸
عضویت از: ۲۹ آذر ۱۳۸۹
از: بابل
طرفدار:
- آندرس اینیستا گروه:
- کاربران عضو ![]() |
برای اینکه تاپیکتون راه بیفته، یه نوشته ی نسبتا قدیمی از خودم می ذارم اینجا؛ باشد که نکاتش رو به کار ببندید، بلکه پیشرفتی در زمینه ی نویسندگی بدست بیارید. ![]() امروز خسته شده ام. خسته از این " من " که از من خود راضی نیست؛ گاها با خود می گویم این چه قسمتی است که مرا گرفتار کرده، چنان که نمی توانم خود را از محتوم بودنش برهانم! قسمتی که به زعم مؤثر خود، ضعف مرا شامل است و بس. ضعف نهایتا دو قسم است، که گرچه از بودن ِ هر دو ملولم، اما از آن بُعد روحانی تَرَش زخم بیش دارم! پیش از این در هاله ای از امید بودم که هر ضعفی را استتاری است و ضعف ما نیز از قاعده برون نیست، باز اما خستگی مرا مجاب به پذیرش این مهم کرد که هیچ نمی تواند این " آدم " را از ضعیف بودنش دور کند. خدا هیچکس را از خالقش به دور نیفکند ... خـــدا، خود می داند که در ذات ِ این بنده ی سیه رو، آن چنان که از کاستی ِ عمل او بر می آید، پلیدی موجود نیست، ولی چه کنیم این جبر معصوم نبودن را، که اختیار ما همه را – و بنده را بیش از حد ممکن – از کف ربوده است و افسار گسیخته ای شده ایم، در این دو روز دنیا! به اندازه ی تمام عمری که خواهم داشت، از آن که باید، طاقت می خواهم برای تحمل این ضعف، این گره کور ناگشودنی ... ساغرم شکست ای ساقی، رفته ام ز دست ای ساقی در میان طوفان، بر موج غم نشسته منم، در زورق شکسته منم ای ناخدای عالم تا نام من رقم زده شد، یک باره مهر غم زده شد بر سرنوشت آدم پ.ن : تکرار نقش کهنه ی خود در لباس نو، بازیگریم! حوصله ی شرح قصه نیست ... |
||
۲ مرداد ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: Ree.raa
پیام:
۳,۲۵۷
عضویت از: ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
طرفدار:
- مسی،ویا،اینیستا - pep - اسپانیا - pep - گروه:
- کاربران عضو ![]() |
همان ردپاهایی که خیلی وقت است به سبز شدنشان چشم بسته ام نمیدانم چه شد که راه های رفته یمان را گم کرده ایی اما... من هنوز هم چشم به این راه هابسته ام ... بُگذار آنگاه که دویاره این چشم ها را میگشایم تو اینجا باشی سبزِسبز...!!! |
||
ناگفته ی ما میشنود |
|||
۶ مرداد ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: Beauty.Dream
پیام:
۱,۱۱۰
عضویت از: ۲۹ تیر ۱۳۹۰
از: shiraz
طرفدار:
- all of them... - only pep... گروه:
- کاربران عضو ![]() |
خدایا باور کن دیگه نمیدونم ... دیگه نمی تونم فکر کنم... خدایا این روزا فقط منتظر یه نشونم ... تو فقط نشونم بده من قول میدم تا آخرش برم ... به تنهاییت قسم ............ یکی عاشقته که تو عاشقشی تو به جای منم پر غصه شدی نذار خسه بشم نگو خسه شدی نگران منی که نگیره دلم واسه دیدن تو داره میره دلم نگران منی مث بچه گیام تو خودت میدونی من ازت چی میخوام مگه میشه باشی و تنها بمونم محاله بذاری محاله بتونم دلم دیگه دلتنگیاش بی شماره هنوزم به جز تو کسی رو نداره عوض میکنی زندگیمو تو یادم دادی عاشقیمو تو رو تا ته خاطراتم کشیدم به زیبایی تو کسی رو ندیدم نگو دیگه آب از سر من گذشته مگه جز تو کی سرنوشتو نوشته تحمل نداره نباشی دلی که تو تنها خدا شی یه بلور یخی یه ستاره سرد یه شب از همه چی به خدا گله کرد یدفعه به خودش همه چیو سپرد دیگه گریه نکرد فقط حوصله کرد نگران منی به تو قرص دلم تو کنار منی نمیترسه دلم بغلم کن ازم همه چیمو بگیر بذار گریه کنم پیش تو دل سیر تحمل نداره نباشی دلی که تو تنها خدا شی.......... تو تنها خداشی .......... تو تنها خداشی |
||
|
|||
۲۳ مرداد ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: R.MESSI
نام تیم: پورتو
پیام:
۵,۴۱۸
عضویت از: ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
از: قزوین - الوند
طرفدار:
- Messi - Ronaldinho - پرسپولیس - آرژانتین - خلعتبری،قوچان نژاد و دژاگه - گواردیولا،لوئیز انریکه،تیتو،کلوپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو ![]() |
فــــردا یک راز است نگرانش نباش دیــــــروز یک خاطــــره بود حسرتش را نخــــــور امــــــــروز یک هدیـــــــه است قدرش را بدان |
||
۱۳ شهریور ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: R.MESSI
نام تیم: پورتو
پیام:
۵,۴۱۸
عضویت از: ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
از: قزوین - الوند
طرفدار:
- Messi - Ronaldinho - پرسپولیس - آرژانتین - خلعتبری،قوچان نژاد و دژاگه - گواردیولا،لوئیز انریکه،تیتو،کلوپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو ![]() |
چــــــــه خوش بود بر دســــتـــان پــــــــــدر بوسـه بر ضریح آقـــــــــا زدن چــــــــه خوش بود آروزهای کــــــــودکی را برای موســــی الــــرضـــا نجوا کردن چـــــــه خوش بود دل به جـــــــــــوار رضــــــــــــا سپردن چـــــــه خــــــــوش بود... |
||
۱۳ شهریور ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: Mohamad.Barani
پیام:
۱۲,۶۳۳
عضویت از: ۴ دی ۱۳۸۸
از: ساری، دارالملک ایران
طرفدار:
- .:رونالدینهو:. - .:لوییز انریکه:. - .:استقلال تهران:. - .:علی منصوریان:. - .:رایکارد:. - .:فیروز کریمی:. گروه:
- کاربران عضو ![]() |
بعد از کلی کشمکش با همسفران از خانه زدم بیرون. اصلا نفهمیدم بحث از کجا شروع شد. حوصله جر و بحث را هم نداشتم. طبق عادت همیشگی حرم را دور زدم تا برسم به باب الجواد. از همیشه خلوت تر بود. پیرمردی خسته از سفر که گرد و غبار غربت کمرش را خمیده بود دیدم. معلوم بود حال و هوایش با همه فرق دارد. فقط نگاه می کرد و نگاه، وسط نگاه کردن هایش کمی هم آه می کشید و آسمان چشمانش را بارانی می کرد. کمی نزدیکش شدم، گفتم سلام، پدر جان! کمی طول کشید تا به خودش بیاید، شاید هم اصلا نشنید. آرام دستم را گرفت. کمکش کردم تا ورودی حرم. کل مسیر بازرسی دستم را محکم گرفته بود. آرام شده بودم، آرام شده بود. حرم از هیاهو دور بود. کمکش کردم تا جلوی تابلوی اذن ورود. ناگهان چشمم برقی زد. به وسعت روشنایی حرم. کمک کردم روی یک سکو بنشیند و دویدم به سمت ورودی، کارت شناسایی دادم و یک ویلچر به امانت گرفتم. حالا من هم یک خادم شده بودم، یک خادم واقعی. خادم شدن که عصا نمی خواهد. نیت می خواهد و عنایت؛ هر دو جور شده بود. خودم را سریع به پیرمرد خسته رساندم. کمکش کردم روی ویلچر بنشیند. برایش اذن ورود خواندم رفتیم به سمت صحن انقلاب... ورودی صحن انقلاب بودیم که پرسید پسرم اسمت چیه؟ اولین بار بود که حرف میزد. از لهجه اش متوجه شدم که اون هم مثل من مازندرانی ـه. گفتم محمد رضا هستم، غلام امام رضا. باز هم سکوت بود بین من و پیرمرد قصه ی آن شب. رسیدیم سقاخانه اسماعیل طلایی، برایش یک لیوان آب آوردم. حالا جرعه ای آب بود و سلامی آرام و باز هم اشک های گوشه چشم پیرمرد. یک گوشه نشستیم و من زیارت نامه گرفتم دستم، قصدم زیارت نامه نبود. می خواستم سر صحبت را باز کنم. اما بلد نبودم. او هم غرق بود در حرم، هنوز هم فقط نگاه می کرد. خسته شده بودم، پا گذاشتم روی ترسم و پرسیدم پدر جان تنهایی؟ سری به نشانه تایید تکان داد. -کی رسیدی؟ -همین الان !؟ -پدر جان جایی داری شب بمونی؟ اینجا کسی رو داری؟ دوباره سکوت بود که فاصله بین ما را کم می کرد. دستش را بالا آورد، به طرف امام رضا اشاره کرد. درست می گفت. سلطان بود که مرا از خانه بیرون آورد. مرا به باب الجوادش کشاند و من را خدام الرضا کرد. این همه که اتفاقی نمی شود. گفتم پدر جان ما اهل ساری هستیم. تا دو روز دیگه هم مهمان حضرتیم، بیا پیش ما یک لقمه نان و پنیر هست. لبخند را در چشمانش دیدم، کم کم صحن شلوغ می شد. آرام دستش را در جیب کت اش برد و چند کاغذ در آورد. دوباره گفت، اما این بار نه به اشاره، با صدایی خسته، پسرم، من مهمان آقا هستم. کاغذ ها را که دیدم دیگر جا خوردم. غذای حضرت بود... ادامه دارد... |
||
|
|||
۱۴ شهریور ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: R.MESSI
نام تیم: پورتو
پیام:
۵,۴۱۸
عضویت از: ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
از: قزوین - الوند
طرفدار:
- Messi - Ronaldinho - پرسپولیس - آرژانتین - خلعتبری،قوچان نژاد و دژاگه - گواردیولا،لوئیز انریکه،تیتو،کلوپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو ![]() |
نمیخوام بگم یه روز میاد می فهمی و اون موقع دیـــــره ولـــی... عــشـــق لحظـــه ای زود میـــــاد و میــــــره |
||
۱۵ شهریور ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: R.MESSI
نام تیم: پورتو
پیام:
۵,۴۱۸
عضویت از: ۱۲ اسفند ۱۳۹۱
از: قزوین - الوند
طرفدار:
- Messi - Ronaldinho - پرسپولیس - آرژانتین - خلعتبری،قوچان نژاد و دژاگه - گواردیولا،لوئیز انریکه،تیتو،کلوپ - علی دایی گروه:
- کاربران عضو ![]() |
ســَخـــته، ســـَـــرده زندگـــیـــــت لنــــگه کم دیــــــــدی رنــــــــگ خــوبــی چـــون زندگــــی قــلــــبش ســـنگـــه غلـــت میــــخوری تـــــوی دردا فـــکــرت شـــده فـــــــــردا مونــــــدی تــــک و تــنـــهــا با خـــودت میـــگـــــی : آخـــه نـــامــردا من تـــکم شمــــا چنـــــد تا؟! درداتــــــ شـــدن گــــــله، بـــــا پــــــا میـــــــان و با کــــــله، کــــی گــــفته صـــبر کنـی حلـــــه؟!، هــــــر چـــی میکــــشـم از ســـَــرِ اونــــاییــــــــــه که گــــرگ بـــــودن تــو لبـــــــــــــــــــــــاس بَــــرّه مــــــیــخوام دیــــگه نـــره پــام به راهـــی که تَــــهِـــش هســتـــ دره مَــــن دارم میـــــــــگم حرفـــــــــ دلـــمو پـــــس یه وقــــت فکــــر نکن خستـــــــــه شــــــــدم از زندگـــــــــی و ایـــــن لحظه هــــــــــــاش چـــــــون میـــدونــــم خــوبه هر چــــی به جـــــــــــــــــاش |
||
۱۷ شهریور ۱۳۹۳
|
|
پاسخ به: دل نوشته | ||
![]() ![]() نام کاربری: Heavenly.Girl
نام تیم: پورتو
پیام:
۱۲,۸۵۳
عضویت از: ۵ اسفند ۱۳۹۲
از: تهران
طرفدار:
- ليونل مسي - لیونل مسي - پرسپوليس - ایران گروه:
- کاربران عضو - لیگ فانتزی - ناظرين انجمن - مدیران اخبار ![]() |
کوچکتر از باغچه ی پشت پنجره ولی آنقدر جا دارد که برای دوستی که دوستش دارم نیمکتی بگذارم برای همیشه... |
||
who don't pay attention to you |
|||
۱۷ شهریور ۱۳۹۳
|
![]() ![]() ![]() |
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |