در حال دیدن این عنوان: |
۷ کاربر مهمان
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Blaugrana.ForEvEr
پیام:
۵,۶۲۴
عضویت از: ۵ شهریور ۱۳۸۶
از: قزوین
طرفدار:
- ژاوي.مسي - مارادونا.ريوالدو - پرسپوليس - اسپانيا - كريم باقري - پپ گوارديولا - افشين قطبي گروه:
- کاربران عضو |
اشکال نداره من زود بزرگ میشم مطمئنم
|
||
... | |||
۱۹ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: S&M&M
پیام:
۱,۸۹۲
عضویت از: ۶ اسفند ۱۳۸۶
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
گروه:
- کاربران عضو |
_QUOTEC اما از همه خاطره انگیز تر، داستان تعریف کردن عمو سعید بود!باباجان يه جوري بگيد ما هم بفهميم.... |
||
۱۹ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
آهی كشید غم زده پیری سیپد موی ، افكند صبحگاه در آیینه چون نگاه در لا به لای موی چو كافور خویش دید : یك تار مو سیاه ؛ در دیدگان مضطربش اشك حلقه زد در خاطرات تیره و تاریك خود دوید سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود یك تار مو سپید ؛ در هم شكست چهره ی محنت كشیده اش دستی به موی خویش فرو برد و گفت : ” وای ! “ اشكی به روی آیینه افتاد و ناگهان بگریست های های ؛ دریای خاطرات زمان گذشته بود هر قطره ای كه بر رخ آیینه می چكید در كام موج ، ناله ی جانسوز خویش را از دور می شنید طوفان فرونشست ... ولی دیدگان پیر ، می رفت باز در دل دریا به جست و جو... در آب های تیره اعماق ، خفته بود : یك مشت آرزو |
||
۲۰ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Lucho.The.Great
نام تیم: بارسلونا
پیام:
۶۱,۶۱۶
عضویت از: ۱۴ مرداد ۱۳۸۴
از: تهران
طرفدار:
- بویان کرکیچ - یوهان کرویف - پرسپولیس - اسپانیا، آرژانتین - احمد عابدزاده، کریم باقری - فرانک ریکارد - افشین امپراطور گروه:
- لیگ فانتزی - کاربران عضو - مدیران کل |
_QUOTEC مهبد نوشته:_QUOTEC اما از همه خاطره انگیز تر، داستان تعریف کردن عمو سعید بود!باباجان يه جوري بگيد ما هم بفهميم.... والا این تیکه شو من خودمم نفهمیدم |
||
عمری است دخیلم به ضریحی که نداری... |
|||
۲۰ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: DAIMON
پیام:
۲,۲۹۳
عضویت از: ۱۹ مرداد ۱۳۸۷
از: بوشهر
طرفدار:
- ژاوی هرناندز - یوهان کرایف - شاهین بوشهر - اسپانیا - پپ گواردیولا گروه:
- کاربران عضو |
_QUOTEC SMS - MohaMMad - SMS نوشته:آهی كشید غم زده پیری سیپد موی ، افكند صبحگاه در آیینه چون نگاه در لا به لای موی چو كافور خویش دید : یك تار مو سیاه ؛ در دیدگان مضطربش اشك حلقه زد در خاطرات تیره و تاریك خود دوید سی سال پیش نیز در آیینه دیده بود یك تار مو سپید ؛ در هم شكست چهره ی محنت كشیده اش دستی به موی خویش فرو برد و گفت : ” وای ! “ اشكی به روی آیینه افتاد و ناگهان بگریست های های ؛ دریای خاطرات زمان گذشته بود هر قطره ای كه بر رخ آیینه می چكید در كام موج ، ناله ی جانسوز خویش را از دور می شنید طوفان فرونشست ... ولی دیدگان پیر ، می رفت باز در دل دریا به جست و جو... در آب های تیره اعماق ، خفته بود : یك مشت آرزو واقعا" خیلی قشنگ بود، دستت درد نکنه. |
||
با وجودی که نگاهت، با دلم یاری نمی کرد دلم از ایثار احساس، به تو خود داری نمی کرد |
|||
۲۰ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: S&M&M
پیام:
۱,۸۹۲
عضویت از: ۶ اسفند ۱۳۸۶
از: ı̴̴̡ ̡̡͡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫̲̲͡͡ ̲|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴
گروه:
- کاربران عضو |
_QUOTEC والا این تیکه شو من خودمم نفهمیدم ما منتظر توضيح هستيم...هيچ جا نميريم همين جا هستيم.... |
||
۲۰ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
و کسی می گوید : سر خود بالا کن به بلندا بنگر به افق های پر از نور امید و خودت خواهی دید و خودت خواهی یافت خانه دوست در آن عرش خداست، خانه دوست در آن قلب پر از نور خداست، و فقط دوست خداست. . . |
||
۲۱ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
مهمان_مهمان
|
_QUOTEC J A C O B نوشته:_QUOTEC مهبد نوشته:_QUOTEC اما از همه خاطره انگیز تر، داستان تعریف کردن عمو سعید بود!باباجان يه جوري بگيد ما هم بفهميم.... والا این تیکه شو من خودمم نفهمیدم چیش انقدر اعجاب آمیزه؟ مربی مهد ندیدید تا حالا؟ ایشون هم شکسته نفسی می کن! |
||
۲۱ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
|
مرا ببین آرامش چیست که همگان به دنبال آن هستند؟ آرامش کجاست؟ می دانید نیمه شرقی من سر درگم است. می گوید آرامش ندارم. آرامش را کجا میتوانم پیدا کنم؟ بهش می گویم: جوابش راحت است آرامش درون خودت است. آرامش خود تویی. آرامش را باید در محیط پیرامون خودت جستجو کنی. دقت کن حتما میبینی. اصلا کار سختی نیست. به من میخندد و میگه امکان نداره . آرامش تو پول و ثروت است. آرامش تو داشتن رفاه است . گردش و تفریح است. یافتن یک همراه خوب است که هم یافتنش سخته و هم اینکه از عهده من عجول خارج است . چون من خسته شدم و همین الان این آرامش را می خواهم. بهش میگویم تعریف تو از آرامش همین چند کلمه بود؟ یعنی تو آرامش را در رسیدن به این چند مورد و گردش و تفریح میبینی؟؟ با گنگی خاصی میگه: البته آرامش نسبی. خوب تو میگویی آرامش حقیقی و دائمی کجاست؟ نیمه شرقی من . ای تو بهترینم یافتن آرامش خیلی آسانتر از آن چیزی است که تو فکر میکنی. اولین گام برای رسیدن به آرامش برقراری تعادل درونی است. تو باید تشویش ها و دل نگرانی هایت و استرس ها یت را کمتر کنی . باید ازشان فاصله بگیری. دوم به خودت فرصتی بدهی که سکوت را تجربه کنی. سوم گفتگوهای درونی و ذهنی ات را برای لحظه ای هر چند کوتاه متوقف کنی. چهارم در این سکوت فقط به سکوت فکر کن. پنجم تا میتوانی ذهنت را از درگیری ها و مشکلات خالی کن. حالا بعد از تمام این کارها میبینی که شارژ شدی . حالا بهتر میتوانی مسائل و مشکلاتت را حل کنی. راه حل هایی به ذهنت خطور میکنه که تا قبل از این و با ذهنی آشفته نمی توانستی پیدا کنی. حالا این کار بهتر است یا اینکه برای رسیدن به یک آرامش زودرس خودت را به آب و آتیش بزنی و تقلا کنی تا لحظه ای از خود حقیقی ات فاصله بگیری و یک مشکل بزرگتر را برای خودت ایجاد کنی؟ به من نگاه میکنه . اما چیزی نمی گه. ادامه می دهم می گویم: آرامش حقیقی در گرو یکی شدن تو با روحت است. درک جوهره وجودی ات و اینکه من به عنوان نیمه گمشده ات خیلی خوب از پس اینکار بر می آیم. ولی چه کنم که درکم نمیکنی. میدانی چی میگویم. نیمه شرقی تو منتظر است که پیدایش کنی . کشفش کنی. درکش کنی. و باورش کنی. آن وقت است که بانوی شرقی تو تمام زندگیش را به پایت می ریزه تا تو آرامش درونی و بیرونی را داشته باشی . تمام تلاشش این است که تو را از هر لحاظ قبراق و سرحال نگه دارد. ولی تو با باورهایت فرصتی به او نمیدهی. بانوی شرقی تو همه کار میکنه که لبخند تو را همیشه بر لبانت ببیند. اما تو با غرور و تعصبت آن را از خودت دور میکنی. زاده شرقی تو تو را فرمانروای مطلق خانه عشقش می داند. و هیچگاه نخواسته با نشان دادن توانایی هایش قدرت و ابهت و درایت و عظمت مرد شرقی اش را زیر سوال ببرد. بانوی شرقی تو دوست داره تو را کنار خودش ببیند . نه پایین تر و بالاتر. زن شرقی دوست داره با تو به باور حقیقی خویشتن برسه. فقط با تو . نیمه شرقی من زاده سرزمین عشق بانوی شرقی تو تنها کسی است که میتواند آرامش را به تو هدیه بدهد. ایده او در مورد تو این است که همه زندگیش تو هستی. میداند که اگه همه طردش کنند آغوش عشق تو پذیرای اوست. آن آرامش را در وفادار بودنت به عشقش و باور کردنش و اعتماد و صداقت قلبی ات می بیند. زن شرقی میخواهد تو تکیه گاه روزهای تنهایی و سختش باشی همانطور که تو میخواهی. پس ببین. مرا ببین. ببین که سر سپرده تو هستم. هنوز باورش نداری؟؟ آیا هرگز از دریچه قلبت به او نگریسته ای؟؟ اگر نه . پس خوب نگاه کن شاید فردا برای خوب نگریستن نه تنها به او بلکه به دنیای پیرامونت کمی دیر باشه. ببین . مرا ببین. -------------------------------------- ایشالا که کامل خوندید و متوجه منظور نویسنده شدید ! |
||
۲۲ دی ۱۳۸۷
|
|
پاسخ به: هرچه می خواهد دل تنگت بگو ... | ||
نام کاربری: Agent.47
پیام:
۲,۲۷۲
عضویت از: ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از: Behind You
طرفدار:
- اسپانیا - پپ گروه:
- کاربران عضو |
خیلی قشنگ بود! واقعا ادم وقتی دقت میکنه میبینه همش حقیقت داره! خیلی خوب و عمقی در باره ی خودبینی و ارامش توضیح داده! |
||
اگه میتونی بگیر! Never Give Up |
|||
۲۲ دی ۱۳۸۷
|
برای ارسال پیام باید ابتدا ثبت نام کنید!
|
شما میتوانید مطالب را بخوانید. |
شما نمیتوانید عنوان جدید باز کنید. |
شما نمیتوانید به عنوانها پاسخ دهید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را ویرایش کنید. |
شما نمیتوانید پیامهای خودتان را حذف کنید. |
شما نمیتوانید نظرسنجی اضافه کنید. |
شما نمیتوانید در نظرسنجیها شرکت کنید. |
شما نمیتوانید فایلها را به پیام خود پیوست کنید. |
شما نمیتوانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید. |