در حال دیدن این عنوان: |
۱ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
یه تکونی به خودت بده تا کی میخوای تو سری بخوری؟ تا کی میخوای بی استعداد بمونی؟ تا کی میخوای از بی استعدادی کپک بزنی؟ ----- حالا اگه این حرفا در درونت (در دل نه معده) انقلاب ایجاد کرد معلومه که استعداد داری |
||
۸ آذر ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
اين بار اولي نبود كه توي قلب من ميمرد اون با نگاهاي عجيب کفر منو در میاورد با اينهمه حرف و حديث حيثيت منو ميبرد وقتي كه داشت تموم ميكرد جون منو قسم ميخورد هرز ميپريد ، من كشتمش در فكر كشتن ، كشتمش من اون بد لعنتيو با بغض و حسرت كشتمش پرونده هام كامل شدن با چند تا سيگار و يه عكس در پي اثبات يه جرم با عشق و نفرت كشتمش انكار مي كرد حرف منو وقتي كه چشمامو ميديد گناه تازه اي نداشت فقط يك كم هرز ميپريد!!! آروم و هشيار كشتمش بيدار ِبيدار كشتمش چاره ديگه اي نبود از روي اجبار كشتمش شايد كه راهش اين نبود اما تموم شد قصه مون من موندم و اون خاطره با يه عذاب بي امون درسته كه توي چشاش حرف حقيقتي نبود اما پشيـــمونه دلم از بابت کشتن اون |
||
۸ آذر ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۶
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
خانوم لطف کردن 30 ثانیه از یک ماهشون رو اختصاص دادن به ما اخه درس داره وقت نمی کنه که بدم میاد از این خر خونا |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۸ آذر ۱۳۸۵
|
|
با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
امير خان من نگرانتم
|
||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
نام کاربری: amir_007b
پیام:
۱,۸۶۵
عضویت از: ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
از: رئال مادرید و چلسی متنفرم!
گروه:
- كاربران بلاک شده |
من یه بار واست شعر گفتم خوشت نیومد دیگه خوب در این زمینه بی استعدادم بعد یه مسئله ایم هست حسش نیست برم بگردم تو این سایتا شعر کپی کنم بیارم اینجا ترجیح میدم سایتای ورزشیو بگردم
|
||
|
|||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
|
با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
آفرين خيلي حرفت قشنگ بود مثل اينكه : كمال من در تو اثر كرده يه چيزي ميشي آفرين آفرين صدآفرين هزار و سيصد آفرين |
||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
|
با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
از اونجايي كه من آدم احساساتي هستم... امير رو مورد بخشش قرار دادم... و از امروز سعي ميكنم استعدادشو كشف كنم كار سختيه چون كه ضريب هوشي امير خيلي پايينه ولي ميشه |
||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
بازگشت گفت ديگه هرگز بر نميگردم... راه خودش رو گرفت و رفت... تا ميتونست دور شد... غافل از اينکه کره زمين گرد بود... |
||
پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت... |
|||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
در هي با کله ميخورد به دري که خدا اونو بسته بود. گريه ميکرد، بيتابي ميکرد، دعا ميکرد... اما انگار هيچ فايدهاي نداشت... فکر ميکرد خدا صداي اونو نميشنوه... ناگهان چشمش به در ديگري افتاد که خداوند از روي رحمتش گشوده بود... سالها بعد حکمت اون در بسته رو هم فهميد... |
||
پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت... |
|||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
|
پاسخ به: با کاروان شعر و موسیقی | ||
|
اتاقک زير شيرواني زيرزمين از اول بهش حسودي ميکرد چون اون خيلي بالاتر بود و حتماً خوشبختتر...غافل از اينکه اتاقک زير شيرواني هم در واقع زيرزميني بيش نبود... |
||
پشت دریاها شهری است قایقی باید ساخت... |
|||
۱۰ آذر ۱۳۸۵
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |